چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

خواندن دعای فرج حضرت ولی عصر

خواندن دعای فرج  حضرت ولی عصر


 و دعای سلامتی ایشان✅


 

پیوند آسمانی

پیوند آسمانی

الهی بودن ازدواج امیرمؤمنان و حضرت فاطمه علیهما السلام بر پایه منابع شیعه و اهل سنت

درآمد

امیر مؤمنان و حضرت فاطمه علیهما السلام فضائل فراوانی دارند. تعدادی از مناقب آنها اختصاصی است  و پاره­ای مشترک میان هر دو است. یکی از برجسته­ترین ویژگیهای مشترک، پیوند آسمانی این دو بزرگوار است. بر اساس منابع شیعه و اهل سنت، پیوند امیر مؤمنان و حضرت فاطمه علیهما السلام به دستور خدای متعال بوده است و رسول خدا صلی الله علیه وآله مأمور به اجرای آن بود.

مطابق مستندات موجود؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله در موقعیتهای گوناگون الهی بودن ازدواج امام علی و حضرت فاطمه علیهما السلام را مطرح نمود.

نیز مطابق این مستندات؛ پیامبر صلی الله علیه و آله از طرف خداوند مأمور بود تا بهترین انسانها را به ازدواج با حضرت فاطمه سلام الله علیها در آورد، رسول خدا صلی الله علیه و آله امیر مؤمنان علی بن ابی طالب را انتخاب نمود زیرا غیر از او کسی را هم شأن و هم­تراز حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها نمی دید.

همچنین؛ امام علی علیه السلام به این ازدواج افتخار می کرد و آن را فضیلتی برای خود به شمار می آورد.

 آنچه در پی می آید نمونه­هایی از این گزارشها است:

روایات

مقدار قابل توجهی از روایات الهی بودن ازدواج امام علی و حضرت فاطمه علیهما السلام در منابع دست اول امامیه مانند کافی کلینی و امالی شیخ صدوق، و تعدادی در منابع دست دوم امامیه به ثبت رسیده است. پاره­ای از این دست روایات در منابع اهل سنت نیز به چشم می خورد.

این گزارشها به دلیل آنکه حجم گسترده دارند، به راحتی می توان درستی آن را تصدیق کرد. البته در این میان، از ناحیه امامیه و اهل سنت، روایاتی وجود دارند که به تنهایی نیز اعتبار و اتقان کافی را مطابق دانش حدیث فریقین دارایند.

در این نوشتار تعداد 19 روایت و مجموعاً با 31 سند، از منابع امامیه و اهل سنت، ارائه می گردد:

روایات شیعه دوازده امامی

در این بخش به عنوان نمونه به ذکر هجده حدیث بسنده می شود.

روایت یکم:

این روایت با دو سند ذیل به ثبت رسیده است:

سند یکم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ دَاوُدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّه ص - عَلِیّاً فَاطِمَةَ ع دَخَلَ عَلَیْهَا وهِیَ تَبْکِی فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ فَوَاللَّه لَوْ کَانَ فِی أَهْلِی خَیْرٌ مِنْه مَا زَوَّجْتُکِه ومَا أَنَا زَوَّجْتُه ولَکِنَّ اللَّه زَوَّجَکِ...

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الکافی، ج 5 ص 378، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

امام صادق علیه السلام فرمود: آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه وآله فاطمه را به ازدواج على علیه السلام درآورد، وارد بر دخترش شد، در حالی که فاطمه علیها السلام گریه می کرد. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: چرا گریه می کنی؟ به خداوند سوگند اگر در میان اهل بیتم کسى بهتر از علی بود همانا تو را به ازدواج او در مى‏آوردم. من تو را از پیش خود به ازدواج او در نیاوردم، بلکه خداوند تو را براى علی تزویج نمود.

لازم به ذکر است؛ سند این روایت به یعقوب بن شعیب منتهی می شود، اما به نظر می رسد که او از امام صادق علیه السلام نقل کرده است زیرا وی از اصحاب امام صادق به شمار می رود و همناطور که در سند بعدی از شیخ طوسی ملاحظه می کنید، یعقوب بن شعیب همین روایت را از  امام صادق عیه السلام نقل می کند.

همچنین شایان ذکر است، گریه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشان از نارضاینی ایشان از این ازدواج نیست زیرا اولا : مطابق روایات فراوان شیعه و اهل سنت، این ازدواج به دستور خداوند بوده، و هرگز حضرت زهرا سلام الله علیها در قبال دستور الهی ابراز نارضایتی نمی کند. ثانیا: اگر هم دستور الهی نبود، این امر به پیشنهاد رسول خدا صلی الله علیه وآله بود و از آنجایی که براساس قرآن تمامی حرکات و سکنات رسول خدا صلی الله علیه وآله براساس وحی الهی است و از طرفی در تصمیم گیری برای مسلمانان بر آنان مقدم است و اولویت دارد، هرگز حضرت فاطمه سلام الله علیها از پیشنهاد ایشان تخطی نمی کند. ثالثا: براساس پاره ای از روایات که در ادامه می آید، حضرت زهرا سلام الله علیها از این ازدواج اعلام رضایت می کنند. از این رو معتقدیم که حکمت گریه ی ایشان چه بسا جدایی از خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده است.

سند دوم:

حَدَّثَنِی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی غَالِبٍ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِیِّ، عَنْ خَالِهِ، عَنِ الْأَشْعَرِیِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ دَاوُدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ...

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص 40، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ

روایت دوم:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْبَصِیرُ السُّهْرَوَرْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَسَدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیُّ الْمُحَمَّدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ هَاشِمٍ الْغَسَّانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی جُوَیْبِرُ بْنُ سَعِیدٍ، عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) یَقُولُ: أَتَانِی أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا: لَوْ أَتَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَذَکَرْتَ لَهُ فَاطِمَةَ، قَالَ: فَأَتَیْتُهُ، فَلَمَّا رَآنِی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) ضَحِکَ، ثُمَّ قَالَ: مَا جَاءَ بِکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ: فَذَکَرْتُ لَهُ قَرَابَتِی وَ قِدَمِی فِی الْإِسْلَامِ وَ نُصْرَتِی لَهُ وَ جِهَادِی، فَقَالَ: یَا عَلِیُّ، صَدَقْتَ، فَأَنْتَ أَفْضَلُ مِمَّا تَذْکُرُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَاطِمَةَ تُزَوِّجُنِیهَا فَقَالَ: یَا عَلِیُّ، إِنَّهُ قَدْ ذَکَرَهَا قَبْلَکَ رِجَالٌ، فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لَهَا، فَرَأَیْتُ الْکَرَاهَةَ فِی وَجْهِهَا، وَ لَکِنْ عَلَى رِسْلِکَ حَتَّى أَخْرُجَ إِلَیْکَ فَدَخَلَ عَلَیْهَا... فَقَالَ لَهَا: یَا فَاطِمَةُ. فَقَالَتْ: لَبَّیْکَ، حَاجَتَکَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ قَرَابَتَهُ وَ فَضْلَهُ وَ إِسْلَامَهُ، وَ إِنِّی قَدْ سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ یُزَوِّجَکِ خَیْرَ خَلْقِهِ وَ أَحَبَّهُمْ إِلَیْهِ، وَ قَدْ ذَکَرَ مِنْ أَمْرِکِ شَیْئاً فَمَا تَرَیْنَ فَسَکَتَتْ وَ لَمْ تُوَلِّ وَجْهَهَا وَ لَمْ یَرَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) کَرَاهَةً، فَقَامَ وَ هُوَ یَقُولُ: اللَّهُ أَکْبَرُ، سُکُوتُهَا إِقْرَارُهَا، فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، زَوِّجْهَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِیَهَا لَهُ وَ رَضِیَهُ لَهَا قَالَ عَلِیٌّ: فَزَوَّجَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، ثُمَّ أَتَانِی فَأَخَذَ بِیَدِی فَقَالَ: قُمْ بِسْمِ اللَّهِ وَ قُلْ:" عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ، وَ ما شاءَ اللَّهُ، لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏، تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ‏ ثُمَّ جَاءَنِی حِینَ أَقْعَدَنِی عِنْدَهَا (عَلَیْهَا السَّلَامُ)، ثُمَّ قَالَ:" اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا أَحَبُّ خَلْقِکَ إِلَیَّ فَأَحِبَّهُمَا، وَ بَارِکْ فِی ذُرِّیَّتِهِمَا، وَ اجْعَلْ عَلَیْهِمَا مِنْکَ حَافِظاً، وَ إِنِّی أُعِیذُهُمَا وَ ذُرِّیَّتَهُمَا بِکَ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص 39، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ

ضحاک بن مزاحم گفت از امام علیه السلام شنیدم که فرمود: ابو بکر و عمر نزد من آمدند و گفتند: ای کاش نزد رسول خدا می رفتى و درباره ازدواج با فاطمه گفتگو میکردى. هنگامی که نزد پیامبر خدا رفتم آن حضرت خندید و فرمود: چه درخواست داری؟ من قرابت و سبقت در اسلام و یارى کردن خود از آن حضرت و جهادهائى که در راه خدا کرده بودم را براى آن حضرت شرح دادم. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: یا على راست می گوئى، مقام تو بالاتر از این است که بیان داشتی. گفتم: یا رسول اللَّه فاطمه را به ازدواج من در می آوری؟ فرمود: یا على قبل از تو چند نفر از مردان این تقاضا را داشتند، ولى هر یک را به فاطمه گفتم کراهت و ناخشنودی را در چهره اش دیدم، شما صبر کن تا من نزد او بروم و برگردم. آن حضرت وارد بر فاطمه علیها السلام شدند و فرمودند: اى فاطمه! حضرت زهرا سلام الله علیها عرضه داشتند: لبیک یا رسول اللَّه! فرمود: على بن ابى طالب کسى است که تو قرابت و فضیلت و سبقت در اسلام او را می دانى، من از خداى سبحان خواسته‏ام که تو را براى بهترین و محبوبترین خلق خود تزویج کند. على در باره ازدواج با تو با من صحبت کرده است، تو چه صلاح میدانى؟ فاطمه علیها السلام ساکت شد و صورت خود را از پیامبر خدا بر نگردانید. رسول خدا عدم رضایت فاطمه را از صورتش دریافت، لذا برخاست و فرمود: اللَّه اکبر! سکوت فاطمه دلیل بر رضایت اوست. پس از این جریان جبرئیل نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: یا محمّد! فاطمه را براى على بن ابى طالب تزویج کن، زیرا خدا راضى است که زهرا براى على و على براى زهرا باشد. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله فاطمه را به ازدواج در آورد.

روایت سوم:

این روایت دارای دو سند است:

سند یکم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَحْمَدَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى آخَى بَیْنِی وَ بَیْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ زَوَّجَهُ‏ ابْنَتِی‏... وَ جَعَلَهُ لِی وَصِیّاً وَ خَلِیفَةً فَعَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ مُحِبُّهُ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِی وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِمَحَبَّتِهِ.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص 187، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

رسول خدا صلی الله علیه وآله  فرمود: خداوند متعال میان من و على بن ابى طالب برادرى ایجاد کرد و خداوند دخترم فاطمه را به ازدواج او در آورد.... خداوند علی علیه السلام را وصى و خلیفه‏ام قرار داد، پس على از من است و من از اویم. دوستدار او  دوستدار من و دشمن او دشمن من است. همانا فرشته‏ها بواسطه دوستى علی بن ابی طالب علیه السلام به خداوند نزدیک می شوند.

سند دوم:

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِی أَحْمَدَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص 343، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

روایت چهارم:

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّه بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ عَمَّنْ حَدَّثَه عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه ع قَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ ع قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّه ص زَوَّجْتَنِی بِالْمَهْرِ الْخَسِیسِ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّه ص مَا أَنَا زَوَّجْتُکِ ولَکِنَّ اللَّه زَوَّجَکِ مِنَ السَّمَاءِ...

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الکافی، ج 5 ص 378، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

امام صادق علیه السلام فرمود: فاطمه به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: مرا به مهریه اندک تزویج نمودى. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: ازدواج تو از سوی من نبود، خداوند فرمان ازدواج تو را از آسمان صادر کرده است.

لازم به ذکر است که مقام و منزلت حضرت زهرا سلام الله علیها به قدری والاست که حتی بر اساس روایات معتبر اهل سنت، رضایت و غضب الهی دائر مدار رضایت و غضب آن حضرت است [قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لفاطمة إن الله یغضب لغضبک ویرضى لرضاک هذا حدیث صحیح الإسناد. المستدرک على الصحیحین ج3،‌ ص 167]،‌ بنابراین شأن آن حضرت اجل از این است که پیرامون مقدار مهریه سخن بگویند چه رسد نعوذ بالله به پدر بزرگوارشان اعتراض نمایند؛ از این رو روایت فوق بیانگر مساله ای دقیق در امر ازدواج می باشد و آن اینکه هدف حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها از بیان آن جمله، زمینه سازی و بستر سازی برای بیان مطلبی مهم توسط رسول خدا صلی الله علیه وآله برای آموزش به آیندگان است و آن اینکه در ازدواج الهی بودن و دینی بودن آن مهم است، نه میزان مهریه.

روایت پنجم:

روایت دارای دو سند می باشد:

سند یکم:

أخبرنا أبو عمر قال أخبرنا أحمد قال : حدثنا محمد بن أحمد بن الحسن قال حدثنا موسى بن إبراهیم المروزی قال حدثنا موسى بن جعفر، عن أبیه ، عن جده علیهم السلام عن جابر بن عبد الله قال: لما زوج رسول الله صلى الله علیه وآله فاطمة علیها السلام من علی علیه السلام أتاه ناس من قریش فقالوا إنک زوجت علیا بمهر خسیس؟ فقال: ما أنا زوجت علیا ولکن الله عز وجل زوجه لیلة أسری بی عند سدرة المنتهى...

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص 257، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ

جابر عبد الله انصاری می گوید: آنگاه که پیامبر صلی الله علیه وآله فاطمه را به ازدواج علی علی السلام در آورد، عده­ای از مردم قریش گفتند یا رسول الله؛ فاطمه را با مهریه ای اندک به ازدواج علی درآوردی؟ پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: من او را به ازدواج علی در نیاوردم همانا خداوند در آن شب که به معراج رفتم، او را به عقد علی بن ابی طالب در آورد.

سند دوم:

حَدَّثَنِی أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ‏ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْمَرْوَزِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ (عَلَیْهِمْ السَّلَامُ)، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ، قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ...

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 100، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولى1413

روایت ششم:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ مُخَلَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَحْیَى الْیَرْبُوعِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَتَزَوَّجُ فِیکُمْ وَ أُزَوِّجُکُمْ إِلَّا فَاطِمَةَ ع فَإِنَّ تَزْوِیجَهَا نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الکافی، ج 5 ص 568، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: من بشرى مانند شما هستم. از میان شما همسر اختیار مى‏کنم و دختران خود را به همسرى مردان شما در می آورم، مگر دخترم فاطمه که حکم تزویجش از آسمان آمده است.

روایت هفتم:

روایت ذیل چند سند دارد:

سند یکم:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِیهُ الْمَرْوَزِیُ‏ بِمَرْوَرُودَ فِی‏ دَارِهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الطَّائِیُ‏ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی فِی سَنَةِ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ

سند  دوم:

وَ حَدَّثَنَا أَبُو مَنْصُورٍ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْفَقِیهُ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى ع

سند سوم:

وَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: أَتَانِی مَلَکٌ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ قَدْ زَوَّجْتُ‏ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ فَزَوِّجْهَا مِنْهُ... وَ سَیُولَدُ مِنْهُمَا وَلَدَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ...

القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 30، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ملکی از سوی خداوند بر من نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: فاطمه را به ازدواج با علی بن ابی طالب درآوردم، پس تو هم او را به عقد علی درآور... همانا به زودی دو فرزند از از این دو متولد می شوند که دو سرور جوانان بهشت هستند.

روایت هشتم:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سلم [سَالِمِ‏] بْنِ الْبَرَاءِ الْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ الرَّازِیُّ التَّمِیمِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی [جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی‏] مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله : مَا زَوَّجْتُ‏ فَاطِمَةَ إِلَّا لَمَّا أَمَرَنِی اللَّهُ بِتَزْوِیجِهَا.

القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 64، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: فاطمه را به ازدواج درنیاوردم مگر آنکه خداوند مرا به ازدواج او دستور داد.

روایت نهم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ‏ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِیُّ قَالَ: لَمَّا جَمَعَ الْمَأْمُونُ لِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع أَهْلَ الْمَقَالاتِ مِنْ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ الدِّیَانَاتِ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ وَ الصَّابِئِینَ وَ سَائِرِ أَهْلِ الْمَقَالاتِ فَلَمْ یَقُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ قَدْ أَلْزَمَهُ حُجَّتَهُ... قال: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَوَلَّى تَزْوِیجَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ إِلَّا تَزْوِیجَ حَوَّاءَ مِنْ آدَمَ ع وَ زَیْنَبَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِقَوْلِهِ‏ " فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها" وَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ.

القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 172، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

ابو الصلت هروى روایت می کند: چون مأمون از اهل اسلام و ادیان مختلف از یهود و نصارى و مجوس و صائبین و دیگران را نزد امام رضا علیه السلام جمع نمود، کسی برنخاست تا چیزی بگوید مگر آنکه امام علیه السلام او را الزام نموده و ساکت می نمود... آنگاه امام علیه السلام فرمود: خداوند متعال ازدواج هیچ یک از بندگان را خود به عهده نگرفت مگر تزویج حوا به آدم و زینب [بنت جحش] به رسول خدا صلی الله علیه وآله که در قرآن در این باره فرمود: فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها. و تزویج فاطمه به علی بن ابی طالب علیهما السلام.

روایت دهم:

روایت ذیل دو سند دارد:

سند یکم:

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ النُّعَیْمِ الشَّاذَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ‏ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ لَقَدْ عَاتَبَتْنِی رِجَالٌ مِنْ قُرَیْشٍ فِی أَمْرِ فَاطِمَةَ وَ قَالُوا خَطَبْنَاهَا إِلَیْکَ فَمَنَعْتَنَا وَ تَزَوَّجْتَ عَلِیّاً فَقُلْتُ لَهُمْ وَ اللَّهِ مَا أَنَا مَنَعْتُکُمْ وَ زَوَّجْتُهُ بَلِ اللَّهُ تَعَالَى مَنَعَکُمْ وَ زَوَّجَهُ فَهَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ لَوْ لَمْ أَخْلُقْ عَلِیّاً ع لَمَا کَانَ لِفَاطِمَةَ ابْنَتِکَ کُفْوٌ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ‏.

سند دوم:

حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله‏.

و قد أخرجت ما رویته‏ فی هذا المعنى فی کتاب مولد فاطمة ع و فضائلها.

القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 203، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: یا علی؛ عده­ای از مردان قریش درباره فاطمه مرا ملامت کردند و گفتند که ما از فاطمه خواستگاری کردیم اما تو ما را منع نمودى و او را به ازدواج على بن ابی طالب درآوردی. من در جواب آنها گفتم :سوگند به خداوند که من شما را منع نکردم و به عقد على در نیاوردم بلکه خدا شما را منع کرد و فاطمه را به عقد او درآورد. همانا جبرئیل بر من نازل شد و گفت یا محمد؛ خداوند می فرماید اگر على را نیافریده بودم هر آینه بر روى زمین از حضرت آدم و بعد از او [تا قیامت]، براى فاطمه هم شأنى نبود.

روایت یازدهم:

 بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ الْکِنْدِیَّ وَ جُوَیْبِراً الْجَبَلِیَّ قَالا لِعَلِیٍّ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، حَدِّثْنَا فِی خَلَوَاتِکَ أَنْتَ وَ فَاطِمَةَ قَالَ: نَعَمْ، بَیْنَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ فِی کِسَاءٍ، إِذْ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)... فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): یَا فَاطِمَةُ، أَمَا تَعْلَمِینَ أَنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً مِنْ سَمَائِهِ إِلَى أَرْضِهِ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاکِ فَاتَّخَذَهُ صَفِیّاً، وَ ابْتَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ أَمَا تَعْلَمِینَ أَنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً مِنْ سَمَائِهِ إِلَى أَرْضِهِ فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَکِ وَ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَکِهِ‏ وَ أَنْ أَتَّخِذَهُ وَصِیّا.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص 406، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ

اصبغ بن نباته می گوید: از اشعث بن قیس و جویبر شنیدم که به امام علی علیه السلام گفتند: یا علی؛ از خلوتهای خود و فاطمه برایمان بگو. اما علیه السلام فرمود: من و فاطمه بودیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله بر ما وارد شد و فرمود:... ای فاطمه آیا نمی دانی خداوند میان آسمانها و زمین نگریست و پدرت را برگزید و او را به عنوان رسول خود انتخاب نمود. آیا نمی دانی خداوند بار دیگر بدان نظر کرد  وشوهرت را انتخاب  نمود  ومرا دستور داد تا تو را به ازدواج او در آورم و او را جانشین خود قرار دهم؟

روایت دوازدهم:

حَدَّثَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُکْبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْعُرَیْبِ الضَّبِّیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا بْنِ دِینَارٍ الْغَلَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعستَیْبُ بْنُ وَاقِدٍ، عَنِ اللَّیْثِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ یُزَوِّجَ فَاطِمَةَ عَلِیّاً (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قَالَ لَهُ: اخْرُجْ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِلَى الْمَسْجِدِ... فَلَمَّا حُشِدَ الْمَسْجِدُ بِأَهْلِهِ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، وَ قَالَ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَ‏ کَرِیمَتِی فَاطِمَةَ بِأَخِی وَ ابْنِ عَمِّی وَ أَوْلَى النَّاسِ بِی، عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ اللَّهِ عَزَّ شَأْنُهُ قَدْ زَوَّجَهُ بِهَا فِی السَّمَاءِ بِشَهَادَةِ الْمَلَائِکَةِ وَ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَهُ فِی الْأَرْضِ‏...

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 89، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولى1413

جابر می گوید: آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه وآله می خواست فاطمه را به عقد علی علیه السلام در آورد، به علی علیه السلام فرمود: به سوی مسجد برو... وقتی که مسجد از جمعیت پُر شد، رسول خدا صلی الله علیه وآله برخاسته و حمد و ثنای خدا کرده و فرمودند: خداوند متعال به من دستور داد تا دخترم فاطمه را به عقد برادر و پسر عمو و سزاورترین مردم نسبت به من، علی بن ابی طالب در آورم همانا خداوند او را در آسمان و در حضور ملائکه به ازدواج علی علیه السلام درآورد و دستور داد تا من او را در زمین به عقد علی در آورم...

روایت سیزدهم:

حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَحْمَدَ الطَّبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ فَضَالَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ بْنِ نَاصِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ النُّورِ الْمِسْمَعِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ‏ مَسْرُوقٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ الْکُوفَةَ- یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ- قُلْنَا لَهُ: حَدِّثِّنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ... إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ فِی تَبُوکَ وَ نَحْنُ نَسِیرُ مَعَهُ: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَفَعَلْتُ.

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 143، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولى1413

مسروق می گوید وقتی عبدالله بن مسعود به کوفه آمده بود، به او گفتم حدیث از پیامبر  صلی الله علیه وآله برای ما نقل کن، وی گفت: در جنگ تبوک همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودیم و شنیدم که فرمود: همانا خداوند به من دستور داد تا فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب در آورم و من انجام دادم.

روایت چهاردهم:

حدثنی إبراهیم بن المذاری الخیاط رحمه الله قال حدثنی أحمد بن محمد ابن سعید الرفا البغدادی فی طریق مکة قال حدثنی أحمد بن علیل قال حدثنی عبد الله بن داود الأنصاری عن موسى بن علی القرشی قال حدثنی قنبر بن أحمد [ ابن قنبر مولى علی بن أبی طالب عن أبیه عن جده ] قال حدثنی کعب بن نوفل عن بلال بن حمامة قال: طلع علینا النبی صلى الله علیه وآله ذات یوم ووجهه مشرق کدارة القمر فقام عبد الرحمن  بن عوف فقال یا رسول الله ما هذا النور؟ فقال: بشارة أتتنی من ربی فی أخی وابن عمی و ابنتی وإن الله تعالى قد زوج علیا علیه السلام [ ب‍ ] فاطمة...

القمی ( ابن شاذان )، محمد بن أحمد بن علی بن الحسن، مائة منقبة، ص 166، ناشر: مدرسة الإمام المهدی (ع) بالحوزة العلمیة - قم المقدسة

بلال بن حمامه می گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله نزد ما آمد در حالی که صورتش مانند قرص ماه می درخشید، عبد الرحمن بن عوف گفت: یا رسول الله! این چه نوریست؟ فرمود: به جهت مژده‏اى است که از طرف پروردگارم در باره پسر عمویم و دخترم به من داده شده است. همانا خداوند فاطمه را براى علی بن ابی طالب  علیه السلام تزویج نموده است.

روایت پانزدهم:

روایت ذیل چند سند دارد:

سند یکم:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ‏ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ بِمَرْوَرُودَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ‏ أَحْمَدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْمَهْدِیُ‏ بْنُ سَابِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع‏ لَقَدْ هَمَمْتُ بِالتَّزْوِیجِ فَلَمْ أَجْتَرِئْ أَنْ أَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ ذَلِکَ اخْتَلَجَ فِی صَدْرِی لَیْلِی وَ نَهَارِی حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ‏ قُلْتُ رَسُولُ اللَّهِ أَعْلَمُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُزَوِّجَنِی بَعْضَ نِسَاءِ قُرَیْشٍ وَ إِنِّی لَخَائِفٌ عَلَى فَوْتِ فَاطِمَةَ فَمَا شَعَرْتُ بِشَیْ‏ءٍ إِذْ دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَتَیْتُهُ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ تَبَسَّمَ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَیَاضِ أَسْنَانِهِ یَبْرُقُ فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ أَبْشِرْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ کَفَانِی مَا کَانَ هَمَّنِی مِنْ أَمْرِ تَزْوِیجِکَ قُلْتُ وَ کَیْفَ کَانَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ... فَقَالَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُنَادِیاً فَنَادَى أَلَا یَا مَلَائِکَتِی وَ سُکَّانَ جَنَّتِی اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ ص مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ... فَأَبْشِرْ یَا عَلِیُّ فَإِنِّی قَدْ زَوَّجْتُکَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ...

 

سند دوم:

حَدَّثَنِی بِهَذَا الْحَدِیثِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ‏ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَرْثِ‏ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: لَقَدْ هَمَمْتُ بِتَزْوِیجِ فَاطِمَةَ ع وَ لَمْ أَجْتَرَّ أَنْ أَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ‏ مِثْلَهُ سَوَاءً.

سند سوم:

مرحوم صدوق می گوید:

و لهذا الحدیث طریق‏ آخر قد أخرجته فی مدینة العلم‏.

این روایت طریق دیگری نیز دارد که در کتاب مدینة العلم نقل نموده ام.

القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 201 الی 202، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

امام علی علیه السلام فرمود: قصد ازدواج داشتم اما جرأت نمیکردم  برای رسول خدا صلی الله علیه وآله بگویم. این قضیه همیشه در درونم بود تا آنکه بر پیامبر صلی الله علیه وآله  وارد شدم، فرمود: یا على آیا میل ازدواج داری؟ عرض کردم رسول خدا داناتر است. من گمان کردم  آن حضرت قصد دارد بعضى از زنان قریش را به ازدواج من در آورد و می ترسیدم که فاطمه را از دست بدهم. پیامبر صلی الله علیه وآله مرا نزد خود خواند من در خانه ام سلمه نزد او حاضر شدم، وقتی نگاه آن حضرت به من افتاد صورتش شادمان گشت و  تبسم کرد به گونه ای که برق دندان های مبارک آن حضرت را دیدم، سپس فرمود یا على مژده بده که حقتعالى امر مرا  درباره ازدواج تو کفایت کرد. گفتم: ای رسول خدا؛ چگونه؟ پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: جبرئیل بر من نازل شد  و گفت:... منادى از طرف خداوند ندا داد: اى فرشتگان من گواه باشید همانا من فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب درآوردم... یا على مژده باد ترا همانا من فاطمه را به ازدواج تو  در آوردم...

سند چهارم:

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ الْبَرَاوِسْتَانِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُقَاتِلٍ قَالَ حَدَّثَنِی حَامِدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ هَارُونَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص 653، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

سند پنجم:

قَالَ الشَّرِیفُ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجُشَمِیُّ [بِإِسْنَادِهِ‏] عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، أَنَّهُ قَالَ: هَمَمْتُ بِتَزْوِیجِ فَاطِمَةَ حِیناً، وَ لَمْ أَجْسُرْ عَلَى أَنْ أَذْکُرَهُ‏ لِرَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، وَ کَانَ ذَلِکَ یَخْتَلِجُ فِی صَدْرِی لَیْلًا وَ نَهَاراً، حَتَّى دَخَلْتُ یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: یَا عَلِیُّ هَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ؟ فَقُلْتُ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ... قالَ: یَا عَلِیُّ هَلُمَّ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَانِی مَا هَمَّنِی فِیکَ مِنْ أَمْرِ تَزْوِیجِکَ... قَالَ [جَبْرَئِیلُ] إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ سُکَّانَ الْجَنَّةِ أَنْ یُزَیِّنُوا الْجِنَانَ کُلَّهَا... ثُمَّ نَادَى مُنَادٍ: أَلَا إِنَّ الْیَوْمَ یَوْمُ وَلِیمَةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رِضًى مِنِّی بِهِمَا... ثُمَّ نَادَى یَا مَلَائِکَتِی، وَ سُکَّانَ جَنَّتِی، بَارِکُوا عَلَى نِکَاحِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، فَإِنِّی زَوَّجْتُ أَحَبَّ النِّسَاءِ إِلَیَّ مِنْ أَحَبِ الرِّجَالِ إِلَیَّ، بَعْدَ مُحَمَّدٍ...

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 86، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولى1413

سند ششم:

أَخْبَرَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُکْبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الصَّوْلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَى‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ التُّسْتَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمْ السَّلَامُ)  قَالَ: لَمَّا زَوَّجَنِی النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِفَاطِمَةَ قَالَ لِی: أَبْشِرْ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَانِی مَا أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ تَزْوِیجِکَ. قَالَ [جَبْرَئِیلُ]إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ مَلَائِکَةَ الْجَنَّةِ وَ سُکَّانَهَا أَنْ یُزَیِّنُوا الْجَنَّةَ بِأَشْجَارِهَا... ثُمَّ نَادَى مُنَادٍ: اشْهَدُوا أَجْمَعِینَ، اللَّهُ یَقُولُ: إِنِّی قَدْ زَوَّجْتُ‏ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 94، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولى1413

سند هفتم:

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَمْرِو بْنِ طَرِیفٍ [ظَرِیفٍ‏] الْحَجَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ مُکْرَمٍ الضَّبِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو تُرَابٍ عَمْرُو [عُمَرُ] بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هَارُونَ الطُّوسِیُّ الْخُرَاسَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَبُو عَلِیٍّ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: لَقَدْ هَمَمْتُ بِتَزْوِیجِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع [بِنْتِ رَسُولِ الله‏ص‏] حِیناً وَ إِنَّ ذَلِکَ مُتَخَلْخِلٌ فِی قَلْبِی لَیْلِی‏ وَ نَهَارِی وَ لَمْ أَجْتَرِئْ أَنْ أَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ هَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ فَقُلْتُ رَسُولُ اللَّهِ أَعْلَمُ... فَقَالَ أَبْشِرْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَانِی مَا کَانَ قَدْ أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ تَزْوِیجِکَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَمَرَ سُکَّانَ الْجَنَّةِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَنْ فِیهَا أَنْ یُزَیِّنُوا الْجَنَّةَ کُلَّهَا... ثُمَّ نَادَى مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَلَا إِنَّ الْیَوْمَ یَوْمُ وَلِیمَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَلَا إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ زَوَّجْتُ‏ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ إلى [مِنْ‏] عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ [ع‏] رِضًی مِنِّی بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ...

الکوفی، فرات بن إبراهیم الکوفی( متوفای352هـ)، تفسیر الفرات الکوفی، ص 414، تحقیق: محمد الکاظم، ناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی ـ تهران،‌ الطبعة‌ الأولى1410 - 199

روایت شانزدهم:

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ وَ هِشَامٍ أَبِی سَاسَانَ‏ وَ أَبِی طَارِقٍ السَّرَّاجِ عَنْ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ قَالَ: کُنْتُ فِی الْبَیْتِ یَوْمَ الشُّورَى فَسَمِعْتُ عَلِیّاً ع وَ هُوَ یَقُولُ اسْتَخْلَفَ النَّاسُ أَبَا بَکْرٍ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَحَقُّ بِالْأَمْرِ وَ أَوْلَى بِهِ مِنْهُ... ثُمَّ قَالَ... نَشَدْتُکُمْ بِاللَّه‏ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص حِینَ جَاءَ أَبُو بَکْرٍ یَخْطُبُ فَاطِمَةَ ع فَأَبَى أَنْ یُزَوِّجَهُ وَ جَاءَ عُمَرُ یَخْطُبُهَا فَأَبَى أَنْ یُزَوِّجَهُ فَخَطَبْتُ إِلَیْهِ فَزَوَّجَنِی فَجَاءَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا أَبِیتَ أَنْ تُزَوِّجَنَا وَ زَوَّجْتَهُ‏ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مَنَعْتُکُمَا وَ زَوَّجْتُهُ‏ بَلِ اللَّهُ مَنَعَکُمَا وَ زَوَّجَهُ غَیْرِی، قَالُوا اللَّهُمَّ لا...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الخصال، تحقیق، ص 559، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

عامر بن واثله روایت کرد: من روز شورا بودم و شنیدم على علیه السلام فرمود: مردم ابو بکر را خلیفه قراردادند با اینکه من  به خلافت اولی بودم. سپس فرمود:...شما را به خدا قسم آیا جُز من در میان شما کسى هست که رسول خدا  صلی الله علیه وآله درباره او [الهی بودن ازدواجش را] فرموده باشد، هنگامى که ابو بکر آمد و فاطمه را خواستگارى نمود، رسول خدا از تزویج فاطمه به ابو بکر خوددارى کرد. سپس عمر به خواستگارى او آمد و رسول خدا تزویجش نکرد پس من به خواستگارى او رفتم اما رسول خدا صلی الله علیه وآله فاطمه را به ازدواج من درآورد. آنگاه ابو بکر و عمر آمدند و گفتند ما را به همسرى فاطمه قبول نکردى اما علی را قبول کردى؟ رسول خدا فرمود. من مانع شما نشدم و علی را به ازدواج با فاطمه در نیاوردم بلکه خداوند شما را منع کرد و فاطمه را به ازدواج علی درآورد. حاضران گفتند: به خدا قسم [چنین خصلتی برای] غیر تو نبود.

روایت هفدهم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ حَفْصٍ الْخَثْعَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ التَّغْلِبِیِ‏ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ حَدَّثَنِی حَفْصُ بْنُ مَنْصُورٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الْوَرَّاقُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ أَبِی بَکْرٍ وَ بَیْعَةِ النَّاسِ لَهُ وَ فِعْلِهِمْ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع مَا کَانَ لَمْ یَزَلْ أَبُو بَکْرٍ یُظْهِرُ لَهُ الِانْبِسَاطَ وَ یَرَى مِنْهُ انْقِبَاضاً... أَتَاهُ فِی وَقْتِ غَفْلَةٍ وَ طَلَبَ مِنْهُ الْخَلْوَةَ وَ قَالَ لَهُ وَ اللَّهِ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا کَانَ هَذَا الْأَمْرُ مُوَاطَاةً مِنِّی وَ لَا رَغْبَةً فِیمَا وَقَعْتُ فِیهِ... فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ یَا أَبَا بَکْر... أَنَا الَّذِی اخْتَارَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ زَوَّجَنِی ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ وَ قَالَ اللَّهُ‏ زَوَّجَکَ‏ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ‏...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الخصال، تحقیق، ص 551، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

امام ششم علیه السلام از گفته پدرش از جدش نقل کرد: چون کار ابو بکر گذشت و مردم با او بیعت کردند و از على بن ابى طالب علیه السلام دست برداشتند ابو بکر همیشه در برابر على علیه السلام خوش برخوردى از خود نشان می داد ولى از آن حضرت گرفتگى و دلتنگى میدید... ابوبکر در موقع تنهائى خدمت حضرت آمد و خلوت کرد و به آن حضرت عرض کرد یا ابا الحسن پیشوائى من به اختیار خودم نبود و بدان رغبت نداشتم؛!. امیر مؤمنان علیه السلام [که می دانستند او دروغ می گوید]، فرمود: تو را به خدا ای ابابکر؛ آیا من بودم که رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا اختیار کرد و به ازدواج فاطمه در آورد و فرمود: همانا خداوند تو را به ازدواج با فاطمه در آورد یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: تو ای علی...

همان طور که گذشت تنها بخشی از روایات امامیه را که شامل هفده روایت با بیست و نه سند بود، پیرامون این ازدواج الهی ذکر نمودیم. صرف نظر از سایر روایات همین مقدار نیز تواتر الهی بودن این ازدواج را به اثبات می رساند و نیازی به ذکر روایات اهل سنت در این زمینه نیست اما در تتمه مقاله برای اتمام حجت برای دشمنان اهل بیت علیهم السلام دو روایت معتبر نیز از اهل سنت ذکر می کنیم

روایات اهل سنت

روایت هجدهم:

عن عبدالله بن مسعود عن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال إن الله أمرنی أن أزوج فاطمة من علی. رواه الطبرانی ورجاله ثقات.

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9   ص 204، اسم المؤلف:  علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الریان للتراث/‏دار الکتاب العربی - القاهرة , بیروت – 1407

عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند: همانا خداوند به من دستور داد تا فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب در آورم. [هیثمی می گوید]:طبرانی این روایت را آورده است و راویان آن همگی مورد وثوق­اند.

روایت نوزدهم

عن ابن عبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ :لَمَّا زَوَّجَ النَّبِیُّ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَتْ فَاطِمَةُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ زَوَّجْتَنِی مِنْ رَجُلٍ فَقِیرٍ لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ ، فَقَالَ النَّبِیُّ : أَمَا تَرْضِینَ أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ أَهْلِ الأرْضِ رَجُلَیْنِ : أَحَدُهُمَا أَبُوکِ ، وَالآْخَرُ زَوْجُکِ ) . (سندُهُ حسَنٌ )

جلال الدین عبد الرحمن السیوطی (المتوفی 911هـ) جامع الأحادیث  ج 16   ص 236، بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر.

ابن عباس می گوید: زمانی که رسول خدا  صلی الله علیه وآله حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به ازدواج حضرت علی علیه السلام در آورد، حضرت فاطمه سلام الله علیها عرضه داشت: ای رسول خدا آیا مرا به ازدواج مرد فقیری در می آوری که اموالی ندارد، پیامبر اکرم  صلی الله علیه وآله فرمودند: آیا راضی نیستی که خداوند از میان اهل زمین دو مرد را انتخاب نمود که یکی از آنها پدر توست و دیگری همسرت!.

سیوطی بعد از نقل این روایت می گوید: سند این روایت معتبر است.

جمع بندی:

از مجموع تعداد 19 روایت با 31 سند از منابع شیعه و اهل سنت به دست آوردیم ازدواج امام علی و فاطمه علیهما السلام،  به دستور خداوند بود. خداوند به رسولش دستور داد تا میان بهترین انسانها و تنها دخترش پیوند دهد. از مجموع این روایات تواتر این مساله در بین فریقین ثابت می گردد.

 

آیا امیر مؤمنان علیه السلام از انبیاء افضل است ؟

آیا امیر مؤمنان علیه السلام از انبیاء افضل است ؟

شاید شما خواننده محترم با دیدن این عنوان که علی علیه السلام از تمام پیامبران علیهم السلام غیر از خاتم انبیاء صلوات اللّه علیه برتر است تعجب کنید و قبل از هر گونه تحقیق و مطالعه ما را متهم به غلوّ و خروج از محدوده شرع و عقل بدانید، ولی توصیه می کنیم که قبل از هر نوع داوری با ما همراه شوید تا با استدلال و برهان پرده از راز قضیه کنار بزنیم ، آنگاه خود قضاوت خواهید نمود که دریافت و رسیدن به حقیقت چندان هم دشوار نیست بلکه با عبور از دیوارهای ضخیم شک و بدبینی آسان نیز می شود.

چرا که برتری علی بن ابوطالب علیه السلام در بین افراد بشر حقیقتی است غیر قابل انکار، زیرا کتاب و سنت این اعتقاد را تایید و آن را اثبات می کند، اگر چه دستهای ناپاک از آغاز تا کنون همواره سعی در انکار فضائل و ویژگیهای برتر این مرد الهی را داشته و باتلاش در تحریف واقعیتهای تاریخی ذهن بسیاری از مسلمانان را به گمراهی کشانده اند، از این روی بحث در اثبات برتری علی علیه السلام را در سه محور یعنی کتاب و سنت و عقل دنبال می کنیم:

سیمای برتر علی علیه السلام در قرآن

الف. آیه تطهیر

اولین آیه از بین دهها آیه قرآن که به اعتراف محدثان و مفسران در بیان و توصیف و شرح برتری مقامات معنوی امیر المؤمنین علیه السلام می باشد این آیه است :

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا»

(جز این نیست که خداوند می خواهد هرگونه پلیدی را از شما خاندان ببرد وشما را به تمام معنا پاکیزه سازد ) .

سوره احزاب: 33.

در این آیه که معروف به آیه تطهیر است علی و اولاد معصوم او علیهم السلام از همه پیامبران جز خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم برتر معرفی شده اند زیرا خداوند متعال با صراحت تمام پاکی و عصمت خاندان رسولش را اعلام فرموده است.

واژه ها سخن می گویند

واژه ها و کلمات مهم در این آیه از قبیل: انّما، یرید، لیذهب، الرجس, اهل البیت, رموز و کلید فهم این آیه هستند که بدون شناخت آن امکان راهیابی به محتوای عمیق آن میسور نخواهد بود و لذا قبل از هر سخنی تفسیر و توضیح این لغات را جویا می شویم:

1. دلالت واژه "انّما" بر حصر.

کلمه انّما در ابتدای آیه بیانگر عنایت ویژه به موضوع و محتوای آن است زیرا این کلمه با ایجاد محدودیت و انحصار در مفهوم ومحتوای آیه عظمت مطلب را بیشتر می فهماند.

ابن منظور می گوید:

ومعنی إنما إثبات لما یذکر بعدها ونفی لما سواه کقوله : وإنما یدافع عن أحسابهم أنا أو مثلی المعنی : ما یدافع عن أحسابهم إلا أنا أو من هو مثلی ، و

کلمه انّما مفهومی را برای آنچه که بعد از او آمده است اثبات می کند مانند: این سخن که کسی به گوید: من و مانند من از شرف و حیثیّتم دفاع می کنم یعنی در واقع می گوید: فقط من و مثل من چنین هستیم نه فردی دیگر.

لسان العرب ، ج 13 ص 31، اسم المؤلف: محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بیروت ، الطبعة : الأولی.

توجه به این نکته لازم است که حصر در این آیه از نوع حصر حکم در موضوع است مانند آیه ولایت: «انّما ولیّکم اللّه و رسوله والذین آمنوا...» که در این آیه ولایت فقط مخصوص خدا و رسول و مؤمن تعریف شده با ویژگیهای خاص که پرداخت زکات در حال نماز است می باشد.

بطور قطع تطهیردر آیه مورد بحث از نوع اوّل یعنی حصر حکمی است نه حصر موضوعی؛ یعنی پاکی و طهارت و دوری از پلیدی اختصاص به افرادی دارد که تحت عنوان اهل البیت علیهم السلام قرار گرفته اند و این ویژگی مخصوص آنان است و هیچ فردی غر از آنان را شامل نخواهد شد.

2. تاکید ضمیر بر انحصار

علاوه بر استفاده حصر از کلمه انّما، کلمه «عنکم» هم تاکید بر انحصار بیشتر است، زیرا مفعول فعل «لیُذهب» که الرجس است باید در پی فعل و پس از آن قرار گیرد ولی این چنین نشده و جمله«عنکم» بین آن دو فاصله شده است که بدون حکمت و علت نیست چون به قول اهل فن: «تقدیم ما هو حقه التاخیر یفید الحصر» یعنی کلمه ای که جایگاه آن در آخر یک جمله است وقتی که جلوتر می آید و مقدم می شود بیانگر انحصار مفهوم وحکم در آن جمله است.

ابن حجر در فصل آیات نازل شده در فضائل اهل بیت می نویسد:

الآیة الأولی: قال الله تعالی: إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا.

الأحزاب 33

أکثر المفسرین علی أنها نزلت فی علی وفاطمة والحسن والحسین لتذکیر ضمیر عنکم وما بعده

بیشتر مفسران به دلیل ضمیر مذکّر«عنکم» آیه را در شان علی و فاطمه و حسن و حسین دانسته اند.

الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 421، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولی ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط.

الصواعق المحرقة - (ج 2 / ص 421)

سپس احتمالاتی را با لفظ (قیل) می آورد که انتساب آن مشخص نیست و همچنین پس از نقل روایاتی می گوید: درباره خاندان نسبی و سببی یعنی همسران و همه بنی هاشم نازل شده است.

جا دارد که از او و دیگر هم فکرانش که سعی در شریک کردن افراد عادی و غیر لایق در فضائلی این چنین بزرگ و مهم را دارند سؤال شود که: چرا با وجود اعتراف اکثر مفسران در نزول آیه در شأن افرادی خاص از خاندان نسبی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به سخن اقلیت و افرادی غیر موجّه استناد و در تقویت آن می کوشید؟ آیا این روش جز عناد با علی و فاطمه و فرزندان آن دو چیز دیگری می تواند باشد؟

جناب ابن حجر در نهایت آیه را منبع همه فضائل اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند و حصر آن را که با کلمه «انّما» آغاز شده است در شأن اهل بیت با صراحت اعلام می دارد.

ثم هذه الآیة منبع فضائل أهل البیت النبوی لاشتمالها علی غرر من مآثرهم والاعتناء بشأنهم حیث ابتدئت بإنما المفیدة لحصر إرادته تعالی فی أمرهم علی إذهاب الرجس الذی هو الإثم أو الشک فیما یجب الإیمان به عنه وتطهیرهم من سائر الأخلاق والأحوال المذمومة.

این آیه منبع همه فضائل و برتریهای خاندان نبوت است و توجهی خاص به اهل بیت دارد زیرا با کلمه «انما» هر گونه پلیدی و گناه و شکی را در باره آنان نفی کرده و پاکی آنان را از اخلاق زشت و ناپسند تثبیت کرده است.

الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 425 - 426 ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولی ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط

3. اراده خداوند.

اراده خداوند در جمله ( یرید الله ) اراده تکوینی است نه تشریعی زیرا در اراده تشریعی همه بندگان خداوند مورد خطاب قرار می گیرند و احدی استثنا نمی شود، اما در اراده تکوینی لازم نیست که شمول و عمومیت داشته باشد و خداوند قادر است افرادی خاص را مخصوص به حکم یا فضیلت و ویژگی ای قرار دهد که دیگران از آن محروم باشند.

بنا بر این در آیه مورد بحث اراده فقط تکوینی است چون از بین بردن پلیدی و پاک شدن به صورت عام و کلی نیست تا همه انسانها و یا پیروان یک مکتب را شامل شود چون رجس به معنای هر گونه پلیدی و آلودگی ای است که سبب تنفر دیگران و دور شدن از بندگی خالصانه خداوند است و این حقیقت میسر نمی شود مگر با اراده تکوینی حضرت حق، و اراده تکوینی هم هیچ گاه تخلف پذیر نیست .

4. اِذهاب رجس

واژه «اِذهاب» در اینجا به معنای از بین بردن و زدودن و دور کردن قبل از پیدایش است، زیرا در استعمالات و گفتگو ها نیز با همین هدف کار برد دارد، مثلا کسی که می گوید: «أذهب اللّه عنکم الداء والسوء» خداوند بیماری و ناراحتی را از شما دور نماید، معنایش این نیست که هم اکنون در شخص وجود دارد و او دعا می کند تا از وی دور شود، بلکه این آرزو قبل از گرفتاری هم می تواند مورد داشته باشد.

پس اذهاب به معنای دفع است که قبل از پیدایش، موانعی از وجود و حضور آن جلوگیری می کند، نه به معنای رفع که بر داشتن و زدودن بعد از پیدایش است، به همین جهت در آیه شریفه تعبیر «لیذهب» آمده است نه «لیزیل» .

5. رجس و پلیدی.

یکی از واژه های کلیدی این آیه، کلمه «رِجس» است.

لغت شناس معروف، فیومی می نویسد:

« الرجس: النتن. و الرجس: القذر. قال الفارابیّ: کلّ شی ء یستقذر فهو رجس».

رِجس یعنی هر چیز بدبو، فاریابی گفته است: هرچیزی که طبع انسان از آن بدش آید رجس و پلیدی است.

احمد بن محمد الفیومی، المصباح المنیر، ج 1، ص 219، مؤسسة دار الهجرة، قم، چاپ اول، 405 هـ..

مؤلف کتاب العین نیز چنین می نویسد:

« رجس: کل شی ء یستقذر فهو رجس کالخنزیر، و قد رجس الرجل رجاسة من القذر، و إنه لرجس مرجوس. و الرجس فی القرآن العذاب کالرجز، و کل قذر رجس. و رجس الشیطان وسوسته و همزه...».

رجس هر چیزی است که پلید است مانند« خوک، و در قرآن رِجس به معنای عذاب است مانند رِجز، و هر پلیدی رِجس است.

کتاب العین 8 مجلدات ، ج 6 ص 52، اسم المؤلف: الخلیل بن أحمد الفراهیدی الوفاة: 175هـ ، دار النشر : دار ومکتبة الهلال ، تحقیق : د مهدی المخزومی / د إبراهیم السامرائی.

راغب اصفهانی نیز رِجس را به سه دسته طبیعی و عقلی و شرعی تقسیم کرده ودر تعریف آن می نویسد:

« الرجس الشیء القذر».

رِجس هر چیز ناپاک و آلوده است.

المفردات فی غریب القرآن ، ج 1 ص 188، اسم المؤلف: أبو القاسم الحسین بن محمد الوفاة: 502هـ ، دار النشر : دار المعرفة - لبنان ، تحقیق : محمد سید کیلانی

بنابر آنچه در اظهارات اهل لغت آمده است که به برخی اشاره نمودیم، رِجس هر چیزی است که وجود آن در آدمی زمینه نقص را فراهم کند و روح آدمی را بیازارد و موجب نفرت و دوری مردم شود، و اعم است از هر گونه گناه و معصیت و آلودگی و یا گرفتار شدن در دام و وسوسه های شیطان.

اگر چه برخی سعی کرده اند تا دایره مفهوم و مصداق آیه را تنگ کرده و رجس را منحصر در شرک بدانند و هدف از آیه را فقط تطهیر اهل بیت از شرک به خداوند تفسیر کنند و بگویند: شامل گناهان نمی گردد تا شاید بتوانند بعضی از وابستگان سببی را نیز در این آیه داخل نمایند، ولی با توجه به اطلاق و استفاده عموم و استغراق از کلمه «الرِجس» به جهت وجود الف و لام « ال » در کنار کلمه «رجس» بی تردید مفاد آن باید نفی و اِذهاب انواع پلیدیهای مادّی و معنوی، نقصها وعیبهای ظاهری و باطنی ویا هر گونه انحراف در همه زمانها باشدکه نتیجه آن اثبات مقام عصمت تامّه از همه گناهان خواهد بود.

سخن بزرگان تفسیر

خوشبختانه دانشمندان اهل سنت همانند بزرگان و اندیشمندان شیعه به این نکته اشاره کرده اند که مصداق رِجس نه تنها محدود در شرک نیست بلکه مراد مطلق پلیدیها و زشتیها وگناهان است که در ذیل به سخن تنی چند اشاره می کنیم:

فخر رازی در تفسیر آیه می گوید:

فقوله تعالی : { لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرجس } أی یزیل عنکم الذنوب ویطهرکم أی یلبسکم خلع الکرامة...

خداوند گناهان را از شما دور کرده و لباس کرامت را بر شما پوشیده است.

الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج22 ص201، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولی ، 1421هـ - 2000م

جصّاص مفسر دیگر اهل سنت در أحکام القرآن می گوید:

قال تعالی ( إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا) یحتمل التطهیر من الذنوب.

احتمال دارد که مقصود طهارت از رجس و پاکی از گناهان باشد.

أحکام القرآن ، ج 4 ص 33، اسم المؤلف: أحمد بن علی الرازی الجصاص أبو بکر، الوفاة: 370 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1405 ، تحقیق : محمد الصادق قمحاوی.

شوکانی در فتح القدیر آورده است:

« والمراد بالرجس الإثم والذنب المدنسان للأعراض الحاصلان بسبب ترک ما أمر الله به وفعل ما نهی عنه فیدخل تحت ذلک کل ما لیس فیه لله رضا ».

مقصود از رجس گناهانی است که با نافرمانی خدا و انجام آنچه که دوست ندارد حاصل می شود.

فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر ، فتح القدیر ج 4 ص 278، اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی الوفاة: 1250 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت.

مفسران دیگری مانند: ابن عطیه اندلسی و ثعالبی در تعبیری کاملا مشابه گفته اند:

« و الرِّجْسَ اسم یقع علی الإثم و علی العذاب و علی النجاسات و النقائص، فأذهب اللّه جمیع ذلک عن أَهْلَ الْبَیْتِ ».

رِجس اسمی است که شامل عذاب و نجاسات و هرگونه نقصی می شود، خداوند تمام آن را از اهل بیت دور کرده است.

المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطیة الأندلسی الوفاة: 546هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان - 1413هـ- 1993م ، الطبعة : الاولی ، تحقیق : عبد السلام عبد الشافی محمد.

عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 346.

آلوسی نیز در تفسیرش با تعبیر مشابه به این نکته اشاره کرده و می نویسد:

والرجس فی الأصل الشیء القذر...، وقیل : إن الرجس یقع علی الإثم وعلی العذاب وعلی النجاسة وعلی النقائص ، والمراد به هنا ما یعم کل ذلک ... وأل فیه للجنس أو للاستغراق ، والمراد بالتطهیر قیل: التحلیة بالتقوی ، والمعنی علی ما قیل: إنما یرید الله لیذهب عنکم الذنوب والمعاصی فیما نهاکم ویحلیکم بالتقوی تحلیة بلیغة فیما أمرکم ، وجوّز أن یراد به الصون ، والمعنی إنما یرید سبحانه لیذهب عنکم الرجس ویصونکم من المعاصی صوناً بلیغاً فیما أمر ونهی جل شأنه .

رِجس در اصل پلیدی است...و گفته شده است که شامل گناه و عذاب و نجاست و هرگونه نقصی می شود، و مقصود از رِجس در آیه تطهیر اعم از همه این معانی است...و الف و لام التطهیر برای جنس و استغراق است، یعنی خداوند اراده کرده است از شما اهل بیت گناهان را دور و به تقوا آراسته و از پلیدی حفظ نماید .

روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، ج 22 ص 12، اسم المؤلف: العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

طنطاوی دیگر صاحب نظر اهل سنت در تفسیر قرآن می نویسد:

« و الرجس فی الأصل : یطلق علی کل شئ مستقذر. وأرید به هنا : الذنوب والآثام وما یشبه ذلک من النقائص والأدناس».

رِجس در اصل بر هر چیزی که پلید است اطلاق می شود، اما در این آیه (تطهیر) مقصود پاکی از گناه و هر گونه نقص است.

طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج 11، ص 20

6. اهل البیت

لفظ "اهل" در لغت، در مورد کسانی به کار می رود که نسبت به آنان نوعی وابستگی جسمی، روحی و فکری، دینی و اعتقادی و خانوادگی داشته باشد. بنا براین اعضای خانواده اعم از همسر، فرزند، نوه و . . . چون انسان با آنان انس و تعلق خاطر دارد "اهل" او به حساب می آیند، و لذا می توان گفت: نکته ی اساسی در معنای " اهل " همان وابستگی وانس و تعلق خاطر داشتن است، اگر چه گاهی افرادی غیر از خویشان و نزدیکان نیز می توانند جزو "اهل" انسان محسوب شوند، مانندسلمان فارسی که عنوان " منّا اهل البیت " را می گیرد. اما در نقطه ی مقابل، افرادی نیز ممکن است با وجود داشتن رابطه ی خویشاوندی ولی به علّت حرکت بر خلاف فرمان خداوند و سرپیچی از خواسته های پدر جزو " اهل" انسان به شمار نیایند، مانند فرزند نوح که خداوند می فرماید: « انّه لیس من أهلک ».

این لفظ علاوه بر نشان دادن نسبت فامیلی و خانوادگی در برخی از استعمالات معانی دیگری نیز همراه دارد که با کلمه بعدی آن یعنی مضاف الیه مشخص می شود.

مثلا: پیروان هر کتاب دینی و یا آئینی را به نام اهل همان کتاب و آئین می خوانند، و گفته می شود: اهل اسلام، اهل کتاب، اهل انجیل، اهل القری، اهل مدینه، اهل جنّت، اهل نار، ... که در قرآن کریم نیز استعمال شده است.

در آغاز نگاهی به آراء مفسران لغت در توضیح کلمه اهل داریم سپس سری به آثار نویسندگان قرآن پژوه و مورخان و محدثان خواهیم زد.

لغت شناسانی مانند: ابن منظور و دیگران می نویسند:

أَهْل الرجل عَشِیرتُه وذَوُو قُرْباه.

اهل الرجل خاندان و نزدیکان او هستند.

لسان العرب ، ج 11 ص 28، اسم المؤلف: محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بیروت ، الطبعة : الأولی.

تاج العروس من جواهر القاموس ، ج 28 ص 40، اسم المؤلف: محمد مرتضی الحسینی الزبیدی الوفاة: 1205 ، دار النشر : دار الهدایة ، تحقیق : مجموعة من المحققین.

القاموس المحیط ، ج 1 ص 1245، اسم المؤلف: محمد بن یعقوب الفیروزآبادی الوفاة: 817 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت

صاحب فروق اللغه در فرق بین اهل و آل می نویسد:

أن الاهل یکون من جهة النسب والاختصاص.

الفروق اللغویه: ج 1 ص 309، اسم المؤلف: العسکری ، دار النشر.:

اهل از جهت نسب، بین افراد و خویشاوندان و یا اختصاص است.

مرحوم طریحی می نویسد:

(أهل) أهل الرجل: آله. و هم أشیاعه و أتباعه و أهل ملته...و قد مر فی (امر): أنهم أهل بیته خاصة.

اهل رجل همان آل و خاندان وپیروان او هستند.

مجمع البحرین - الطریحی - (ج 5 / ص 203)

پس از بر رسی واژگان آیه و نگاهی به سخنان و آراء اربابان لغت، اشاره ای مختصر به شأن نزول خواهیم داشت تا ببینیم آیا نام علی هم درکنار نام رسول خدا و فاطمه و فرزندان او دیده می شود تا از این فضیلت بزرگ بهره مند شود یا خیر؟

علامه جلال الدین سیوطی در تفسیر الدر المنثور بیست روایت از طرق گوناگون نقل کرده است که مراد از اهل بیت علیهم السلام رسول خدا، علی، فاطمه و حسنین هستند، که به یک مورد اشاره می کنیم:

أخرج ابن جریر وابن أبی حاتم والطبرانی وابن مردویه عن أم سلمة رضی الله عنها زوج النبی صلی الله علیه وسلم : « أن رسول الله صلی الله علیه وسلم کان ببیتها علی منامة له علیه کساء خیبری ، فجاءت فاطمة رضی الله عنها ببرمة فیها خزیرة فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم » ادعی زوجک ، وابنیک ، حسناً ، وحسیناً ، فدعتهم فبینما هم یأکلون إذ نزلت علی رسول الله صلی الله علیه وسلم { إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیراً } فأخذ النبی صلی الله علیه وسلم بفضلة ازاره ، فغشاهم إیاها ، ثم أخرج یده من الکساء وأومأ بها إلی السماء ، ثم قال : اللهم هؤلاء أهل بیتی وخاصتی ، فاذهب عنهم الرجس ، وطهرهم تطهیراً ، قالها ثلاث مرات . قالت أم سلمة رضی الله عنها : فادخلت رأسی فی الستر فقلت : یا رسول الله وأنا معکم فقال : إنک إلی خیر مرتین « » .

از ام سلمه نقل شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه من بود وعبایی خیبری پوشیده بود، فاطمه وارد شد رسول خدا فرمود: همسرت علی و دو فرزندت حسن و حسین را فراخوان، فاطمه آنان را فراخواند و مشغول تناول غذا شدند، ناگهان این آیه نازل شد: (خداوند اراده فرموده است تا رجس و پلیدی را از شما خاندان دور نماید و شما را پاکیزه کند) رسول خدا عبا را روی سر آنان کشید و همه را زیر عبا قرار داد سپس دست به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: ( خداوندا ! اینان اهل بیت منند ، خداوندا ! هرگونه پلیدی را از آنان ببر و به تمام معنا پاکشان ساز ) .این سخن را سه بار تکرار کرد، ام سلمه گفت : آیا من از ایشان نیستم ؟ فرمود : تو به راه خیر هستی، و دو بار آن را تکرار نمود.

الدر المنثور ، ج 6 ص 603، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

حسکانی دیگر ناقل روایات نازل شده پیرامون آیات قرآن نیز چندین روایت در ارتباط با این آیه آورده است از جمله:

روایت جابر بن عبدالله انصاری که می گوید:

نزلت هذه الآیة علی النبی ص و لیس فی البیت إلا فاطمة و الحسن و الحسین و علیّ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فقال النبی ص: اللهم هؤلاء أهلی ».

وقتی که این آیه نازل شد در خانه کسی نبود جز فاطمه، حسن، حسین وعلی، رسول خدا عرض کرد: خدایا اینان اهل منند.

حسکانی، حاکم، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 2، ص 29، ح 64

نتیجه این بخش از بر رسی پیرامون آیه تطهیر حضور امیر مؤمنان علی علیه السلام را در کنار رسول خدا و همسر و دو فرزندش را نشان می دهد که به بزرگترین منقبت و فضیلت از طرف خداوند بشارت داده می شوند و آن پاکی و طهارت و دور بودن از هر گونه آلودگی و پلیدی است، که خود برتری آن حضرت بر بسیاری از پیامبران را نشان می دهد، (اگر چه او پیامبر نیست وفقط منصب خلافت و جانشینی را دارد).

ب. آیه مباهله

آیه مباهله یکی از آیاتی است که برتری امیر مؤمنان علی علیه السلام را بر همه پیامبران غیر از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اثبات می کند:

فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم و نساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین .

آل عمران: 61.

( پس هر که درباره آن ( قرآن یا عیسی ) با تو به بحث و مجادله پرداخت پس از آن که علم آن به تو رسید ، پس بگو : بیایید ما وشما فرزندان و زنان و جانهای خویش را بخوانیم آن گاه به درگاه خدا زاری کنیم و در حق یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خدا را بر هر کدام از ما دو گروه که دروغگوست قرار دهیم ) .

شأن نزول

بدون شک آیه مباهله در حق اهل عبا و پنج تن برگزیده خدا نازل شده است ، چون این مطلب را بسیاری از محدثان و مفسران و مورخان و متکلمان در کتابهای خود آورده و جزء مسائل مسلم و غیر قابل تردید دانسته اند، و از سویی مدارک زنده در لابلای آثار تفسیری و تاریخی شهادت می دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در داستان مباهله با نصارای نجران از زنان جز پاره تن خود فاطمه علیها السلام ، و از فرزندان جز دو نوه اش حسن و حسین و علی علیهم السلام که نفس وی به شمار می رود همراه نیاورد.

مسلم در کتاب صحیحش می نویسد:

ولمّا نزلت هذه الآیة : (فقل تعالوا ندع أبنائنا وأبنائکم) دعا رسول اللّه ص علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً فقال : اللهمّ هؤلاء أهلی.

پس از نزول این آیه رسول خدا علی، فاطمه، حسن و حسین را صدا زد، آنگاه چنین دعا کرد: خداوندا اینان خاندان من هستند.

صحیح مسلم: 7/120 ح 6373، (5/23 ح32) کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علی رضی اللّه عنه، مسند أحمد: 1/185، صحیح الترمذی: 5/596، المستدرک علی الصحیحین: 3/150، فتح الباری: 7/60، تفسیر الطبری: 3/212، الدر المنثور: 2/38، الکامل فی التاریخ: 2/293.

أخرج الحاکم وصححه وابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن جابر قال » قدم علی النبی صلی الله علیه وسلم العاقب ، والسید ، فدعاهما إلی الإِسلام فقالا : أسلمنا یا محمد قال : کذبتما إن شئتما أخبرتکما بما یمنعکما من الإِسلام . قالا : فهات . قال : حب الصلیب ، وشرب الخمر ، وأکل لحم الخنزیر ، قال جابر : فدعاهما إلی الملاعنة ، فوعداه إلی الغد ، فغدا رسول الله صلی الله علیه وسلم ، وأخذ بید علی ، وفاطمة ، والحسن ، والحسین ، ثم أرسل إلیهما فأبیا أن یجیباه ، وأقرا له ، فقال : والذی بعثنی بالحق لو فعلا لأمطر الوادی علیهما ناراً . قال جابر : فیهم نزلت { تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم . . . } الآیة . قال جابر : أنفسنا وأنفسکم رسول الله صلی الله علیه وسلم وعلی ، وأبناءنا الحسن والحسین ، ونساءنا فاطمة.

دو نفر از چهره های سرشناس مسیحی به نام عاقب و سیّد محضر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله رسیدند، به آن دو فرمود: مسلمان شوید، گفتند: ما مسلمانیم ، فرمود: دروغ می گوئید، اگر به خواهید ثابت می کنم که شما مسلمان نیستید. گفتند: ثابت کن، فرمود: علاقه شما به صلیب و شراب نوشیدن و خوردن گوشت خوک، سپس آنان را به مباهله فرا خواند، و قرار شد صبح روز بعد حاضر شوند، هنگام صبح رسول خدا در حالی که دست علی را گرفته بود و فاطمه و حسنین با وی بودند از مدینه بیرون رفت و سید و عاقب را دعوت به مباهله نمود ولی نپذیرفتند و تسلیم شدند، رسول خدا فرمود: قسم به آنکه مرا به حق مبعوث کرده است اگر دعوت به مباهله را می پذیرفتند از آسمان آتش بر آنان می بارید، جابر می گوید: این آیه در شأن خاندان پیامبر نازل شد: { تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم . . . } سپس گفت: مراد از انفسنا رسول خدا و علی است و مراد از ابناءنا حسن و حسین و از نساءنا فاطمه است.

الدر المنثور ، ج 2 ص 230، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

أخرج الحاکم وصححه عن جابر » أن وفد نجران أتوا النبی فقالوا : ما تقول فی عیسی؟ فقال : هو روح الله ، وکلمته ، وعبد الله ، ورسوله ، قالوا له : هل لک أن نلاعنک أنه لیس کذلک؟ قال : وذاک أحب إلیکم؟ قالوا : نعم . قال : فإذا شئتم . فجاء وجمع ولده الحسن والحسین ، فقال رئیسهم : لا تلاعنوا هذا الرجل فوالله لئن لاعنتموه لیخسفن بأحد الفریقین فجاؤوا فقالوا : یا أبا القاسم إنما أراد أن یلاعنک سفهاؤنا ، وإنا نحب أن تعفینا . قال قد أعفیتکم ثم قال : إن العذاب قد أظل نجران.

گروهی از مردم نجران محضر پیامبر رسیده و گفتند: در باره عیسی چه می گوئی؟ فرمود: او روح خدا وکلمه او و عبد الله و فرستاده او است، گفتند: ما حاضریم با تو مباهله کنیم که او این چنین نیست، فرمود: هر گونه که می خواهید من حاضرم، سپس دو فرزندش حسن و حسین را آماده کرد تا مباهله نماید، ولی آنان نپذیرفته و تسلیم شدند.

الدر المنثور ، ج 2 ص 231، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

علامه حسکانی علاوه بر روایات فوق روایات دیگری هم با همان مضمون و با اندک تفاوتی نقل کرده است که به تعدادی اشاره می شود و چون محتوا یکی است از ترجمه آن صرف نظر می کنیم:

وأخرج أبو النعیم فی الدلائل من طریق الکلبی عن أبی صالح عن ابن عباس أن وفد نجران من النصاری قدموا علی رسول الله صلی الله علیه وسلم وهم أربعة عشر رجلا من أشرافهم منهم السید وهو الکبیر والعاقب وهو الذی یکون بعده وصاحب رأیهم فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم لهما : أسلما قالا : أسلمنا قال : ما أسلمتما قالا : بلی قد أسلمنا قبلک قال : کذبتما یمنعکم من الإسلام ثلاث فیکما : عبادتکما الصلیب وأکلکما الخنزیر وزعمکما أن لله ولدا ونزل ) إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ( الآیة) فلما قرأها علیهم قالوا : ما نعرف ما تقول ونزل ) فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم ( یقول : من جادلک فی أمر عیسی من بعد ما جاءک من العلم من القرآن ) فقل تعالوا ( إلی قوله ) ثم نبتهل ( یقول : نجتهد فی الدعاء أن الذی جاء به محمد هو الحق وأن الذی یقولون هو الباطل فقال لهم : إن الله قد أمرنی إن لم تقبلواهذا أن أباهلکم فقالوا : یا أبا القاسم بل نرجع فننظر فی أمرنا ثم نأتیک فخلا بعضهم ببعض وتصادقوا فیما بینهم قال السید للعاقب : قد والله علمتم أن الرجل نبی مرسل ولئن لاعنتموه إنه لیستأصلکم وما لاعن قوم قط نبیا فبقی کبیرهم ولا نبت صغیرهم فإن أنتم لم تتبعوه وأبیتم إلا إلف دینکم فوادعوه وارجعوا إلی بلادکم وقد کان رسول الله صلی الله علیه وسلم خرج ومعه علی والحسن والحسین وفاطمة فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم : إن أنا دعوت فأمنوا أنتم فأبوا أن یلاعنوه وصالحوه علی الجزیة

الدر المنثور ، ج 2 ص231 - 232، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

وأخرج أبو نعیم فی الدلائل من طریق عطاء والضحاک عن ابن عباس أن ثمانیة من أساقف العرب من أهل نجران قدموا علی رسول الله صلی الله علیه وسلم منهم العاقب والسید فأنزل الله ) فقل تعالوا ندع أبناءنا ( إلی قوله ) ثم نبتهل ( یرید ندع الله باللعنة علی الکاذب فقالوا : أخرنا ثلاثة أیام فذهبوا إلی بنی قریظة والنضیر وبنی قینقاع فاستشاروهم فأشاروا علیهم أن یصالحوه ولا یلاعنوه وهو النبی الذی نجده فی التوراة فصالحوا النبی صلی الله علیه وسلم علی ألف حلة فی صفر وألف فی رجب ودراهم.

الدر المنثور ، ج 2 ص 232، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

أخرج مسلم والترمذی وابن المنذر والحاکم والبیهقی فی سننه عن سعد بن أبی وقاص قال : « لما نزلت هذه الآیة { فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم } دعا رسول الله صلی الله علیه وسلم علیاً ، وفاطمة ، وحسناً ، وحسیناً ، فقال » اللهم هؤلاء أهلی « » .

الدر المنثور ، ج 2 ص 232، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

وأخرج ابن جریر عن غلباء بن أحمر الیشکری قال « لما نزلت هذه الآیة { فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم . . . } الآیة . أرسل رسول الله صلی الله علیه وسلم إلی علی ، وفاطمة ، وابنیهما الحسن ، والحسین ، ودعا الیهود لیلاعنهم فقال شاب من الیهود : ویحکم ألیس عهدکم بالأمس إخوانکم الذین مسخوا قردة وخنازیر؟ لا تلاعنوا . فانتهوا »

الدر المنثور ، ج 2 ص 233، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

علی علیه السلام نَفسِ رسول خدا

یکی از آیاتی که از آن استفاده برتری علی علیه السلام از همه افراد بشر حتی از انبیا علیهم السلام غیر از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می شود آیه مباهله است ، زیرا خداوند او را نفس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوانده است ، و از روایات و گفتار مورخان و محدثان نیز استفاده می شود که مراد از انفسنا علی علیه السلام است .

ابن کثیر می نویسد:

قال جابر: (أنفسنا وأنفسکم) رسول اللّه وعلی بن أبی طالب (وأبنائنا) الحسن والحسین (ونسائنا) فاطمة. وهکذا رواه الحاکم فی مستدرکه... ثمّ قال: صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه.

جابر گفته است مراد از (أنفسنا و أنفسکم) رسول خدا و علی است. و مراد از (أبنائنا) حسن و حسین و مراد از (نسائنا) فاطمه است.

این روایت را حاکم در مستدرکش نقل کرده و می نویسد: طبق شرائط مسلم در صحیحش این روایت صحیح است اگر چه او و بخاری آن را نقل نکرده اند.

تفسیر ابن کثیر:1/379 ط. دار المعرفة ـ بیروت و1/370 ط مصطفی محمد بمصر، ورواه السیوطی قائلا: وصحّحه الحاکم. الدر المنثور: 2/39. هکذا الشوکانی فی فتح القدیر: 1/348.

زمخشری می گوید:

وفیه دلیل لا شئ أقوی منه علی فضل أصحاب الکساء علیهم السلام.

این آیه قوی ترین و محکم ترین دلیل بر برتری اصحاب کساء است.

الکشاف: 1/370.

محمد بن طلحه شافعی ضمن بیانی در فضیلت زهرا علیها السلام در این آیه ، می گوید : این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه را میان خود و میان علی علیه السلام که به منزله جان او بوده است قرار داد دلیل بر آن است که می خواست فاطمه از هر سو حراست گردد و بدین سبب اهمیت شأن او روشن شود ، زیرا حراست با احاطه انفس بیش از حراست با احاطه ابناء است .

مطالب السئول: 7.

ابن حجر هیتمی می گوید :

وأخرج الدارقطنی أن علیا قال للستة الذین جعل عمر الأمر شوری بینهم کلاما طویلا من جملته أنشدکم بالله هل فیکم أحد قال له رسول الله صلی الله علیه وسلم ( یا علی أنت قسیم الجنة والنار یوم القیامة غیری قالوا اللهم لا ) .

دارقطنی روایت کرده است که : علی علیه السلام در روز شورا با حاضران احتجاج کرد و گفت : شما را به خدا سوگند که آیا در میان شما کسی هست که خویشاوندی اش از من به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزدیکتر باشد ؟ و غیر از من کسی هست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را نفس خود قرار داده و فرزندان او را فرزندان خود و زن او را به منزله بلکه برتر از همسر خویش خوانده باشد؟ گفتند: نه، خدایا.

الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 369، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولی ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط.

سخن فخر رازی

فخر رازی در نقل ذیل، حقیقت مطلب را گویا پذیرفته و بر خلاف روش همیشگی اش که اگر نقل مطلبی به نفع شیعه و عقائد وی بود آن را نقد و با تلاش فراوان آن را رد می کرد ولی در این مورد سخنی قابل قبول در برابر دیدگاه و موضع حق شیعه نداشته و با استناد به اجماع به برتری رسول خدا قبل از پیدایش علی، می گذرد و پاسخی مناسب از وی دیده نمی شود، او می نویسد:

المسألة الخامسة : کان فی الری رجل یقال له : محمود بن الحسن الحمصی ، وکان معلم الاثنی عشریة ، وکان یزعم أن علیاً رضی الله عنه أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد علیه السلام ، قال : والذی یدل علیه قوله تعالی : { وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ } ولیس المراد بقوله { وَأَنفُسَنَا } نفس محمد صلی الله علیه وسلم لأن الإنسان لا یدعو نفسه بل المراد به غیره ، وأجمعوا علی أن ذلک الغیر کان علی بن أبی طالب رضی الله عنه ، فدلت الآیة علی أن نفس علی هی نفس محمد ، ولا یمکن أن یکون المراد منه ، أن هذه النفس هی عین تلک النفس ، فالمراد أن هذه النفس مثل تلک النفس ، وذلک یقتضی الاستواء فی جمیع الوجوه ، ترک العمل بهذا العموم فی حق النبوة ، وفی حق الفضل لقیام الدلائل علی أن محمداً علیه السلام کان نبیاً وما کان علی کذلک ، ولانعقاد الإجماع علی أن محمداً علیه السلام کان أفضل من علی رضی الله عنه ، فیبقی فیما وراءه معمولاً به ، ثم الإجماع دل علی أن محمداً علیه السلام کان أفضل من سائر الأنبیاء علیهم السلام فیلزم أن یکون علی أفضل من سائر الأنبیاء.

در ری مردی بود به نام محمود بن حسن حمصی که معلم شیعیان دوازده امامی بود . وی می پنداشت که علی رضی الله عنه از همه پیامبران غیر از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم افضل است و دلیل او آیه انفسنا بود . می گفت : مراد از انفسنا نمی تواند خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشد ، زیرا انسان هیچ گاه خودش را دعوت نمی کند ، پس مراد از آن کس دیگری است ، و همه اجماع دارند بر آن که مراد علی بن ابی طالب رضی الله عنه است . بنابر این آیه دلالت دارد بر آن که نفس علی همان نفس محمد صلی الله علیه و آله و سلم است . و نیز نمی تواند نفس او عین نفس آن حضرت باشد پس مراد آن است که نفس او مانند نفس آن حضرت است ، و این مقتضی مساوات از همه جهت است ، ولی مسأله نبوت و فضیلت به دلایلی از این عموم بیرون است ، زیرا محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر بود وعلی نبود و نیز اجماع منعقد است بر آن که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از علی رضی الله عنه افضل است ، می ماند بقیه فضایل که در آنها با یکدیگر برابرند ، و چون اجماع قائم است که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از سایر پیامبران علیهم السلام افضل است پس علی علیه السلام نیز از همه پیامبران برتر است.

التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب: ج 4 ص 241، اسم المؤلف: فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی الوفاة: 604 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولی

سپس در پاسخ می گوید :

والجواب : أنه کما انعقد الإجماع بین المسلمین علی أن محمداً علیه السلام أفضل من علی ، فکذلک انعقد الإجماع بینهم قبل ظهور هذا الإنسان ، علی أن النبی أفضل ممن لیس بنبی ، وأجمعوا علی أن علیاً رضی الله عنه ما کان نبیاً ، فلزم القطع بأن ظاهر الآیة کما أنه مخصوص فی حق محمد صلی الله علیه وسلم ، فکذلک مخصوص فی حق سائر الأنبیاء علیهم السلام .

جواب این استدلال آن است که : همان گونه که اجماع میان مسلمانان منعقد است که محمد صلی الله علیه و آله و سلم افضل از علی است، همچنین پیش از ظهور این شخص ( حمصی ) اجماع منعقد است که هر پیامبری از کسی که پیامبر نیست افضل است ، و همه اجماع دارند که علی رضی الله عنه پیامبر نبوده است ، پس قطعا ظاهر آیه می رساند که همان گونه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم افضل از علی است سایر انبیا نیز از علی افضل می باشند .

التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب: ج 4 / ص 242 ، اسم المؤلف: فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی الوفاة: 604 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولی

نقد سخن رازی

علامه مجاهد شیخ محمد حسن مظفر رحمه الله پیرامون سخن رازی می گوید : از سخنان رازی در تفسیر آیه استفاده می شود که وی دلالت آیه بر افضلیت علی علیه السلام از سایر صحابه را پذیرفته است ، زیرا استدلال شیخ محمود حمصی را نقل کرد که چون علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و پیامبر از سایر انبیا برتر است پس علی علیه السلام نیز از آنها برتر است ، و نیز از شیعیان نقل کرد که آنان به این آیه استدلال کرده اند بر افضلیت آن حضرت از سایر صحابه ، و فخر رازی تنها مطلب اول (برتری علی علیه السلام از سایر انبیا علیهم السلام ) را رد کرد و درباره مطلب دوم چیزی نگفت، اما این که مدعی شده است که پیش از ظهور حمصی اجماع منعقد شده بر افضلیت پیامبران بر دیگران ، سخن درستی نیست . زیرا اجماع بر آن است که صنف پیامبران از اصناف دیگر بشر برترند و هر پیامبری از افراد امت خویش برتر است ، اما چنین نیست که هر پیامبری از هر غیر پیغمبری برتر باشد گرچه آن غیر، از امتهای دیگر باشد . . . و نیز قول به برتری امیرمؤمنان علیه السلام از پیامبران جز حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص به شیخ محمود حمصی ندارد تا با اجماعی که فخر رازی ادعا نموده منافات داشته باشد ، بلکه شیعیان پیش از وجود این شیخ و پس از او قائل به آن بوده اند و در این باره به آیه مباهله و آیات دیگر استدلال نموده اند .

دلائل الصدق: 2/86.

علامه سید شرف الدین نیز پس از نقل سخن رازی می گوید : دقت کن ببین او به روشنی دلالت آیه را بر برتری علی علیه السلام بیان نموده و ناخود آگاه به درستی آن اعتراف کرده است . وی با آنچه از شیعیان چه در گذشته و حال نقل کرده است معارضه ای ننموده و کلمه ای در رد آنان بر قلم نیاورده است ، گویی اعتقاد آنان را پذیرفته و به دلالت آیه بر عقیده آنان اعتراف نموده است ، و تنها بر محمود بن حسن خرده گرفته است ، در صورتی که اجماعی که رازی آن را بهانه قرار داده و بر حمصی حمله کرده است چیزی است که مورد قبول محمود حمصی و هم عقیده های او نیست .

الکلمه الغراء: 5.

ج. آیه خیر البریة

یکی دیگر از آیاتی که دلیل بر برتری علی علیه السلام از همه افراد بشر از گذشته و آینده حتی پیامبران اولوا العزم علیهم السلام به جز خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم است این آیه است : «ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة »

سوره البینه: 7.

( آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند ، آنان بهترین آفریدگانند ) .

شأن نزول

شأن نزول آیات قرآن در بسیاری از موارد کمک به فهم مراد و مقصود از آیه را دارد و در واقع پلی است برای عبور و ورود به گذشته تاریخ و زمان نزول، اما حکم و یا هر نکته ی دیگری که به عنوان پیام در آیات وحی وجود دارد، در محدوده زمان و یا هر چیز دیگری محبوس و مدفون نمی شود، آیه مورد بحث نیز از جمله آیاتی است که مصداق خیر البریه را به روشنی بیان می کند.

وأخرج ابن مردویه عن عائشة قالت : قلت یا رسول الله : من أکرم الخلق علی الله قال : یا عائشة أما تقرئین ) إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة (

وأخرج ابن عساکر عن جابر بن عبد الله قال کنا عند النبی صلی الله علیه وسلم فأقبل علی فقال النبی صلی الله علیه وسلم : والذی نفسی بیده إن هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامة ونزلت ) إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة ( فکان أصحاب النبی صلی الله علیه وسلم إذا أقبل علی قالوا : جاء خیر البریة

وأخرج ابن عدی وابن عساکر عن أبی سعید مرفوعا : علی خیر البریة

وأخرج ابن عدی عن ابن عباس قال : لما نزلت ) إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة ( قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لعلی : هو أنت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیین

وأخرج ابن مردویه عن علی قال : قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم : ألم تسمع قول الله : ) إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة ( أنت وشیعتک وموعدی وموعدکم الحوض إذا جئت الأمم للحساب تدعون غرا محجلین

أخرج ابن مردویه عن عائشة قالت : « قلت یا رسول الله : من أکرم الخلق علی الله؟ قال : » یا عائشة أما تقرئین { إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة } .

وأخرج ابن عساکر عن جابر بن عبد الله قال : « کنا عند النبی صلی الله علیه وسلم فأقبل علیّ فقال النبی صلی الله علیه وسلم : » والذی نفسی بیده إن هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامة ، ونزلت { إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة } فکان أصحاب النبی صلی الله علیه وسلم إذا أقبل علیّ قالوا : جاء خیر البریة .

عائشه می گوید: از رسول خدا پرسیدم: گرامی ترین آفریده نزد خدا چه کسی است؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نخوانده ای؟ { إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة }.

ابن عساکر از جابربن عبد الله روایت کرده است که گفت : ما نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که علی از راه رسید ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : سوگند به آن که جانم به دست او است ، این و شیعیان اویند که در روز قیامت رستگارند . و این آیه نازل شد : ان الذین آمنوا . . . و یاران رسول خدا هر گاه علی از راه می رسید می گفتند : بهترین آفریدگان آمد ،

الدر المنثور ، ج 8، ص 589، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

وأخرج ابن عدی وابن عساکر عن أبی سعید مرفوعاً : علیّ خیر البریة .

وأخرج ابن عدی عن ابن عباس قال : « لما نزلت { إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة } قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لعلی : » هو أنت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیین « » .

وأخرج ابن مردویه عن علیّ قال : قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم : « ألم تسمع قول الله : { إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة } أنت وشیعتک وموعدی وموعدکم الحوض إذا جئت الأمم للحساب تدعون غرّاً محجلین » .

و نیز ابن عدی و ابن عساکر از ابو سعید به سند مرفوع روایت کرده اند که : علی بهترین آفریدگان است.

ابن عدی از ابن عباس روایت کرده که گفت : چون آیه خیر البریه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود : اینان تو هستی و شیعیان تو که در روز قیامت خشنود و پسندیده اند.

ابن مردویه از علی علیه السلام آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : آیا این آیه را نشنیده ای : ان الذین آمنوا . . . آنان تو و شیعیان تو هستند، قرارگاه من وتو وشیعیانت حوض کوثر است .

الدر المنثور ، ج 8، ص 589، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1993.

طبری در تفسیر آیه می گوید:

قوله:( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ )

یقول تعالی ذکره: إن الذین آمنوا بالله ورسوله محمد، وعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء، وأقاموا الصلاة، وآتوا الزکاة، وأطاعوا الله فیما أمر ونهی( أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) یقول: من فعل ذلک من الناس فهم خیر البریة. وقد: حدثنا ابن حمید، قال: ثنا عیسی بن فرقد، عن أبی الجارود، عن محمد بن علیّ( أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) فقال النبی صلی الله علیه وسلم: "أنْتَ یا عَلی وَشِیعَتُکَ".

خدای متعال می فرماید : آنان که به خدا و رسولش محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند و خدا را خالصانه و یگانه و بدون شریک پرستیدند ، و نماز را به پاداشتند و زکات دادند ، و خدا را در همه اوامر و نواهی او اطاعت نمودند ، آنانند که بهترین آفریدگانند . می گوید : از مردم آنان که چنین کنند بهترین آفریدگانند .

ابن حمید از عیسی بن فرقد از ابوالجارود از محمدبن علی ( امام باقر علیه السلام ) مرا حدیث کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : ای علی ، خیرالبریه تو و شیعیان تو هستند .

جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 30 ص264، اسم المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری أبو جعفر الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1405.

علامة گنجی نقل می کند:

أخبرنا إبراهیم بن برکات القرشی ، أخبرنا الحافظ علی بن الحسن الشافعی ، أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندی ، أخبرنا عاصم بن الحسن ، أخبرنا الحافظ أبو العباس ، حدثنا محمد بن أحمد القطوانی ، حدثنا إبراهیم بن الأنصاری ، حدثنا إبراهیم بن جعفر بن عبد الله بن محمد بن مسلمة عن أبی الزبیر عن جابر بن عبد الله قال : کنا عند النبی صلی الله علیه وآله فأقبل علی بن أبی طالب فقال صلوات الله علیه : قد أتاکم أخی ثم التفت إلی الکعبة فضربها بیده ثم قال : والذی نفسی بیده ان هذا وشیعته هم الفائزون یوم القیامة ثم إنه أولکم ایمانا وأوفاکم بعهد الله وأقومکم بأمر الله وأعدلکم فی الرعیة وأقسمکم بالسویة وأعظمکم عند الله مزیة قال : ونزلت : ( ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة ).

جابربن عبد الله می گوید: ما نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که علی بن ابی طالب علیه السلام از راه رسید ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : برادرم نزد شما آمد . آن گاه رو به کعبه نمود و دست به آن زد و فرمود : سوگند به آن که جانم به دست او است ، این و شیعیان اویند که در روز قیامت رستگارند ، او نخستین ایمان آورنده شما ، و وفادارترین شما به عهد خدا ، و قیام کننده ترین شما به امر خدا ، و عادل ترین شما در میان رعیت ، و مساوی تقسیم کننده ترین شما ، و ارجمندترین شما در نزد خداست . آن گاه این آیه نازل شد :ان الذین آمنوا ...

کفایه الطالب، طبع الغری: 118.

خیر البریة کیست و چیست؟

ازمیان دهها روایت پیرامون آیه خیر البریه شماری از آن را ملاحظه نمودید که با صراحت مصداق و فرد مورد نظر خداوند را معرفی می کرد که برای اهل فکر و تحقیق باید کافی باشد و در نوع خود مشت تحریف گران و بد خواهان علی و فرزندان او را باز و رسوا می کند و از سوئی بر تری آن امام همام را بر پیامبران، غیر از رسول خاتم و منصب نبوت اثبات می کند، چرا که جمله «خیر البریه» به معنای برترین آفریده است و صفتی است که بدون شک از آغاز خلقت تا پایان نظام هستی را شامل می شود واین افتخاری است که نصیب علی بن ابوطالب علیه السلام شده است.

سیمای برتر علی علیه السلام در حدیث

تصویر چهره ملکوتی امیر مؤمنان علی علیه السلام و بازخوانی سیمای معنوی و ومجسم ساختن زیبائیهای رفتاری و عملی و گفتاری او از میان هزاران سخن رسول گرامی اسلام نیازمند خلق و آفرینش کتابها است، اگر چه بزرگانی در گذشته و حال به این مهم دست یازیده اند، احادیث و سخنان پیامبر اعظم، مربی و معلم امیر مؤمنان علی علیه السلام در بیان شخصیت و فضائل آن حضرت از حد و اندازه خارج است، که از بین این روایات حدیث ذیل را که موافق و مخالف نقل کرده اند و سند گویائی است بر مدعای ما و در حقیقت مکمل آیات پیشین و در وصف برتری امام علی علیه السلام بر تمام پیامبران غیر از خاتم انبیا است، به تفسیر و توضیح آن می پردازیم.

«من أراد أن یری آدم فی علمه ، ونوحاً فی طاعته ، وإبراهیم فی خلته ، وموسی فی هیبته ، وعیسی فی صفوته ، فلینظر إلی علی بن أبی طالب رضی الله عنه »

( هر کس به خواهد علم آدم ، طاعت نوح ، محبوبیت ابراهیم ، هیبت موسی و برگزیدگی عیسی را ببیند باید به علی بن ابی طالب بنگرد ) .

قوله صلی الله علیه وآله وسلم : ( من أراد أن ینظر إلی نوح فی عزمه ، والی آدم فی علمه ، والی إبراهیم فی حلمه ، والی موسی فی فطنته ، والی عیسی فی زهده ، فلینظر إلی علی بن أبی طالب ) . أخرجه البیهقی فی صحیحه ، والإمام أحمد بن حنبل فی مسنده ).

این حدیث را همانگونه که در پایان حدیث قبل مشاهده می کنید از دو تن محدث و نویسنده مشهور و صاحب آثار و تالیفات معتبر یعنی احمد حنبل و بیهقی نقل کرده اند که متاسفانه در چاپهای فعلی دیده نمی شود و گویا دست تحریف این حدیث را نیز به سرنوشتی همانند تحریف و اسقاط دیگر احادیث و منقولات تاریخی در فضائل اهل بیت و علی علیهم السلام دچار کرده است.

ابن ابی الحدید معتزلی با اعتراف به ویژگیهای برتر امیر المؤمنین علیه السلام و بدون هیچ گونه شبهه ای این حدیث را با استناد به همان دو شخصیت نقل کرده است.

الخبر الرابع : من أراد أن ینظر إلی نوح فی عزمه ، وإلی آدم فی علمه ، وإلی إبراهیم فی حلمه ، وإلی موسی فی فطنته ، وإلی عیسی فی زهده ، فلینظر إلی علی بن أبی طالب ' .

رواه أحمد بن حنبل فی المسند ، ورواه أحمد البیهقی فی صحیحه .

شرح نهج البلاغة ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولی ، ج 9 ص 100، تحقیق : محمد عبد الکریم النمری.

فخر رازی در ادامه داستان محمود حمصی که در استدلال به آیه مباهله سخن وی را نقل کردیم می گوید:

ویؤید الاستدلال بهذه الآیة ، الحدیث المقبول عند الموافق والمخالف ، وهو قوله علیه السلام : ( من أراد أن یری آدم فی علمه ، ونوحاً فی طاعته ، وإبراهیم فی خلته ، وموسی فی هیبته ، وعیسی فی صفوته ، فلینظر إلی علی بن أبی طالب رضی الله عنه ) فالحدیث دل علی أنه اجتمع فیه ما کان متفرقاً فیهم ، وذلک یدل علی أن علیاً رضی الله عنه أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد صلی الله علیه وسلم...

در تأیید این استدلال به آیه شریفه حدیثی است که مورد قبول موافق و مخالف است و آن سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود : ( هر که می خواهد به علم آدم ، طاعت نوح ، محبوبیت ابراهیم ، هیبت موسی و برگزیدگی عیسی بنگرد باید به علی بن ابی طالب بنگرد ) . زیرا این حدیث دلالت دارد که همه این صفاتی که در این پیامبران به طور پراکنده موجود است یک جا در علی علیه السلام گرد آمده است ، و همین دلیل است که علی علیه السلام از همه پیامبران جز پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم افضل است .

التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 8 ص 72. اسم المؤلف: فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی الوفاة: 604 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولی

ابو حیان آندلسی صاحب تفسیر البحر المحیط چاره ای ندیده است جز اینکه اصل حدیث را انکار و آن را از احادیث موضوعه معرفی کند، که البته دیدگاه افرادی از این قبیل کاملا روشن است، چون موضوع حدیث بیان مناقب علی علیه السلام از زبان فرستاده خدا و پیامبر بزرگ الهی رسول خاتم است و آثاری از این قبیل باید محکوم به جعل و وضع گردد. وی می گوید:

وأما الحدیث الذی استدل به فموضوع لا أصل له . وهذه النزغة التی ذهب إلیها هذا الحمصی من کون علی أفضل من الأنبیاء علیهم السلام سوی محمد صلی الله علیه وسلم ) ، وتلقفها بعض من ینتحل کلام الصوفیة ، ووسع المجال فیها ، فزعم أن الولی أفضل من النبی...هذه المقالة مخالفة لمقالات أهل الإسلام . نعوذ بالله من ذلک...

حدیث برتری علی بر پیامبران جعلی و ساخته صوفی مسلکان است...فکر برتری ولیّ برنبی با عقائد اسلامی سازگاری ندارد.

تفسیر البحر المحیط: ج 2 ص 504 ، اسم المؤلف: محمد بن یوسف الشهیر بأبی حیان الأندلسی الوفاة: 745هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت - 1422هـ -2001م ، الطبعة : الأولی ، تحقیق : الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل

نویسنده و شارح کتاب «شرح احقاق الحق» مرحوم مرعشی، با تحقیقی عمیق و مفصل به استخراج این حدیث با الفاظ متنوع آن از منابع روائی اهل سنت پرداخته است که به دو حدیث اکتفا نموده و به منابع ذکر شده از سوی ایشان اشاره می کنیم:

الحدیث الرابع والعشرون ( من أراد أن ینظر إلی آدم ، إلی نوح ، إلی إبراهیم ، إلی موسی ، إلی عیسی ، فلینظر إلی علی بن أبی طالب علیه السلام ) رواه جماعة من أعلام العامة فی کتبهم : منهم العلامة المولوی ولی الله اللکنهوئی فی ( مرآة المؤمنین فی مناقب أهل بیت سید المرسلین ) ( ص 35 ) قال : ( فی حدیث ) قال صلی الله علیه وسلم : من أراد أن ینظر إلی آدم فی علمه وإلی نوح فی تقواه وإلی إبراهیم فی حلمه وإلی موسی فی هیبته وإلی عیسی فی عبادته فلینظر إلی علی بن أبی طالب .

(هر کس به خواهد علم آدم ، تقوای نوح ، بردباری ابراهیم ، هیبت موسی و عبادت عیسی را ببیند باید به علی بن ابی طالب بنگرد ) .

سپس مرحوم مرعشی منابع متنوع و فراوانی از بزرگان اهل سنت که این حدیث را با مضامین متعدد نقل کرده اند نام می برد که در ذیل مشاهده می فرمائید:

علامة شهاب الدین أحمد حسینی شافعی شیرازی فی ( توضیح الدلائل ) ( ص 232 نسخة مکتبة الملی بفارس )و علامة أبو حفص عمر بن محمد بن خضر ملا موصلی فی ( الوسیلة) ( ص 168 ط حیدر آباد الدکن )، علامة شریف سید حسین علی شاه بن سید روشن علی شاه حسینی نقوی بخاری حنفی هندی، متوفی سنة 1322 فی ( تحقیق الحقایق ، کلزار مرتضوی ، محبوب القلوب ) ( ص 9 ط لاهور )، علامة سید أحمد بن محمد بن أحمد حسینی شافعی در ( التبر المذاب ) ( ص 33 نسخة مکتبتنا العامة بقم ). علامة جمال الدین محمد بن مکرم أنصاری جزرجی فی ( مختصر تاریخ دمشق ) ( ج 17 ص 148 نسخة طوب قبوسرای بإسلامبول )، علامة یحیی بن موفق بالله شجری متوفی سنة 499 فی ( الأمالی ) ( ج 1 ص 133 ) علامة شیخ حسام الدین مردی حنفی فی ( آل محمد ) ( ص 424 نسخة مکتبة السید الأشکوری ) علامة شریف أبو المعالی مرتضی محمد بن علی حسینی بغدادی فی ( عیون الأخبار فی مناقب الأخیار ) ( ص 26 نسخة مکتبة الفاتیکان ).

شرح احقاق الحق للمرعشی: 22/ 296 - 300.

علامه امینی نویسنده اثر گران سنگ و ماندگار «الغدیر» نیز با نقل این حدیث از منابع گوناگون اهل سنت همچون مسند احمد و فضائل الصحابه بیهقی و مناقب خوارزمی و... گوشه ای از امتیازات و برتریهای امر مؤمنان را اثبات و بر صحت حدیث مُهر تایید می زند.

1 - أخرج إمام الحنابلة أحمد عن عبد الرزاق بإسناده المذکور بلفظ : من أراد أن ینظر إلی آدم فی علمه ، وإلی نوح فی فهمه ، وإلی إبراهیم فی خلقه ، وإلی موسی فی مناجاته ، وإلی عیسی فی سنته ، وإلی محمد فی تمامه وکماله ، فلینظر إلی هذا الرجل المقبل . فتطاول الناس فإذا هم بعلی بن أبی طالب کأنما ینقلع من صبب ، و ینحط من جبل.

و نیز برخی از مشاهیر اهل سنت در آثار خویش با الفاظ مشابه و گاه با تغییر آن را نقل کرده اند که از جمله آنان افراد ذیل است:

أبو بکر أحمد بن حسین بیهقی متوفای 458 در ( فضایل الصحابة ).

حافظ أحمد بن محمد عاصمی در کتاب [ زین الفتی فی شرح سورة هل أتی ].

خوارزمی مالکی متوفای 568 در ( المناقب ) ص 49 (83ح 70). و ص 39 (88 ح 79).

أبو سالم کمال الدین محمد بن طلحة شافعی متوفای 652 در ( مطالب السئول ) به نقل از کتاب ( فضایل الصحابة ) بیهقی.

عز الدین ابن أبی الحدید متوفای 655 در ( شرح نهج البلاغة ) ج 2 ص 236 ودر ج 2 ص 449 به نقل از أحمد و بیهقی .

حافظ أبو عبد الله گنجی شافعی متوفای 658 ، در ( کفایة الطالب ) ص 45 .

حافظ أبو عباس محب الدین طبری متوفای 694 در ( الریاض النضرة ) 2 ص 218 .

شیخ الاسلام حموئی متوفای 722 ، در ( فراید السمطین )

قاضی عضد أیجی شافعی متوفای 756 ، در ( المواقف ) ج 3 ص 276

تفتازانی شافعی متوفای 792 فی ( شرح المقاصد ) 2 ص 299.

ابن صباغ مالکی متوفای 855 در ( الفصول المهمة ) ص 21 به نقل از [ فضایل الصحابة ] بیهقی.

سید محمود آلوسی متوفای 1270 در شرح عینیة عبد الباقی عمری ص 27.

صفوری در ( نزهة المجالس ) 2 ص 240.»

سید أحمد قادین خانی در ( هدایة المرتاب ) ص 146 .

العلامه الامینی، الغدیر: ج 30، ص 355- 360.

نتیجه و خلاصه

شهادت خداوند به پاکی و طهارت خاندان پیامبر اعظم و شخص امیر مؤمنان علی بن ابوطالب علیه السلام و ملقب شدن به نفس رسول خدا که برترین مقام معنوی برای آن حضرت است و حدیث معروف (أشباه) که در آن از ویژگیهای بارز و ممتاز پیامبران بزرگی همچون آدم، نوح، موسی، عیسی، ابراهیم و...علیهم السلام، یاد شده و در آن فرد شایسته ای که نمادی از این امتیازات و ویژگیهای بی مانند است معرفی می شود، تمامی این اوصاف و امتیازات گویای برتری او بر همه آنان غیر از رسول اعظم است.

آیا امام علی علیه السلام از شهادت خود خبر داشت؟ اگر می دانست، چرا به مسجد رفت؟

آیا امام علی علیه السلام از شهادت خود خبر داشت؟ اگر می دانست، چرا به مسجد رفت؟

 

پاسخ سؤال نخست:

بر اساس احادیث شیعه و اهل تسنن، امیر مؤمنان علیه السلام پیشاپیش از شهادت خود خبر داد و قاتل خود را می شناخت و حتی از جزئیات شهادت خویش نیز اطلاع داشتند. لازم به ذکر است که در روایات امامیه جزئیات بیشتری همچون اطلاع از زمان و مکان شهادت نیز وجود دارد.

مطابق گزارش شیخ مفید، احادیث دراین باره متواتر است. ایشان می نویسد:

تواترت الروایات من نعیه علیه السلام نفسه قبل وفاته و الخبر عن الحادث فی قتله و أنه یخرج من الدنیا شهیدا بضربة فی رأسه یخضب دمها لحیته فکان الأمر فی ذلک کما قال.

البغدادی، الشیخ المفید محمد بن محمد بن النعمان، العکبری ، (متوفای 413هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏1، ص: 319، تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م.

روایات متواتر رسیده که امام علی علیه السلام پیش از فرا رسیدن زمان وفات، از شهادت خود خبر دادند و از حوادثی که در زمان کشته شدن شان رخ می دهد و به سبب ضربتى که بر سرش وارد می آید، شهید از دنیا می رود و خون سرش محاسنش را خضاب (و رنگین) می نماید، خبر داد و چنان شد که فرمود.

حال در ادامه شماری از این دست روایات تقدیم می گردد:

روایت یکم:

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع‏ قَالَ: لَمَّا هَلَکَ أَبُو بَکْرٍ وَ اسْتَخْلَفَ عُمَرُ رَجَعَ عُمَرُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَقَعَدَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی رَجُلٌ مِنَ الْیَهُودِ وَ أَنَا عَلَّامَتُهُمْ وَ قَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ مَسَائِلَ إِنْ أَجَبْتَنِی فِیهَا أَسْلَمْتُ وَ إِنْ کَانَ فِی قَوْمِکَ أَحَدٌ أَعْلَمَ مِنْکَ فَأَرْشِدْنِی إِلَیْهِ قَالَ عَلَیْکَ بِذَلِکَ الشَّابِّ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ... ثُمَّ قَالَ کَمْ یَعِیشُ وَصِیُّهُ (رسول الله) بَعْدَهُ قَالَ ثَلَاثِینَ سَنَةً قَالَ ثُمَّ مَا ذَا یَمُوتُ أَوْ یُقْتَلُ قَالَ یُقْتَلُ وَ یُضْرَبُ عَلَى قَرْنِهِ فَتُخْضَبُ لِحْیَتُهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ إِمْلَاءِ مُوسَى.

وَ لِهَذَا الْحَدِیثِ طُرُقٌ أُخَرُ قَدْ أَخْرَجْتُهَا فِی کِتَابِ کَمَالِ الدِّینِ وَ تَمَامِ النِّعْمَة.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج‏2، ص: 57، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م؛ القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة،‌ ج1 ص 300 – 302، ناشر: دار الکتب الاسلامیه‏، تهران، چاپ دوم، سال چاپ: 1359 ه. ش‏.

 

امام باقر علیه السلام فرمود چون ابو بکر مرد و عمر جانشین او شد، عمر به مسجد رفت و نشست. مردى بر او داخل شد و گفت اى أمیر المؤمنین من مردى یهودی هستم و من از دانشوران ایشان هستم و اراده من آنست که چند مسأله از تو سؤال کنم اگر جواب مرا بدهی مسلمان می شوم عمر گفت آن مسائل چیست یهودى گفت سه تا و سه تا و یکى اگر می خواهى از تو سؤال کنم؟ و اگر در قوم تو کسى داناتر از تو باشد مرا به او راهنمائى کن تا از او سؤال کنم عمر به على بن ابى- طالب علیه السلام اشاره نمود و گفت از این جوان سؤال کن‏ ... سائل گفت: وصى پیامبر صلی الله علیه وآله چه قدر بعد از او زندگى می کند؟ حضرت فرمود: سى سال. عرض کرد پس از آن میمیرد یا کشته مى‏شود؟ فرمود: کشته خواهد شد. ضربتى بر فرق او زنند که محاسن او با خونش رنگین می شود.

مؤلف کتاب [شیخ صدوق] می فرماید: این حدیث سندهای دیگری نیز دارد که آنها را در کتاب کمال الدین و تمام النعمة نقل نموده‏ام.

روایت دوم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَنَانِ بْنِ السَّرَّاجِ‏ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْکِسَائِیِّ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ قَالَ شَهِدْتُ جِنَازَةَ أَبِی بَکْرٍ یَوْمَ مَاتَ وَ شَهِدْتُ عُمَرَ حِینَ بُویِعَ وَ عَلِیٌّ ع جَالِسٌ نَاحِیَةً فَأَقْبَلَ غُلَامٌ یَهُودِیٌّ جَمِیلُ الْوَجْهِ بَهِیٌّ عَلَیْهِ ثِیَابُ حِسَانٌ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ هَارُونَ حَتَّى قَامَ عَلَى رَأْسِ عُمَرَ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ أَعْلَمُ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِکِتَابِهِمْ وَ أَمْرِ نَبِیِّهِمْ قَالَ فَطَأْطَأَ عُمَرُ رَأْسَهُ ...‏ فَقَالَ دُونَکَ‏ هَذَا الشَّابَّ قَالَ وَ مَنْ هَذَا الشَّابُّ قَالَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب‏ ... فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ وَصِیِّ مُحَمَّدٍ کَمْ یَعِیشُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هَلْ یَمُوتُ أَوْ یُقْتَلُ قَالَ (أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام) یَا هَارُونِیُ‏ یَعِیشُ بَعْدَهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً لَا یَزِیدُ یَوْماً وَ لَا یَنْقُصُ یَوْماً ثُمَّ یُضْرَبُ ضَرْبَةً هَاهُنَا یَعْنِی عَلَى قَرْنِهِ فَتُخْضَبُ هَذِهِ مِنْ هَذَا.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج‏1، ص: 529، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

ابو الطفیل می گوید: روزى که ابو بکر مرد من بر سر جنازه‏اش حاضر بودم و زمانى که با عمر بیعت کردند حضور داشتم، که على بن ابى طالب علیه السلام)گوشه‏ اى نشسته بود جوانى یهودى و خوش صورت، با نیکو لباس که از اولاد هارون (وصى موسى) بود، وارد شد و بالاى سر عمر ایستاد و گفت: یا امیر المؤمنین! آیا تو دانشمندترین این امت به کتابشان و امر نبوت پیغمبرشان هستی؟ عمر سرش را پائین انداخت ... و گفت: دامن این جوان را بگیر. یهودى گفت: این جوان کیست؟ عمر گفت: او على بن ابى طالب است‏. یهودی (به امام علی علیه السلام) عرض کرد: جانشین محمد چند سال پس از او زندگى میکند؟  آیا میمیرد یا کشته می شود؟. على علیه السلام فرمود: اى هارونى او بعد از پیغمبر 30 سال زندگى می کند بدون یک روز کم و زیاد سپس ضربتى به اینجا- یعنى به فرق سرش- وارد می آید و محاسنش از خون فرقش رنگین می شود.

روایت سوم:

 

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا مَرْوَانُ بْنُ مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی حَیَّانَ التَّیْمِیِ‏ عَنْ أَبِیهِ و کَانَ مَعَ عَلِیٍّ ع یَوْمَ صِفِّینَ وَ فِیمَا بَعْدَ ذَلِکَ قَالَ: بَیْنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یُعَبِّئُ الْکَتَائِبَ یَوْمَ صِفِّینَ وَ مُعَاوِیَةُ مُسْتَقْبِلُهُ عَلَى فَرَسٍ لَهُ یَتَأَکَّلُ تَحْتَهُ تَأَکُّلًا وَ عَلِیٌّ ع عَلَى فَرَسِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمُرْتَجِزِ وَ بِیَدِهِ حَرْبَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مُتَقَلِّدٌ سَیْفَهُ ذُو الْفَقَارِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ احْتَرِسْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّا نَخْشَى أَنْ یَغْتَالَکَ هَذَا الْمَلْعُونُ فَقَالَ ع لَئِنْ قُلْتَ ذَاکَ إِنَّهُ غَیْرُ مَأْمُونٍ عَلَى دِینِهِ وَ إِنَّهُ لَأَشْقَى الْقَاسِطِینَ وَ أَلْعَنُ الْخَارِجِینَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الْمُهْتَدِینَ وَ لَکِنْ کَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَائِکَةٌ حَفَظَةٌ یَخْفَظُونَهُ مِنْ أَنْ یَتَرَدَّى فِی بِئْرٍ أَوْ یَقَعَ عَلَیْهِ حَائِطٌ أَوْ یُصِیبَهُ سُوءٌ فَإِذَا حَانَ أَجَلُهُ خَلَّوْا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُصِیبُهُ وَ کَذَلِکَ أَنَا إِذَا حَانَ أَجَلِی انْبَعَثَ أَشْقَاهَا فَخَضَّبَ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى لِحْیَتِهِ وَ رَأْسِهِ عَهْداً مَعْهُوداً وَ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوبٍ.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، التوحید، ص 367، تحقیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر : منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة.

ابوحیان از پدرش - که در روز صفین و بعد آن با امام علی علیه السلام بود - نقل می کند: زمانی که حضرت على بن ابى طالب علیه السلام لشکر را ترتیب می داد و معاویه رو به آن حضرت آورد در حالى که بر اسب خود سوار بود و على علیه السلام بر اسب رسول خدا صلی الله علیه وآله که مرتجز نام داشت سوار بود و خنجر رسول خدا صلی الله علیه وآله در دستش و شمشیرش را که ذو الفقار نام داشت، حمایل کرده بود، مردى از اصحابش عرض کرد یا امیر المؤمنین مواظب خودت باش ما میترسیم که این ملعون تو را غافل کند و ناگاه بکشد. على علیه السلام فرمود این مطلبی که گفتی درست است [نامردی معاویه و ملعون بودن او] معاویه دین ندارد از همه ستمکاران بد بخت‏تر و ملعون ترین فردی است که بر امامان هدایتگر خروج می کند، و لیکن بهترین محافظ، زمان مرگ است [اجل و مرگ زمان مشخصى دارد و مرگ من اکنون نیست و به دست او نیست]. هیچ یک از مردم نیست مگر آنکه فرشتگانى همراه او هستند و از او محافظت می کنند تا در چاه نیفتند و یا دیوارى بر سر او فرود نیاید یا اتفاق بدى برایش پیش نیاید؛ اما هر گاه زمان مرگ وی برسد فرشتگان کنار می روند و بین او و حادثه ای قرار است برایش اتفاق بیفتد، مانع نمی شوند. من نیز هر گاه زمان اجلم فرا برسد، بدبخت‏ترین فرد امت، این [محاسنم] را از این [خون سرم] رنگین می کند. حضرت به محاسن و سر مبارک خود اشاره فرمود و فرمود این پیمانی است محکم و بسته شد و وعده­ای است که دروغ نیست‏.

 روایت چهارم:

بِهَذَا الْإِسْنَادِ [أَخْبَرَنَا أَبُو الْفَتْحِ هِلَالُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَفَّارُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَلِیٍّ الدِّعْبِلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَلِیِّ بْنِ رَزِینِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُدَیْلِ بْنَ وَرْقَاءَ أَخُو دِعْبِلِ بْنِ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیِّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) بِبَغْدَادَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ وَ مِائَتَیْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَیِّدِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ] قَالَ: خَطَبَ النَّاسَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بِالْکُوفَةِ، فَقَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّ الْحَقَّ قَدْ غَلَبَهُ الْبَاطِلُ ... أَیْنَ أَشْقَاکُمْ فَوَ اللَّهِ لَیَضْرِبَنَّ هَذِهِ فَلَیْخْضِبَنَّهَا مِنْ هَذِهِ. وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى هَامَتِهِ وَ لِحْیَتِهِ.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص 364، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ

 

امام حسین علیه السلام به نقل از امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: پدرم در میان مردم کوفه خطبه خواند و فرمود: همانا باطل بر حق غلبه نمود ... کجاست شقی­ترین مردم. به خدا قسم هر آینه بر این موضع ضربت می زند و از این قسمت رنگین می کند. آن حضرت با دستانش به فرق سر و محاسنش اشاره نمود.

روایت پنجم:

أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى، قَالَ:حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ إِسْحَاقَ، عَنْ هُبَیْرَةَ بْنِ یَرِیمَ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) یَقُولُ وَ مَسَحَ لِحْیَتَهُ: مَا یَحْبِسُ أَشْقَاهَا أَنْ‏ یَخْضِبَهَا مِنْ أَعْلَاهَا بِدَم‏.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص 267، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ

 

هبیره بن مریم می گوید: از امام علی علیه السلام در حالی که محاسنش را دست می کشید، شنیدم که فرمود: چه چیز جلوى بدبخت‏ترین این امت را گرفته تا آنکه آن را از بالا تا به پایین از خونم رنگین کند.

روایات دیگر:

در اینجا روایاتی از کتاب ارشاد شیخ مفید را می آوریم. قبلا درباره اعتبار روایات این کتاب باید بگوییم اگر چه مولف، اسناد روایات را به طور کامل نقل نکرده است اما با توجه به مقدمه کتاب، مولف در صدد بیان روایاتی است که از طریق آن بتوان به حقائق دست یافت. در این صورت بدیهی است که به هر روایتی نمی توان اتکاء نمود. و به همین جهت می توان به درجه اعتبار این روایا ت از نظر مولف پی برد.

متن مقدمه:

و بعد فإنی مُثْبِتٌ بتوفیق الله و معونته ما سألتَ أیدک الله إثباتَه من أسماء أئمة الهدى علیهم السلام و تاریخ أعمارهم و ذکر مشاهدهم و أسماء أولادهم و طرف من أخبارهم المفیدة لعلم أحوالهم لتقف على ذلک وقوف العارف بهم و یظهر لک الفرق ما بین الدعاوی و الاعتقادات فیهم فتمیز بنظرک فیه ما بین الشبهات منه و البینات و تعتمد الحق فیه اعتماد ذوی الإنصاف و الدیانات.

 البغدادی، الشیخ المفید محمد بن محمد بن النعمان، العکبری ، (متوفای 413هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏1، ص: 4، تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م

به توفیق خدا و یاری­ او در این کتاب بیان خواهم کرد آنچه را که در خواست اثبات آن را کرده بودی از نامهای امامان علیهم السلام و تاریخ عمر (و مدت زندگانى آنها) و مکان شهادتشان و نامهاى فرزندانشان و شمه­ای از جریان زندگى آنها که موجب آگاهى بر احوال آنها است تا در باره آنان شناسائى کامل پیدا کرده و میان اظهار نظرها و عقیده‏هاى گوناگونى که نسبت بآنها شده، فرق گذارده شود، و مطالب شبهه ناک از حقائق جدا گردد، و در این باره همانند تکیه کردن مردمان با انصاف و دیندار، بر گفتار حق و درست تکیه کنى.

و حال به بیان برخی روایات، از این کتاب می پردازیم:

روایت اول

 [فمن الأخبار التی جاءت بذکره ع الحادث قبل کونه و علمه به قبل حدوثه‏] مَا أَخْبَرَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ الْمُنْذِرِ الطَّرِیقِیُّ عَنِ ابْنِ الْفُضَیْلِ الْعَبْدِیِ‏ عَنْ فِطْرٍ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: جَمَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع النَّاسَ لِلْبَیْعَةِ فَجَاءَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَرَدَّهُ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ بَایَعَهُ وَ قَالَ عِنْدَ بَیْعَتِهِ لَهُ مَا یَحْبِسُ أَشْقَاهَا فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتُخْضَبَنَ‏ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى لِحْیَتِهِ وَ رَأْسِهِ فَلَمَّا أَدْبَرَ ابْنُ مُلْجَمٍ عَنْهُ مُنْصَرِفاً قَالَ ع مُتَمَثِّلا:

اشْدُدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْت     فَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِیک

وَ لَا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْت     إِذَا حَلَّ بِوَادِیک

از جمله خبرهائى که آن حضرت علیه السّلام پیش از این جریان فرمود و دلالت دارد که آن پیش آمد را میدانست روایتی است که عامر بن واثله نقل می کند: (هنگامى که) امیر المؤمنین علیه السلام مردم را براى بیعت گرد آورد، عبد الرحمن بن ملجم مرادى لعنه اللَّه (براى بیعت) نزد آن حضرت آمد، حضرت دو بار یا سه بار او را برگرداند (و حاضر به بیعت کردنش نشد) و پس از آن با او بیعت کرد و هنگام بیعت با او فرمود: چه چیز جلوى بدبخت‏ترین این امت را گرفته؟ سوگند به آن که جانم دست اوست که تو این را از این خضاب میکنى- و دست مبارک بر محاسن و سر خود نهاد- و همین که ابن ملجم بیرون رفت حضرت به این دو بیت شعر را خواندند :

کمرت را براى مرگ محکم ببند [مهیاى آن باش]      زیرا مرگ به دیدار تو خواهد آمد

 و آنگاه که بر تو وارد شد                                  از مرگ جزع (و بیتابى) مکن.

روایت دوم:

وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى ابْنُ مُلْجَمٍ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَبَایَعَهُ فِیمَنْ بَایَعَ ثُمَّ أَدْبَرَ عَنْهُ فَدَعَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَتَوَثَّقَ مِنْهُ وَ تَوَکَّدَ عَلَیْهِ أَلَّا یَغْدِرَ وَ لَا یَنْکُثَ فَفَعَلَ ثُمَّ أَدْبَرَ عَنْهُ فَدَعَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الثَّانِیَةَ فَتَوَثَّقَ مِنْهُ وَ تَوَکَّدَ عَلَیْهِ أَلَّا یَغْدِرَ وَ لَا یَنْکُثَ فَفَعَلَ ثُمَّ أَدْبَرَ عَنْهُ فَدَعَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الثَّالِثَةَ فَتَوَثَّقَ مِنْهُ وَ تَوَکَّدَ عَلَیْهِ أَلَّا یَغْدِرَ وَ لَا یَنْکُثَ فَقَالَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا رَأَیْتُکَ فَعَلْتَ هَذَا بِأَحَدٍ غَیْرِی فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام:‏

  أُرِیدُ حِیاَتهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی                    عَذِیرَکَ‏ مِنْ خَلِیلِکَ مِنْ مُرَادٍ

امْضِ یَا ابْنَ مُلْجَمٍ فَوَ اللَّهِ مَا أَرَى أَنْ تَفِیَ بِمَا قُلْتَ.

حسن بن محبوب (بسند خود) از اصبغ بن نباته حدیث کند که گفت: ابن ملجم در زمره دیگران که (با آن حضرت) بیعت کردند، آمد و با على علیه السّلام بیعت کرد و رو گرداند (که برود) أمیر المؤمنین علیه السّلام براى بار دوم او را خواند و بیعت محکمى از او گرفت و تأکید فرمود که بیعت را نشکند، و او چنان کرد، و رو گرداند (که برگردد) أمیر المؤمنین علیه السّلام براى سومین بار او را خواست و به محکمى از او بیعت گرفت و تأکید کرد که بیوفائى نکند و بیعت را نشکند، (این بار) ابن ملجم گفت: اى امیر مؤمنان به خدا سوگند ندیدم با کسى این گونه رفتار کنى؟ أمیر المؤمنین علیه السلام (این شعر را خواند و) فرمود: من زندگى یا عطاى به او را میخواهم ولى او اراده کشتن مرا دارد. کسی را بیاور که برای برادر مرادیت نزد تو عذر بیاورد. [کنایه از اراده قطعی ابن ملجم ملعون است یعنی هیچ عذری نمی توان برای او آورد و او کارش را انجام می دهد].

اى ابن ملجم برو. به خدا سوگند نمی بینم بدان چه گفتى وفا کنى.‏

روایت سوم

وَ رَوَى جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ الضُّبَعِیُّ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ زِیَادٍ قَالَ: جَاءَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یَسْتَحْمِلُهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ احْمِلْنِی فَنَظَرَ إِلَیْهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ قَالَ لَهُ أَنْتَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ‏ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ قَالَ نَعَمْ قَالَ یَا غَزْوَانُ احْمِلْهُ عَلَى الْأَشْقَرِ فَجَاءَ بِفَرَسٍ أَشْقَرَ فَرَکِبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ وَ أَخَذَ بِعِنَانِهِ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام:‏

أُرِیدُ حِبَاءَهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی‏           عَذِیرَکَ مِنْ خَلِیلِکَ مِنْ مُرَادٍ

قَالَ فَلَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ وَ ضَرَبَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قُبِضَ عَلَیْهِ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَجِی‏ءَ بِهِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ع وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَصْنَعُ بِکَ مَا أَصْنَعُ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّکَ قَاتِلِی وَ لَکِنْ کُنْتُ أَفْعَلُ ذَلِکَ بِکَ لِأَسْتَظْهِرَ بِاللَّهِ عَلَیْکَ.

و جعفر بن سلیمان ضبعى از معلى بن زیاد نقل می کند که گفت: عبد الرحمن بن ملجم مرادى لعنه اللّه نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمده از آن حضرت خواست که او را بر مرکبى سوار کند، حضرت به او نگاه کرد سپس فرمود: تو عبد الرحمن پسر ملجم مرادى هستى؟ عرض کرد: آرى، سپس (براى دومین بار) فرمود: تو عبد الرحمن پسر ملجم مرادى هستى؟ عرضه داشت: آرى، حضرت فرمود: اى غزوان او را بر مرکبى سرخ رنگ سوار کن. غزوان اسبى سرخ رنگ آورد و ابن ملجم بر آن سوار شد و افسار اسب را کشیده (رفت) همین که پشت کرد (که برود) امیر المؤمنین علیه السلام این شعر را خواند: من زندگى یا عطاى به او را میخواهم و او اراده کشتن مرا دارد، کسی را بیاور که برای برادر مرادیت نزد تو عذر بیاورد.

راوی می گوید: و همین که آن جنایت از ابن ملجم سر زد و امیر مؤمنان علیه السلام را ضربت زد، او را که از مسجد بیرون رفته بود دستگیر کردند و نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آوردند، حضرت به او فرمود: به خدا من آن نیکى‏ها و محبتها را به تو می کردم با اینکه می دانستم تو مرا خواهی کشت، ولى من آن نیکیها را نسبت به تو کردم تا از خداوند در اتمام حجت بر تو کمک بگیرم (و حجت را بر تو تمام کنم).

 

روایت چهارم

[و من الأخبار التی جاءت بنعیه نفسه ع إلى أهله و أصحابه قبل قتله‏] مَا رَوَاهُ أَبُو زَیْدٍ الْأَحْوَلُ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ أَشْیَاخِ کِنْدَةَ قَالَ سَمِعْتُهُمْ أَکْثَرَ مِنْ عِشْرِینَ مَرَّةً یَقُولُونَ‏ سَمِعْنَا عَلِیّاً ع عَلَى الْمِنْبَرِ یَقُولُ مَا یَمْنَعُ أَشْقَاهَا أَنْ یَخْضِبَهَا مِنْ فَوْقِهَا بِدَمٍ وَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَى لِحْیَتِهِ علیه السلام.

و از جمله روایاتی که حضرت علیه السلام در آن به خاندان و یارانش قبل از کشته‏شدنش خبر شهادتش را داد، حدیثى است که ابو زید احول از اجلح و او از بزرگان قبیله کنده نقل می کند: بیش از بیست بار از آنها شنیدم که می گفتند: ما از على علیه السّلام شنیدیم که بالاى منبر دست بر محاسنش می گذاشت و می فرمود: چه چیز جلوگیرى کند بدبخت‏ترین این امت را که این (محاسن) را از خون بالاى آن خضاب کند.

روایت پنجم

وَ رَوَى عَلِیُّ بْنُ الْحَزَوَّرِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی الشَّهْرِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ فَقَالَ أَتَاکُمْ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ هُوَ سَیِّدُ الشُّهُورِ وَ أَوَّلُ السَّنَةِ وَ فِیهِ تَدُورُ رَحَى السُّلْطَانِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ حَاجٌّ الْعَامَ صَفّاً وَاحِداً وَ آیَةُ ذَلِکَ أَنِّی لَسْتُ فِیکُمْ قَالَ فَهُوَ یَنْعَى نَفْسَهُ ع وَ نَحْنُ لَا نَدْرِی‏.

على بن حزور از اصبغ بن نباتة نقل می کند: على علیه السلام در همان ماهى که در آن کشته شد براى ما خطبه خواند و فرمود: ماه رمضان آمد و این ماه، بزرگ ماه ها و آغاز سال است در این ماه (یا در این سال) آسیاى سلطنت به گردش درآید. آگاه باشید که در این سال شما در یک صف (بدون امیر) حج خواهید کرد، و نشانه‏اش این است که من در میان شما نیستم، اصبغ گوید: آن حضرت خبر از شهادتش می داد ولى ما نمی دانستیم.

روایت ششم

وَ رَوَى الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ عَنْ حَیَّانَ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: لَمَّا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَتَعَشَّى لَیْلَةً عِنْدَ الْحَسَنِ وَ لَیْلَةً عِنْدَ الْحُسَیْنِ وَ لَیْلَةً عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ (عَبْدِ اللَّهِ بْنِ العَباس) وَ کَانَ لَا یَزِیدُ عَلَى ثَلَاثِ لُقَمٍ فَقِیلَ لَهُ فِی لَیْلَةٍ مِنْ تِلْکَ اللَّیَالِی فِی ذَلِکَ فَقَالَ یَأْتِینِی أَمْرُ اللَّهِ وَ أَنَا خَمِیصٌ إِنَّمَا هِیَ لَیْلَةٌ أَوْ لَیْلَتَانِ فَأُصِیبَ ع فِی آخِرِ اللَّیْلِ‏.

فضل بن دکین از عثمان بن مغیرة حدیث کند که گفت: چون ماه رمضان شد امیر المؤمنین علیه السّلام یک شب نزد امام حسن علیه السلام شام می خورد و یک شب نزد امام حسین علیه السلام و یک شب نزد عبد الله بن جعفر (عبد اللَّه بن عباس) و بیش از سه لقمه غذا نمی خورد. شبى از شبها علت کم غذا خوردن آن حضرت را پرسیدند؟ فرمود: امر خدا (مرگ) به سراغ من خواهد آمد (می خواهم در آن حال) شکمم تهى و گرسنه باشد و بیش از یکى دو شب نمانده است. در آخر شبی او را ضربت زدند. [کنایه از زمان نماز صبح]

روایت هفتم

وَ رَوَى إِسْمَاعِیلُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی أُمُّ مُوسَى خَادِمَةُ عَلِیٍ‏ ع وَ هِیَ حَاضِنَةُ فَاطِمَةَ ابْنَتِهِ ع قَالَتْ‏ سَمِعْتُ عَلِیّاً ع یَقُولُ لِابْنَتِهِ أُمِّ کُلْثُومٍ یَا بُنَیَّةِ إِنِّی أَرَانِی قَلَّ مَا أَصْحَبُکُمْ قَالَتْ وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا أَبَتَاهْ قَالَ إِنِّی رَأَیْتُ نَبِیَّ اللَّهِ ص فِی مَنَامِی وَ هُوَ یَمْسَحُ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِی وَ یَقُولُ یَا عَلِیُّ لَا عَلَیْکَ قَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْکَ قَالَتْ فَمَا مَکَثْنَا إِلَّا ثَلَاثاً حَتَّى ضُرِبَ تِلْکَ الضَّرْبَةَ فَصَاحَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ فَقَالَ یَا بُنَیَّةِ لَا تَفْعَلِی فَإِنِّی أَرَى رَسُولَ اللَّهِ ص یُشِیرُ إِلَیَّ بِکَفِّهِ یَا عَلِیُّ هَلُمَّ إِلَیْنَا فَإِنَّ مَا عِنْدَنَا هُوَ خَیْرٌ لَکَ‏.

اسماعیل بن زیاد گوید: ام موسى خدمتکار على علیه السلام که در ضمن دایه دخترش نیز بود، نقل کرد: شنیدم على علیه السلام به دخترش ام کلثوم [کنیه حضرت زینب] می فرمود: دخترکم، چنین مى‏بینم که مدت کمى با شما هستم؟ عرض کرد: چگونه پدر جان؟ فرمود: من رسول خدا صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم و او (در آن حال) گرد و خاک از رویم پاک می کرد و می فرمود: یا على ترا دیگر چیزى به عهده تو نیست، آنچه وظیفه‏ات بود انجام داده‏اى. ام کلثوم گفت: سه شب (از این خواب) گذشت که آن ضربت را به ایشان زدند، ام کلثوم در آن مصیبت فریاد زد، حضرت فرمود: دخترکم، فریاد نزن زیرا رسول خدا صلی الله علیه وآله را مى‏بینم که به دست خود به من اشاره می کند و می فرماید: یا على نزد ما بیا که آنچه در نزد ما است براى تو بهتر است.

روایت هشتم

وَ رَوَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ دِینَارٍ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: سَهِرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی قُتِلَ‏ فِی صَبِیحَتِهَا وَ لَمْ یَخْرُجْ إِلَى الْمَسْجِدِ لِصَلَاةِ اللَّیْلِ عَلَى عَادَتِهِ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ أُمُّ کُلْثُومٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا مَا هَذَا الَّذِی قَدْ أَسْهَرَکَ فَقَالَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَوْ قَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَتَاهُ ابْنُ النَّبَّاحِ فَآذَنَهُ‏ بِالصَّلَاةِ فَمَشَى غَیْرَ بَعِیدٍ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ أُمُّ کُلْثُومٍ مُرْ جَعْدَةَ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ قَالَ نَعَمْ مُرُوا جَعْدَةَ فَلْیُصَلِ‏ ثُمَّ قَالَ لَا مَفَرَّ مِنَ الْأَجَلِ فَخَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ إِذَا هُوَ بِالرَّجُلِ قَدْ سَهِرَ لَیْلَتَهُ کُلَّهَا یَرْصُدُهُ فَلَمَّا بَرَدَ السَّحَرُ نَامَ فَحَرَّکَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِرِجْلِهِ وَ قَالَ لَهُ الصَّلَاةَ فَقَامَ إِلَیْهِ فَضَرَبَه‏.

حسن بصرى می گوید: شبى که در صبحش امیر المؤمنین على علیه السلام کشته شد، /ان حضرت بیدار بود و بر خلاف عادتى که داشت آن شب براى نماز شب به مسجد نرفت، دخترش ام کلثوم [کنیه حضرت زینب سلام الله علیها] گفت: این چیست که (امشب) خواب را از شما گرفته؟ فرمود: اگر امشب را به صبح برسانم کشته خواهم شد؛ ابن نباح [اذان گوى آن حضرت] آمد و اذان نماز (صبح را) گفت، حضرت کمى راه (بطرف مسجد) رفت و برگشت، ام کلثوم گفت: دستور فرما جعدة [خواهرزاده آن حضرت علیه السلام بود] با مردم نماز بخواند؟ فرمود: آرى! دستور دهید (امروز) جعده با مردم نماز بخواند!، سپس فرمود: از مرگ گریزى نیست و خود به مسجد رفت، و آن مرد (یعنى ابن ملجم) تمام آن شب (در مسجد) بیدار بود و چشم براه آن حضرت بود، و چون نسیم سحرگه وزید خوابش برد، امیر المؤمنین علیه السلام [وارد مسجد شد] با پاى خود او را تکان داد و فرمود: نماز، پس بر خواست و آن حضرت را ضربت زد.

روایت نهم

وَ رُوِیَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع سَهِرَ تِلْکَ اللَّیْلَةَ فَأَکْثَرَ الْخُرُوجَ وَ النَّظَرَ فِی السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّیْلَةُ الَّتِی وُعِدْتُ بِهَا ثُمَّ یُعَاوِدُ مَضْجَعَهُ فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ شَدَّ إِزَارَهُ‏ وَ خَرَجَ  ... فَلَمَّا خَرَجَ إِلَى صَحْنِ الدَّارِ اسْتَقْبَلَتْهُ‏ الْإِوَزُّ فَصِحْنَ فِی وَجْهِهِ فَجَعَلُوا یَطْرُدُونَهُنَّ فَقَالَ دَعُوهُنَّ فَإِنَّهُنَّ نَوَائِحُ ثُمَّ خَرَجَ فَأُصِیبَ علیه السلام.

در حدیث دیگرى است که امیر المؤمنین علیه السلام تمامى آن شب را بیدار بود و بسیار بیرون مى‏آمد و به آسمان نگاه می کرد و می فرمود: به خدا، دروغ نگفته‏ام و به من هم دروغ نگفته‏اند، این همان شبى است که بدان و عده‏ام داده‏اند، پس به خوابگاه خود برمی گشت. وقت اذان صبح کمربندش را محکم بست و بیرون رفت ... چون به حیاط خانه رسید مرغابیان پیش آمدند و در مقابل آن حضرت فریاد می زدند، (آنان که در خانه بودند) آنها را از پیش رویش دور می کردند، حضرت فرمود: آنها را رها کنید اینها نوحه‏گران هستند [بعد از ناله آنها شیون بلند می شود]، سپس بیرون رفتند و (همان شب) ضربت خوردند.

البغدادی، الشیخ المفید محمد بن محمد بن النعمان، العکبری ، (متوفای 413هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏1، ص: 14 الی 16، تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م.

بنابر آنچه گذشت دانستیم که امام علی علیه السلام علاوه بر آنکه از اصل شهادت خود مطلع بود، از جزئیات آن همانند زمان و مکان شهادت نیز اطلاع کامل داشت.

سؤال دوم:

با توجه به آنکه مطابق آموزه­های شریعت، حفظ جان واجب است، این پرسش مطرح است، چرا امام علی علیه السلام با علم کامل به زمان و مکان شهادتش، به مسجد رفت و شهید شد بلکه آن حضرت باید مسجد نمی رفت یا لااقل افرادی را به عنوان محافظ می گمارد تا از مرگ در امان بماند.

پاسخ

همان طور که گذشت علم امیر مؤمنان علیه السلام به شهادت، محصول روایات فراوان است که حتی برخی از گزارش­های اهل سنت، از این امر حکایت دارد. از طرفی این پرسش سابقه کهن دارد و همان طور که در ادامه می آید، از برخی ائمه علیهم السلام نیز پرسیده­اند و اهل بیت علیهم السلام قرنها پیش پاسخ داده اند و آنچه از روایات امامان معصوم علیهم السلام استفاده می شود این است که امیر مؤمنان علیه السلام تسلیم فرمان خداوند و قضا و قدر الهی است و رفتن آن حضرت به مسجد و شهادت ایشان در راستای تحقق این مسأله است و علم ایشان نیز تغییری در اصل مساله ایجاد نمی کند زیرا علم پیامبر و امامان علیهم السلام گاهی به حوادث حتمی و تغییر ناپذیر تعلق می‏گیرد. بنابراین، برخی از چیزهایی که آن بزرگواران به آنها علم دارند، همان چیزهایی‌اند که بی­گمان تحقق خواهند یافت. بنابراین این­ علم در حوادث تغییری پدید نمی‌آورد و نمی‌توان سرنوشت چیزی را با آن تغییر داد و مطابق برخی از روایات پیشین، این وعده الهی حتمی است و دروغ نیست. «عَهْداً مَعْهُوداً وَ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوبٍ» .

اینک به عنوان نمونه دسته ای از روایات در این زمینه، تقدیم می گردد:

حسن بن جهم در روایتی معتبر همین مطلب از امام رضا علیه السلام پرسیده است:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللَّیْلَةَ الَّتِی یُقْتَلُ فِیهَا وَ الْمَوْضِعَ الَّذِی یُقْتَلُ فِیهِ وَ قَوْلُهُ لَمَّا سَمِعَ صِیَاحَ الْإِوَزِّ فِی الدَّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ أُمِّ کُلْثُومٍ- لَوْ صَلَّیْتَ اللَّیْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ أَمَرْتَ غَیْرَکَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ فَأَبَى عَلَیْهَا وَ کَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ ع أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَاتِلُهُ بِالسَّیْفِ کَانَ هَذَا مِمَّا لَمْ یَجُزْ تَعَرُّضُهُ فَقَالَ ذَلِکَ کَانَ وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ لِتَمْضِیَ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الکافی، ج‏1، ص: 259، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

حسن بن جهم می گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: امیر المؤمنین علیه السلام قاتل خود را شناخته بود و می دانست که در چه شبى و در چه مکانى کشته مى‏شود و چون صدای مرغابی ها را در خانه شنید، فرمود: اینها صیحه ی زنانى است که نوحه گرانى پشت سر دارند. و چون ام کلثوم [کنیه حضرت زینب سلام الله علیها] به ایشان عرض کرد «کاش امشب در خانه نماز بخوانى و براى نماز جماعت دیگرى را بفرستى»، ایشان نپذیرفت و در آن شب بدون سلاح‏ در رفت و آمد بود در صورتى که می دانست ابن ملجم- لعنه اللَّه- او را با شمشیر می کشد و اقدام به چنین کارى جایز نیست. امام علیه السلام فرمود: آنچه گفتى درست است ولى به ایشان اختیار داده شد و خودش اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خداى عز و جل اجرا شود.

همان طور که ملاحظه می کنید با اینکه شهادت امام علیه السلام قطعی بود اما بر اساس این روایت معتبر، در آن شب [خداوند آن حضرت را امتحان نمود و] به امیر مؤمنان علیه السلام اختیار داده شد که زندگی در دنیا و یا شهادت را اختیار کند «وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ»؛ اما امام علیه السلام از آنجایی که تسلیم محض خداوند و مشتاق لقای الهی  است، شهادت را اختیار نمود.

مرحوم کلینی در روایتی صحیح به نقل از امام باقر علیه السلام پیرامون علم امامان به شهادتشان چنین نقل می کند:

عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ رَأَیْتَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِیَامِهِمْ بِدِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا أُصِیبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِیتِ إِیَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ کَانَ قَدَّرَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذَلِکَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَامَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الکافی، ج‏1، ص: 281، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

حمران به امام باقر علیه السلام عرض کرد: قربانت گردم به من خبر دهید که موضوع نهضت امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و قیام شان و اقامه دین خداوند و مصیبتهائى که دیدند، و کشته شدن بدست طغیانگران و پیروزى آنها بر ایشان تا آنجا که کشته شدند و مغلوب گشتند، چگونه بود؟ امام باقر علیه السلام فرمود: اى حمران: خداى تبارک و تعالى آن مصیبتها را بر ایشان مقدر کرد و حکم فرمود و امضا نمود و حتمى ساخت و سپس اجرا کرد (پس همه آن مصیبات با علم و اجازه خدا بوده) و امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام از روى‏ بصیرت و دانشى که در قبل از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله دریافته بودند قیام کردند و هر کس از خاندان ما هم که خاموشى گزید، از روى‏ علم بود [با اینکه علم داشتند، خاموشی گزیدند زیرا تسلیم اراده الهی بودند.].

در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام پیرامون مدت عمر اهل بیت علیهم السلام و اراده الهی سخن می گوید:

عَنْ حَرِیزٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ بَقَاءَکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ أَقْرَبَ آجَالَکُمْ بَعْضَهَا مِنْ بَعْضٍ مَعَ حَاجَةِ النَّاسِ إِلَیْکُمْ فَقَالَ إِنَّ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِیفَةً فِیهَا مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ أَنْ یَعْمَلَ بِهِ فِی مُدَّتِهِ فَإِذَا انْقَضَى مَا فِیهَا مِمَّا أُمِرَ بِهِ عَرَفَ أَنَّ أَجَلَهُ قَدْ حَضَرَ فَأَتَاهُ النَّبِیُّ ص یَنْعَى إِلَیْهِ نَفْسَهُ‏ وَ أَخْبَرَهُ بِمَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ ...

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الکافی، ج‏1، ص: 283، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

حریز می گوید: به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم قربانت گردم، با وجود احتیاجى که مردم به شما دارند چقدر عمر شما اهل بیت علیهم السلام کوتاه و اجل شما به یکدیگر نزدیک است؟ امام علیه السلام فرمود: براى هر یک از ما صحیفه و مکتوبى است که آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه کارش احتیاج دارد در آن نوشته شده است وقتی اوامر و دستوراتی که به امام شده، پایان یابد، امام می فهمد که اجل او رسیده است. سپس پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نزد او می آید و او را از وفاتش مطلع می سازد و درجاتش را که نزد خداست به او گوشزد می کند.

نتیجه گیری

آنچه از مجموع روایات به دست می آید این است: علاوه بر اینکه اراده الهی به شهادت امیر مؤمنان علیه السلام تعلق گرفته بود، خداوند ایشان را امتحان نمود و بین زندگی دنیا و شهادت مخیر ساخت و آن حضرت لقاء خداوند را انتخاب کرد.

آیا امامان اهل سنت شاگردان امام صادق سلام الله علیه بوده اند؟


آیا امامان اهل سنت شاگردان امام صادق سلام الله علیه بوده اند؟

شکی نیست که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با توجه به علم بی نظیری که داشته اند، همه مردم محتاج علوم آنان بوده اند. حتی در مواردی متعدد مخالفین نیز اعتراف کرده اند که محتاج علم آن حضرت بوده که برای مثال عمر بن خطاب دائما می گفت:

فکان عمر یقول لولا على لهلک عمر.

اگر [حضرت] علی [سلام الله علیه] نبود، عمر هلاک می شد.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3 ص 1103 ، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

و یا همچنین عمر بن خطاب چنین می گفت:

وفی کتاب النوادر للحمیدی والطبقات لمحمد بن سعد من روایة سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن یعنی علی بن أبی طالب.

عمر همیشه از مشکلی که حضرت علی علیه السلام نبود به خدا پناه می برد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 13 ص 343 ، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

جهت اطلاع بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمائید:

روایت « لو لا علی (ع) لهلک عمر» در چه منابعی آمده است؟

حال به مواردی از تلمذ علماء و بزرگان اهل سنت در محضر امام صادق سلام الله علیه اشاره می کنیم:

1.آلوسی

آلوسی، از علمای اهل سنت در مقدمه کتاب «مختصر تحفة الاثنی عشریة» نیز از قول ابوحنیفه تصریح می کند که وی مدت دو سال از محضر امام صادق صلوات الله علیه استفاده برده است :

وهذا أبو حنیفة - رضی الله تعالى عنه - وهو بین أهل السنة کان یفتخر ویقول بأفصح لسان: لولا السنتان لهلک النعمان، یرید السنتین اللتین صحب فیهما لأخذ العلم الإمام جعفر الصادق - رضی الله تعالى عنه -. وقد قال غیر واحد أنه أخذ العلم والطریقة من هذا ومن أبیه الإمام محمد الباقر ومن عمه زید بن علی بن الحسین - رضی الله تعالى عنهم -.

این ابو حنیفه است که در بین اهل سنت بوده و دائما افتخار می کرد و با زبانی فصیح می گفت: اگر آن دوسال نبود، هلاک می شدم. مقصود [ابو حنیفه] دو سالی است که در طول آن از امام جعفر صادق [علیه السلام] کسب علم نموده است. و به تحقیق چندین نفر گفته اند که او علم و طریقت را این [یعنی امام صادق سلام الله علیه] و از پدرش امام باقر [سلام الله علیه] و از عمویش زید بن علی بن الحسین – رضوان خدا بر همه آنها باد - اخذ کرده است.

الألوسی، محمود شکری، مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص 8 ، ألّف أصله باللغة الفارسیة شاه عبد العزیز غلام حکیم الدهلوی، نقله من الفارسیة إلى العربیة: (سنة 1227 هـ) الشیخ الحافظ غلام محمد بن محیی الدین بن عمر الأسلمی، حققه وعلق حواشیه: محب الدین الخطیب، دارالنشر: المطبعة السلفیة، القاهرة، الطبعة: 1373 هـ .

و رک: القنوجی البخاری، أبو الطیب السید محمد صدیق خان بن السید حسن خان (متوفاى1307هـ)، الحطة فی ذکر الصحاح الستة ، ج 1 ص 264 ، ناشر : دار الکتب التعلیمیة - بیروت ، الطبعة : الأولى 1405هـ/ 1985م .

2.ابن تیمیه

ابن تیمیه هر چند در متن خود تصریح به شاگردی ابو حنیفه نمی کند، اما صراحتا مالک بن انس، سفیان بن عیینه، شعبه، ثوری، ابن جریج، یحیی بن سعید و ... را از جمله کسانی می شمارد که در محضر امام صادق سلام الله علیه بوده اند چنان چه می نویسد:

فإن جعفر بن محمد لم یجیء بعد مثله وقد أخذ العلم عنه هؤلاء الأئمة کمالک وابن عیینة وشعبة والثوری وابن جریج ویحیى بن سعید وأمثالهم من العلماء المشاهیر الأعیان.

بعد از جعفر بن محمد (امام صادق سلام الله علیه) کسی به مانندش نیامده است و شخصیت ها و عالمان بزرگ اهل سنت همچون مالک و سفیان بن عیینه و [سفیان] ثوری و ابن جریج و یحیی بن سعید و مانند آنان از علمای مشهور و معروف،‌ از وی علم آموخته اند.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 4 ص 126 ، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ..

3.محمد بن طلحه

وی نیز جمعی از علمای اهل سنت را ذکر می کند که از حلقه علمی امام صادق علیه السلام استفاده برده اند:

الإمام جعفر الصادق (علیه السلام) ... هو من عظماء أهل البیت وساداتهم (علیهم السلام) ذو علوم جمة ، وعبادة موفرة ، وأوراد متواصلة ، وزهادة بینة ، وتلاوة کثیرة ، یتتبع معانی القرآن الکریم ، ویستخرج من بحره جواهره ، ویستنتج عجائبه ، ویقسم أوقاته على أنواع الطاعات ، بحیث یحاسب علیها نفسه ، رؤیته تذکر الآخرة ، واستماع کلامه یزهد فی الدنیا ، والاقتداء بهدیه یورث الجنة ، نور قسماته شاهد أنه من سلالة النبوة ، وطهارة أفعاله تصدع أنه من ذریة الرسالة . نقل عنه الحدیث ، واستفاد منه العلم جماعة من الأئمة وأعلامهم مثل : یحیى بن سعید الأنصاری ، وابن جریج ، ومالک بن أنس ، والثوری ، وابن عیینة ، وشعبة ، وأیوب السجستانی ، وغیرهم (رض) وعدوا أخذهم عنه منقبة شرفوا بها وفضیلة اکتسبوها.

امام جعفر الصادق از بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) است، دارای دانش فراوان، همواره مشغول عبادت، همواره به یاد خدا بود، زهدی آشکار داشت و اهل تلاوت قرآن بود. در معانی قرآن کریم اهل تحقیق بود و جواهرات قرآن را استخراج می کرد و عجائبی را از قرآن نتیجه می گرفت و اوقات خود را برای انجام انواع طاعات الهی تقسیم کرده بود به طوری که در آن اوقات به محاسبه نفس خود مشغول بود. دیدارش انسان را به یاد آخرت می انداخت و شنیدن کلامش موجب زهد در دنیا می شد و اقتدا به روش او، راهنمای بهشت بود. نور چهره زیبایش، گواه بر این بود که او از فرزندان انبیا است و پاکی اعمالش روشن گر این بود که وی از نسل رسالت می باشد. از علم او جماعتی از ائمه و بزرگانی مانند: یحیى بن سعید انصاری ، و ابن جریج ، ومالک بن انس ، و [سفیان] ثوری ، و [سفیان] ابن عیینه ، وشعبه ، وایوب السجستانی و غیر از این ها استفاده برده و شاگردی ایشان را برای خود منقبت و فضیلتی برشمرده اند که موجب شرافت آنان بوده است.

الشافعی، محمد بن طلحة (متوفای652هـ)، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (ع)، ص 436 ، تحقیق : ماجد ابن أحمد العطیة. طبق برنامه کتابخانه اهل بیت علیهم السلام.

4. محیی نووی

نویی نیز شاگردی بزرگان اهل سنت را چنین گزارش می کند:

روى عنه محمد بن إسحاق ویحیى الأنصاری ومالک والسفیانان وابن جریج وشعبة ویحیى القطان وآخرون واتفقوا على إمامته وجلالته وسیادته.

محمد بن اسحاق و یحیى الأنصاری ومالک دو سفیان و ابن جریج و شعبه و یحیى القطان و دیگران از ایشان روایت نقل کرده و بر جلالت و امامت و آقایی او اتفاق نظر دارند.

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، تهذیب الأسماء واللغات، ج 1 ص 155 ، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1996م.

5. خطیب تبریزی

خطیب تبریزی از استوانه های علمی اهل سنت نیز چنین می نویسد:

جعفر الصادق: هو جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب، الصادق کنیته أبو عبدالله کان من سادات أهل البیت روی عن أبیه وغیره سمع منه الأئمة الأعلام نحو یحیی بن سعید وابن جریج ومالک بن أنس والثوری وابن عیینة وأبو حنیفة.

جعفر الصادق: او جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن اأبی طالب، [لقبش] صادق و کنیه اش أبو عبدالله می باشد. ایشان از بزرگان اهل بیت بود و از پدرش و غیر پدرش روایت نقل کرده و ائمه و بزرگانی همچون: یحیی بن سعید وابن جریج ومالک بن انس و سفیان ثوری و سفیان بن عیینه و ابو حنیفه از او روایت شنیده اند.

الخطیب التبریزی، محمد بن عبد الله، (متوفای: 741 هـ)، الأکمال فی أسماء الرجال، ص 19 ، بی جا، بی تا.

6. ابو المحاسن ظاهری

وی که از علمای حنفی مذهب اهل سنت می باشد، برخی از علمای اهل سنت که در محضر حضرت بوده اند را بر می شمارد:

[ما وقع من الحوادث سنة 148] وفیها توفی جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن أبى طالب رضی الله عنهم، الإمام السید أبو عبد الله الهاشمی العلوی الحسینی المدنی ... وکان یلقب بالصابر، والفاضل، والطاهر، وأشهر ألقابه الصادق ... وحدث عنه أبو حنیفة وابن جریج وشعبة والسفیانان ومالک وغیرهم. وعن أبی حنیفة قال: ما رأیت أفقه من جعفر بن محمد.

آنچه در سال 148 واقع شده است: و در این سال جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین بن علی بن ابی طالب وفات کرد. او امام، آقا اباعبد الله هاشمی علوی حسینی مدنی بود. به صابر و فاضل و طاهر ملقب شده بود و مشهورترین القابش، صادق بود ... افرادی همچون ابوحنیفه و ابن جریج و شعبه و سفیان بن عیینه و سفیان و ثوری و مالک و غیر از اینها از او حدیث نقل کرده اند. و از ابوحنیفه نقل است که گفت: کسی را فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم.

الأتابکی، جمال الدین أبی المحاسن یوسف بن تغری بردى (متوفاى874هـ)، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة، ج 2 ص 68 ، ناشر: وزارة الثقافة والإرشاد القومی – مصر.

7. ابن صباغ مالکی

علی بن احمد مکی، مشهور به ابن صباغ از علمای مالکی مذهب اهل سنت نیز می نویسد:

کان جعفر الصادق ابن محمّد بن علیّ بن الحسین علیهم السلام ... وروى عنه جماعة من أعیان الاُمّة وأعلامهم مثل : یحیى بن سعید وابن جریج ومالک بن أنس والثوری وابن عیینة وأبو حنیفة وشعبة وأبو أیّوب السجستانی وغیرهم.

جعفر الصادق ابن محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام  ... از او جماعتی از بزرگان امت همچون: یحیى بن سعید وابن جریج ومالک بن أنس والثوری وابن عیینة وأبو حنیفة وشعبة وأبو أیّوب السجستانی و غیر از اینها از او روایت نقل کرده اند.

المالکی المکی، علی بن محمد بن أحمد المعروف بابن الصباغ (متوفای885هـ)، الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ج 2 ص 907-908 ، تحقیق: سامی الغریری، ناشر: دار الحدیث للطباعة والنشر  مرکز الطباعة والنشر فی دار الحدیث – قم، الطبعة الأولى: 1422 – 1379 ش.

8. ابن حجر هیثمی

وی نیز پیرامون شاگردی بزرگان اهل سنت من جمله ابو حنیفه چنین می نویسد:

جعفر ... وروى عنه الأئمة الأکابر کیحیى بن سعید وابن جریج والسفیانین وأبی حنیفة وشعبة وأیوب السختیانی.

جعفر صادق [علیه السلام] ... پیشوایان بزرگی همچون: یحیی بن سعید و ابن جریج و دو سفیان (سفیان ثوری و سفیان بن عیینه) و ابو حنیفه و شعبه و ابو ایوب سختیانی از آن حضرت روایت نقل کرده اند.

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 586 ، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.

9. شبراوی

عبدالله بن محمد شبراوی از اعیان شافعی مذهب، بعد از ذکر نام امام صادق سلام الله علیه، از جمله شاگردان حضرت را مالک بن انس و ابوحنیفه بر می شمارد:

السادس من الائمة جعفر الصادق ذو المناقب الکثیرة و الفضائل الشهیرة روی عنه الحدیث کثیرون مثل مالک بن انس و أبو حنیفه و یحیی بن سعید و ابن جریج و الثوری.

جعفر صادق علیه‌السلام ششمین امام از ائمه دارای مناقب زیاد و فضائل مشهور می باشد از او بسیاری از محدثین بزرگ از جمله: مالک بن انس، ابوحنیفه، یحیی بن سعید و ابن جریج و ثوری.

الشبراوی الشافعی، عبد الله بن محمد بن عامر، الإتحاف بحب الأشراف، 54 ، دار النشر: مصطفی البابی الحلبی وأخویه – مصر، بی تا.

10. شبلنجی شافعی

مومن بن حسن شبلنجی از بزرگان اهل سنت در کتاب نور الابصار چنین می نویسد:

. روی عنه جماعة من أعیان الأئمة وأعلامهم کیحیی بن سعید ومالک بن أنس والثوری وابن عیینة وأبی حنیفة وأیوب السختیانی وغیرهم.

جماعت زیادی از پیشوایان بزرگ مانند یحیی بن سعید و مالک بن انس و ثوری و ابن عیینه و ابو حنیفه و ابو ایوب سختیانی و غیر اینان از او روایت نقل کرده اند.

شبلنجی الشافعی، حسن بن مومن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، ص 297 ، قدم له: دکتور عبدالعزیز سالمان، المکتبة التوفیقیة، بی تا.

11. زرکلی

خیر الدین زرکلی نیز می نویسد:

جعفر بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین السبط، الهاشمی القرشی، أبو عبد الله، الملقب بالصادق: سادس الأئمة الاثنی عشر عند الإمامیة. کان من أجلاء التابعین. وله منزلة رفیعة فی العلم. أخذ عنه جماعة، منهم الإمامان أبو حنیفة ومالک. ولقب بالصادق لأنه لم یعرف عنه الکذب قط. له أخبار مع الخلفاء من بنی العباس وکان جریئا علیهم صداعا بالحق.

جعفر بن محمد باقر بن علی زین العابدین بن حسین نوه رسول خدا  صلی الله علیه وآله ، از بنی هاشم و قبیله قریش بود، کنیه اش اباعبد الله و لقبش صادق و ششمین امام از ائمه دوازده گانه شیعیان است. او از بزرگان تابعین بشمار می رود و در علم و دانش دارای منزلتی رفیع است و جماعت زیادی از او کسب علم کرده اند که از جمله آنها دو نفر از پیشوایان اهل تسنن امام ابوحنیفه و امام مالک هستند و لقبش صادق است به خاطر این که هرگز کسی از او کذب نشنیده است و در خبرهای مربوط به او آمده است که وی برای اعتلاء حق پیوسته علیه خلفای بنی عباس در ستیز بوده و به مبارزه پرداخته است.

الزرکلی، خیر الدین (متوفای1410هـ)،‌ الأعلام، ج 2 ص 126 ، ناشر: دار العلم للملایین - بیروت – لبنان، چاپ: الخامسة، سال چاپ : أیار - مایو 1980 طبق برنامه مکتبه اهل البیت علیهم السلام.

12.علی بن محمد دخیل الله

دکتر علی بن محمد دخیل الله از محققین و نویسندگان معاصر وهابی در تحقییق کتاب الصواعق المرسلة در پاورقی چنین می نویسد:

هو جعفر بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین السبط الهاشمی القرشی الملقب بالصادق. ولد سنة 80 بالمدینة وهو سادس الائمة الاثنی عشریة عند الامامیة، من اجلاء التابعین، أخذ عنه جماعة منهم الإمامان مالک وأبو حنیفة. وتوفی فی المدینة سنة 148.

او جعفر بن محمد باقر بن علی زین العابدین بن حسین، نوه [رسول خدا صلی الله علیه و آله] از قبیله بنی هاشم، از قریش که لقبش صادق بود. سال 80 در مدینه به دنیا آمد. او ششمین امام از ائمه دوازده گانه نزد امامیه می باشد و ازبزرگان تابعین محسوب شده و جماعتی من جمله امام مالک و ابوحنیفه از او علم کسب کرده اند. در سال 148 در مدینه از دنیا رفت.

ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمس الدین (متوفاى: 751هـ)، الصواعق المرسلة على الجهمیة والمعطلة، ج 1 ص 616 ، المحقق: علی بن محمد دخیل الله، دار النشر: دار العاصمة، الریاض – المملکة العربیة السعودیة، بی تا.

13.عبدالرحمن شرقاوی

شرقاوی از نویسندگان مشهور مصری در کتاب ائمة الفقه التسعة، در باب مختص حضرت صادق سلام الله علیه، بعد از نقل سوالات سخت ابو حنیفه از آن حضرت و پاسخگویی آن وجود مقدس به تک تک سوالات چنین می نویسد:

وصحبه أبو حنیفة النعمان بعد ذلک مدة سنتین یتلقی عنه العلم.

ابو حنیفه بعد از این قضیه، دو سال ملازم و همراه امام بود تا از او علم را فراگیرد.

الشرقاوی، عبدالرحمن، ائمة الفقه التسعة، ص 49 ، دار النشر: دار الشروق، 1411 هـ، 1991 م.

و همچنین در انتهای باب مختص به امام صادق سلام الله علیه چنین می نویسد:

توفی الامام جعفر الصادق الذی درس علیه الامام مالک وروی عنه أبو حنیفة النعمان  وتعلم منه وصحبه سنتین کاملتین قال عنهما أبو حنیفة النعمان: لولا السنتان لهلک النعمان.

امام صادق [سلام الله علیه] از دنیا رفت در حالی که مالک در محضر او درس خوانده و ابو حنیفه از او روایت نقل کرده و از او مطالبی فرا گرفته و مدت دو سال کامل همراه ایشان بوده است و ابو حنیفه در مورد آن دو سال چنین می گوید: اگر آن د وسال نبود، نعمان [یعنی ابو حنیفه] هلاک می شد.

الشرقاوی، عبدالرحمن، ائمة الفقه التسعة، ص 51 ، دار النشر: دار الشروق، 1411 هـ، 1991 م.

وی در جایی دیگر تصریح می کند که امام صادق علیه السلام استاد ابو حنیفه بوده است:

وکان یقاوم کما قاوم أستاذه وصدیقه الإمام جعفر الصادق من قبل البدعة تزیین التقشف والانصراف عن هموم الحیاة وترک الأمر کله لطبقة بعینها تملک وتستغل وتحکم وتستبد.

ابوحنیفه مانند استاد و دوست خود امام صادق (علیه السلام)، در برابر بدعت، زیبا نمایاندن تکلف و سخت گرفتن به خود(درویش گرایی) و دوری از مظاهر دنیا مقاومت می کرد و او [ابوحنیفه] هر آنچه که از اختصاصات و و یژگی های این دسته بود و به وسیله آن سوء استفاده و زورگویی و استبداد و تحکم می کردند، ترک کرد.

الشرقاوی، عبدالرحمن، ائمة الفقه التسعة، ص 60 ، دار النشر: دار الشروق، 1411 هـ، 1991 م.

وی همچنین در مورد مالک چنین می نویسد:

أفاد الإمام مالک من صحبة الإمام جعفر وأخذ عنه کثیرا من طرق استنباط الحکم ووجوه الرأی وأخذ عنه البعض الاحکام فی المعاملات وأخذ الاعتماد علی شاهد دون شاهدین إذا حلف المدعی الیمین وکما أخذ من الإمام الصادق جعفر بن محمد اخذ من أبیه الإمام محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن أبی طالب.

امام مالک از ملازمت و همراهی با امام جعفر [صادق سلام الله علیه] استفاده برده و بسیاری از روش های استنباط حکم و نتیجه ی احکام را از او گرفته است  و همچنین برخی از احکام معاملات و اعتماد بر یک شاهد و کمتر از یک شاهد _ هنگامی که مدعی قسم بخورد_ را از او فرا گرفت؛ چنان چه امام جعفر صادق [سلام الله علیه] از پدرش محمد باقر بن علی زین العابدین بن علی بن حسن بن علی بن أبی طالب [سلام الله علیهم اجمعین] اخذ کرده است.

الشرقاوی، عبدالرحمن، ائمة الفقه التسعة، ص 87 ، دار النشر: دار الشروق، 1411 هـ، 1991 م.

وی همچنین پیرامون حضور مالک در درس امام باقر و امام صادق سلام الله علیهما و مخالفت اعتقادی وی با اهل بیت علیهم السلام چنین می نویسد:

لزم مالک مجلس الامام محمد الباقر وابنه الامام جعفر وتعلم منهما علی الرغم من ان الرأیه فی الإمام علی بن أبی طالب کرم الله وجهه لا یرضی آل البیت وشیعتهم فقد فضل علیه أبابکر الصدیق وعمر بن الخطاب وعثمان بن عفان رضی الله عنهم وجعل الامام علیا کرم الله وجهه ورضی الله عنه کسائر الصحابة.

مالک در مجلس محمد باقر و فرزندش جعفر صادق [سلام الله علیهما] همراه شد و از آن دو [علم] کسب کرد در حالی که نظر او در مورد امام علی بن أبی طالب که خدا از او راضی باشد، مور رضایت اهل بیت و شیعیان نبود چرا که او ابابکر و عمر و عثمان را بر او برتری می داد و امام علی بن ابی طالب که خداوند صورتش را نورانی گرداند و از او راضی باشد را مانند بقیه صحابه می پنداشت.

الشرقاوی، عبدالرحمن، ائمة الفقه التسعة، ص 87 ، دار النشر: دار الشروق، 1411 هـ، 1991 م.

از این کلام شرقاوی، این مطلب مشهود است که نظریه برتری امیرمؤمنان سلام الله علیه بر سایر صحابه حتی از زمان خود اهل بیت علیهم السلام و پیروانشان مطرح بوده است.

14. عبد الحلیم الجندی

عبد الحلیم الجندی، استاد و محقق بزرگ معاصر اهل سنت می نویسد :

فلقد تتلمذ أبو حنیفة ومالک للإمام الصادق، وتأثر کثیرا به ،سواء فی الفقه أو فی الطریقة. ومالک شیخ الشافعی والشافعی یدلى إلى أبناء النبی بأسباب من العلم والدم. وقد تتلمذ له أحمد بن حنبل سنوات عشرة. فهؤلاء أئمة أهل السنة الأربعة، تلامیذ مباشرون أو غیر مباشرین للإمام الصادق.

ابوحنیفه و مالک بن انس شاگرد امام صادق [سلام الله علیه] بودند و چه در فقه و چه در طریقت بسیار تحت تاثیر ایشان بودند و مالک ،استاد شافعی است و شافعی [مردم را] به فرزندان پیامبر [صلی الله علیه و آله] رهنمون می ساخت که با آنان ارتباط خانوادگی [وصلت فامیلی] برقرار کنند و از علم آنان بهره بگیرند. احمد بن حنبل ده سال از او آموخت. این ها امامان چهارگانه اهل سنت هستند که دانش آموخته گان مستقیم و غیر مستقیم امام صادق [سلام الله علیه] بودند.

الجندی، عبد الحلیم، الإمام جعفر الصادق، ص3 ، دار المعارف، مصر – قاهره.

15.محمد أبو زهره

محمد ابو زهره از نویسندگان و عالمان سنی مذهب معاصر نیز چنین می نویسد:

فأئمة السنة الذین عاصروه تلقوا عنه وأخذوا، أخذ عنه المالک رضی الله عنه، وأخذ عنه طبقة مالک، کسفیان بن عیینة وسفیان الثوری، وغیرهم کثیر وأخذ عنه أبو حنیفة مع تقاربهما فی السن، واعتبره أعلم أهل الناس، لأنه أعلم الناس باختلاف الناس، وقد تلقی علیه روایة الحدیث طائفة کبیرة من التابعین، منهم یحیی بن سعید الانصاری وأیوب السختیانی وابان بن تغلب وأبو عمرو بن العلاء وغیرهم من أئمة التابعین فی الفقه والحدیث.

امامان اهل سنت، کسانی که معاصر او [امام صادق سلام الله علیه] بوده اند، از او استقبال کرده و علم را از او گرفته اند. مالک و هم طبقه های او [از نظر زمانی] مانند: سفیان بن عیینه و سفیان ثوری و مانند اینها بسیار زیاد هستند. ابو حنیفه نیز از او علم کسب کرده در حالی که سنشان نزدیک به هم بود و او را عالم ترین مردم می دانست چرا که او از عالم ترین مردم به اختلافات دیگران بود و گروه زیادی از تابعین نیز از آن حضرت روایت نقل کرده من جمله: یحیی بن سعید انصاری و ایوب سختیانی و ابان بن تغلب و ابو عمرو بن علاء و غیر ازاینان از بزرگان تابعین در فقه و حدیث.

ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره – آرائه وفقهه، ص 66، بی تا، بیجا.

 

وی در جایی دیگر، اعتراف می کند که به اتفاق اهل سنت مالک شاگرد امام صادق علیه السلام بوده است:

وإنه من المتفق علیه أخذ أن المالک رضی الله عنه کان یختلف إلیه، ویأخذ عنه.

رفت و آمد مالک نزد امام صادق [سلام الله علیه] و علم آموزی از ایشان، مورد اتفاق اهل سنت است.

ابوزهرة، محمد، الامام الصادق حیاته وعصره – آرائه وفقهه، ص 89 ، بی تا، بی جا.

 

همانطور که ملاحظه شد بزرگان اهل سنت شاگردان امام صادق صلوات الله و سلامه علیه بوده و گر چه از منهج فقهی و اعتقادی ایشان به صورت کامل پیروی نکردند اما ریزه خوار خوان علم آن حضرت بودند. حال سؤالی که مطرح است، این می باشد که چرا اهل سنت به جای اینکه در تمامی مسائل از امام صادق و اهل بیت پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم پیروی کنند و همانند شیعه تابع ایشان باشند، چرا آن بزرگواران را رها کرده و به دنبال شاگردان ایشان هستند.

نتیجه:

پس در نتیجه ثابت شد که بزرگان و علماء و حتی امامان چهارگانه اهل سنت [ابوحنیفه، مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی،‌ احمد بن حنبل] به صورت مستقیم و یا با واسطه شاگردان آن حضرت بودند. طبیعتا شایسته بود آنان به مقتضای شاگردی نزد آن حضرت ، همانند زاره و محمد بن مسلم، از منهج ایشان در علم فقه و مسائل اعتقادی به طور کامل پیروی می کردند اما این قصوری بود که آنان مرتکب شدند چنانچه عده ای از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به تصریح منابع اهل سنت نه تنها منهج رسول خدا صلی الله علیه وآله را پی نگرفتند بلکه حتی به ایشان نسبت هذیان دادند و به قطع و یقین این مسائل موجب نقصی بر حضرت رسول  صلی الله علیه وآله و یا امام صادق صلوات الله و سلامه علیه نخواهد بود بلکه اشکال متوجه کسانی است که از آن بزرگواران پیروی نکردند. بنابراین سزاوار است اهل سنت به جای پیروی از برخی ریزه خواران علم آن حضرت، همانند شیعه در تمامی مسائل دینی از اقیانوس علم و فضل امام صادق و اهل بیت پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم پیروی کنند و تابع ایشان باشند.