فصل هفتم : در بیان بعضى از علامات ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام
و ما در این فصل اکتفا مى کنیم به مختصرى از آنچه نگاشته سید سند فقیه محدث جلیل القدر مرحوم آقا سید اسماعیل عقیلى نورى نور اللّه مرقده در کتاب ( کفایة الموحدین ) و آن علامات بر دو قسم است : علامات حتمیه و علامات غیر حتمیه ؛ اما علامات حتمیه به نحو اجمال از این قرار است و مقصود ترتیب ذکرى است :
اول خروج دجال است ، و آن ملعون ادعاى الوهیت نماید و به وجود نحس او خونریزى و فتنه در عالم واقع خواهد شد و از اخبار ظاهر شود که یک چشم او مالیده و ممسوح است و چشم چپ او در میان پیشانى او واقع شده و مانند ستاره مى درخشد و پارچه خونى در میان چشم او واقع است و بسیار بزرگ و تنومند و شکل عجیب و هیئت غریب و بسیار ماهر در سحر است و در پیش او کوهى سیاه است که به نظر مردم مى آورد که کوه نان است و در پشت سر او کوه سفیدى است که از سحر به نظر مردم مى آورد که آبهاى صاف جارى است و فریاد مى کند اَوْلِیائى اَنَا رَبُّکُمُ الا عْلى و شیاطین و مرده ایشان از ظالمین و منافقین و سحره و کهنه و کفره و اولاد زنا بر سر او اجتماع نمایند و شیاطین اطراف او را گرفته و به جمیع نغمات و آلات لهو و لعب و تغنى از عود و مزمارودف و انواع سازها و بربطها مشغول مى شوند که قلوب تابعین او را مشغول به آن نغمات و الحان مى نمایند و در انظار ضعفاء العقول از زنان و مردان چنان جلوه درآورند که همه ایشان را به رقص آورند و همه خلق از عقب سر او مى روند که آن نغمات و الحان و صداهاى دلربا را بشنوند گویا که خلق همه در سکر و مستى مى باشند و در روایت ابوامامه است آنکه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: هر مؤ منى که دجال را ببیند آب دهن خود را بر روى او بیندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند به جهت دفع سحر آن ملعون که در او اثر نکند. چون آن ملعون ظاهر شود عالم را پر از فتنه و آشوب نماید و میان او و لشکر قائم علیه السلام جنگ واقع شود بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت الهى علیه السلام یا به دست عیسى بن مریم علیه السلام کشته شود.(1)
دوم صیحه و نداء آسمانى است که اخبار بسیارى دلالت دارد بر آنکه آن حتمیات است ، و در حدیث مفضل بن عمر رحمه اللّه از حضرت صادق علیه السلام است که آن حضرت فرمود: حضرت قائم علیه السلام در مکه داخل شود و در جانب خانه کعبه ظاهر گردد و چون آفتاب بلند شود از پیش قرص آفتاب منادى ندا کند که همه اهل زمین و آسمان بشنوند و مى گوید: اى گروه خلایق ! آگاه باشید که این مهدى آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلم است . او را به نام و کنیه جدش حضرت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم یاد نماید و نسب مبارک او را به پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکرى بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام مى رساند و چنان نسب آن بزرگوار را به اسماء کرام آباء طاهرین او بیان کند که همه مردم از شرق تا غرب عالم بشنوند؛ پس بگوید که با او بیعت نمایید تا هدایت یابید و مخالفت حکم او ننمایید که گمراه خواهید شد. پس ملائکه و نقباى انس و نجباى جن گویند لبیک اى خواننده به سوى خدا، شنیدیم و اطاعت کردیم ، پس از آن خلائق چون آن ندا را بشنوند از شهرها و قریه ها و صحراها و دریاها از مشرق تا مغرب عالم روى به مکه معظمه آورند و به خدمت آن حضرت برسند و چون قریب به غروب آفتاب شود از طرف مغرب شیطان فریاد نماید که اى گروه مردمان ! پروردگار شما در وادى یابس وارد شده است و او عثمان بن عنبسه از فرزندان یزید بن معاویة بن ابى سفیان است با او بیعت نمایید تا هدایت یابید و با او مخالفت ننمایید که گمراه شوید، پس ملائکه و نقبا و نجباى جن و انس او را تکذیب نمایند و منافقان و اهل تشکیک و ضلال و گمراهان به آن ندا گمراه خواهند شد.
و نیز نداى دیگر از آسمان ظاهر شود که آن ندا قبل از ظهور حجة اللّه علیه السلام است که آن هم در عداد علائم حتمیه است که البته باید واقع شود و آن نداء در شب بیست و سوم ماه رمضان است که همه ساکنین زمین از شرق تا غرب عالم آن ندا را خواهند شنید و آن منادى جبریئل است که به آواز بلند ندا کند که ( اَلْحَقُّ مَعَ عَلِّىٍ وَ شیعَتِهِ ) . و شیطان نیز در وسط روز در میان زمین و آسمان ندا کند که همه کس بشنوند که ( اَلْحَقُّ مَعَ عُثْمانَ وَ شیعَتِهِ ) .(2)
سوم خروج سفیانى است از وادى یابس ، یعنى بیابان بى آب و علف که در مابین مکه و شام است و آن مردى است بد صورت و آبله رو و چهارشانه و ازرق شم و اسم او عثمان بن عنبسه است و از اولاد یزید بن معاویه است و آن ملعون پنج شهر بزرگ را متصرف مى شود که دمشق و حمص و فلسطین و اردن و قنسرین است ، پس از آن لشکر بسیار به اطراف مى فرستد و بسیارى از لشکر او به سمت بغداد و کوفه خواهند آمد و قتل و غارت و بى حیایى بسیار در آن صفحات مى نمایند و در کوفه و نجف اشرف قتل مردان بسیار واقع شود و بعد از آن یک حصه از لشکر خود را به جانب شام روانه نماید و یک قسمت از آن را به جانب مدینه مطهره و چون به مدینه رسند سه روز قتل عام نمایند و خرابى بسیار وارد آورند و بعد از آن به سمت مکه روانه شوند و لکن به مکه نرسند و اما آن حصه که به جانب شام روند و در بین راه لشکر حضرت حجة اللّه بر آنها ظفر یابند و تمام آنها را هلاک نمایند و غنایم آنها را بالکلیه متصرف شوند. و فتنه آن ملعون در اطراف بلاد بسیار عظیم شود خصوصا بالنسبة به دوستان و شیعیان على بن ابى طالب علیه السلام حتى آنکه منادى او ندا کند که هر کس سر یک نفر از دوستان على بن ابى طالب علیه السلام را بیاورد هزار درهم بگیرد، پس مردم به جهت مال دنیا از حال یکدیگر خبر دهند و همسایه از همسایه خبر دهد که او از دوستان على بن ابى طالب علیه السلام است .
بالجمله : آن قسمت از لشکر که به جانب مکه روند چون به زمین بیداء رسند که مابین مکه و مدینه است حق تعالى ملکى را مى فرستد در آن زمین و فریاد مى کند اى زمین این ملاعینان را به خود فرو بر، پس جمیع آن لشکر که به سیصد هزا مى رسند با اسبان و اسلحه به زمین فرو روند مگر دو نفر که با همدیگر برادرند از طایفه جهنیه که ملائکه صورتهاى ایشان را بر مى گردانند و به یکى مى گویند که ( بشیر ) است برو به مکه و بشارت ده حضرت صاحب الا مر علیه السلام را به هلاکت لشکر سفیانى و دیگرى را که ( نذیر ) است مى گویند برو به شام و به سفیانى خبر ده و بترسان او را، پس آن دو نفر به جانب مکه و شام روانه گردند. چون سفیانى این خبر را بشنود از شام به جاب کوفه حرکت کند و در آنجا خرابى بسیار وارد آورد و چون حضرت قائم علیه السلام به کوفه رسد آن ملعون فرار کند و به شام برگردد پس حضرت لشکر از عقب او فرستد و او را در صخره بیت المقدس به قتل آورند و سر نحس او را بریده و روح پلیدش را وارد جهنم گردانید.(3)
چهارم فرو رفتن لشکر سفیانى است در بیداء که ذکر شد.(4)
پنجم قتل نفس زکیه است ، و آن پسرى است از آل محمّد علیهم السلام در مابین رکن و مقام .(5)
ششم خروج سید حسنى است و آن جوان خوش صورتى است که از طرف دیلم و قزوین خروج نماید و به آواز بلند فریاد کند که به فریاد رسید آل محمّد را، که از شما یارى مى طلبند. و این سید حسنى ظاهرا از اولاد حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام باشد و دعوى بر باطل ننماید و دعوت بر نفس خود نکند بلکه از شیعیان خلص ائمه اثنى عشر علیهم السلام و تابع دین حق باشد و دعوت نیابت و مهدویت نخواهد نمود لکن مطاع و بزرگ و رئیس خواهد بود و در گفتار و در کردار موافق است با شریعت مطهره حضرت خاتم النبیین صلى اللّه علیه و آله و سلم و در زمان خروج او، کفر و ظلم عالم را فرو گرفته باشد و مردم از دست ظالمان و فاسقان در اذیت باشند و جمعى از مؤ منین نیز مستعد باشند از براى دفع ظلم ظالمین ، در آن حال سید حسنى استغاثه نماید از براى نصرت دین آل محمّد علیهم السلام ، پس مردم را اعانت نمایند خصوصا گنجهاى طالقان که از طلا و نقره نباشد بلکه مردان شجاع و قویدل و مسلح و مکمل که بر اسبهاى اشهب سوار باشند و در اطراف او جمع گردند و جمعیت او زیاد شود و به نحو سلطان عادل در میان ایشان حکم و سلوک نماید و کم کم بر اهل ظلم و طغیان غلبه نماید و از مکان و جاى خود تا کوفه زمین را از لوث وجود ظالمین و کافران پاک کند و چون با اصحاب خود وارد کوفه شود به او خبر مى دهند که حضرت حجة اللّه مهدى آل محمّد علیهم السلام ظهور نموده است و از مدینه به کوفه تشریف آورده است ، پس سید حسنى با اصحاب خود خدمت آن حضرت مشرف مى شوند از آن حضرت مطالبه دلایل امامت و مواریث انبیاء مى نماید.
حضرت صادق علیه السلام مى فرماید: به خدا قسم که آن جوان آن حضرت را مى شناسد و مى داند که او بر حق است و لکن مقصودش این است که حقیت او را بر مردم و اصحاب خود ظاهر نماید. پس آن حضرت دلایل امامت و مواریث انبیاء از براى او ظاهر نماید. در آن وقت سید حسنى و اصحابش به آن حضرت بیعت خواهند نمود مگر قلیلى از اصحاب او که چهار هزار نفر از زیدیه باشند که مصحف ها و قرآن در گردن ایشان حمایل است و آنچه مشاهده نمودند از دلایل و معجزات آن را حمل بر سحر نمایند و گویند که این سخنان بزرگى و اینها همه سحر است که به ما نموده اند. پس حضرت حجت علیه السلام آنچه نصیحت و موعظه نماید ایشان را و آنچه اظهار اعجاز نماید در ایشان اثر نخواهد نمود تا سه روز یشان را مهلت مى دهد و چون موعظه آن حضرت و آنچه حق است قبول ننمایند امر فرماید که گردنهاى ایشان را بزنند و حال ایشان بسیار شبیه است به حال خوارج نهروان که لشکر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در جنگ صفین بودند.(6)
هفتم ظاهر شدن کف دستى است که در آسمان طلوع نماید و در روایت دیگر صورت و سینه و کف دستى در نزد چشمه خورشید ظاهر شود.(7)
هشتم کسوف آفتاب است در نیمه ماه رمضان و خسوف قمر در آخر آن .(8)
نهم آیات و علاماتى است که در ماه رجب ظاهر مى شود، شیخ صدوق از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: ناچار است شیعیان را از فتنه عظیمى و آن وقتى است که امام ایشان غائب باشد و اهل آسمان و زمین بر او بگریند، و چون ظهور او نزدیک شود در ماه رجب سه ندا از آسمان به گوش مردم برسد که همه خلق آن را بشنوند، نداى اول ( اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمین ) . و آواز دوم ازفت الا زفة ؛ یعنى نزدیک شد امرى که روز به روز و وقت به وقت مى رسد. صداى سوم آنکه بدنى در پیش روى قرص آفتاب ظاهر گردد و ندایى رسد که این است امیرالمؤ منین علیه السلام که به دنیا برگشته است براى هلاک کردن ستمکاران پس در آن وقت فرج مؤ منان برسد.(9)
دهم اختلاف بنى عباس و انقراض دولت ایشان است که در اخبار به آن اعلام شده است و آنکه ایشان قبل از قیام حضرت قائم علیه السلام مختلف و منقرض خواهند شد از سمت خراسان .(10)
علامت هاى غیر حتمى
و اما علامات غیر حتمیه : پس آنها بسیار است بعضى ظاهر شده و بعضى هنوز واقع نشده و ما در اینجا به بعضى از آنها به نحو اجمال اشاره مى کنیم :
اول خراب شدن دیوار مسجد کوفه است .(11)
دوم جارى شدن نهرى است از شط فرات در کوچه هاى کوفه .(12)
سوم آباد شدن شهر کوفه است بعد از خراب شدن آن .(13)
چهارم آب درآوردن دریاى نجف است .(14)
پنجم جارى شدن نهرى است از فرات به غرى که نجف اشرف باشد.(15)
ششم ظاهر شدن ستاره دنباله دار است در نزدیک ستاره جدى .(16)
هفتم ظاهر شدن قحطى شدید است قبل از ظهور آن حضرت .(17)
هشتم وقوع زلزله و طاعون شدید است در کثیرى از بلاد.(18)
نهم قتل بیوح است یعنى قتل بسیار که آرام نمى گیرد.(19)
دهم تحلیه مصاحف و زخرفه مساجد و تطویل منارات است .(20)
یازدهم خراب شدن مسجد براثا است .(21)
دوازدهم ظاهر شدن آتشى است در سمت مشرق زمین که تا سه روز یا هفت روز در میان زمین و آسمان افروخته مى شود که محل تعجب و خوف باشد.(22)
سیزدهم ظاهر شدن سرخى شدید است که در اطراف آسمان پهن مى شود که همه آسمان را مى گیرد.(23)
چهاردهم کثرت قتل و خونریزى است در کوفه از جهت رایات مختلفه .(24)
پانزدهم مسخ شدن طایفه اى است به صورت قرده و خنازیر.(25)
شانزدهم حرک کردن بیرقهاى سیاه است از خراسان .(26)
هفدهم آمدن باران شدیدى است در ماه جمادى الثانیه و ماه رجب که مثل آن هرگز دیده نشده .(27)
هیجدهم مطلق العنان شدن عرب است که به هر جا که خواهند بروند و هرچه خواهند بکنند.(28)
نوزدهم خروج سلاطین عجم است از شاءن و وقار.(29)
بیستم طلوع نمودن ستاره اى است از مشرق که مانند ماه درخشنده و روشنى دهنده باشد و به شکل غره ماه باشد و دو طرف آن کج باشد به نحوى که نزدیک است از کجى به هم وصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد که چشمها را خیره نماید.(30)
بیست و یکم فرو گرفتن ظلمت کفر و فسوق و معاصى است تمام عالم را و شاید مقصود از این علامت غلبه کفر و فسق و فجور و ظلم است در عالم و انتشار این امور است در تمام بلاد و کثرت میل خلق است به اطوار و حالات کفار و مشرکین از گفتار و کردار و تعیش و اوضاع دنیویه و تشبه به ایشان در حرکات و سکنات و مساکین والبسه ؛ و ضعف و سستى حال ایشان است در امر دین و آثار شریعت و عدم تقید ایشان به آداب شرعیه خصوصا در جزء این زمان که یوما فیوما حالات مردم در تزاید و اشتداد است در تشبه به اهل کفر از جمیع جهات دنیویه بلکه در اخذ قواعد کفر و عمل نمودن به آن در امور ظاهریه و بسیار است که اعتقاد و اعتماد کامل به اقوال و اعمال ایشان مى نمایند و وثوق تمام در کلیه امور به آنها دارند و بسا باشد که سرایت به سوى عقاید کثیرى خواهد نمود که بالمره اصل عقاید دینیه اسلام را از دست مى دهند بلکه اطفال خردسال را به آداب و قواعد ایشان تعلیم مى نمایند؛ چنانچه فعلا مرسوم است که در بدایت امر نمى گذارند که آداب و قواعد دین اسلام در اذهان ایشان رسوخ نماید و حال کثیرى از ایشان بعد از بلوغ منجر به فساد عقیده و عدم تدین به دین اسلام خواهد شد و بر این منوال تعیش خواهند نمود و هکذا حال کسانى که معاشرت با چنین اشخاصى دارند و اهل و عیال ایشان که تبعه ایشان اند؛ بلکه اگر نیکو تاءمل نمایى مى بینى که کفر بر عالم محیط شده است الا اقل قلیل و مقدار یسیر از عباداللّه که آن هم غایب ایشان از ضعفاءالایمان و نواقص اسلام اند؛ چه آنکه اکثر بلاد معموره در تصرف کفار و مشرکین و منافقین است و اکثر از اهالى و از اهل کفر و شرک نفاق اند مگر بر سبیل ندرت و اهل ایمان که اثنى عشریه باشند هم به جهت اختلاف در عقاید اصولیه دینیه و مذهبیه چنانچه متفرق و مشتت اند که اهل حق در میان ایشان نادر و قلیل از اهل ایمان هم از عوام و خواص بسیارى از ایشان به جهت ارتکاب به اعمال قبیحه و افعال شنیعه و محرمه از اقسام معاصى و محرمات و کل حرام و ظلم و تعدى هریک بر دیگرى در امور دینیه و دنیویه چنان ظلم بر انفس خود مى نمایند که از اسلام و ایمان چیزى در نزد ایشان باقى نمانده مگر اسمى که غیر مطابق با مسمى است و رسمى که مخالف با آثار شریعت است . پس در روى زمین باقى نخواهد ماند فعلا از اسم اثرى مگر بسیار قلیل که آن هم مغلوب و منکوب و از وجود ایشان به ظاهر شرع در ترویج دین اثرى مترتب نخواهند شد و ( معروف ) در نزد مردم بالمره ( منکر ) و ( منکر ) ، ( معروف ) شده است و از اسلام باقى نمانده مگر مجرد اسم و رسم ظاهرى و گویا بالمره طریقه امیرالمؤ منین علیه السلام و سجیه مرضیه ائمه طاهرین علیهم السلام از دست رفته است و نزدیک است العیاذ باللّه طومار شریعت بالمره پیچیده شود و به مراءى و مسمع همه خلق است که آنچه ذکر شد یوما فیوما در تضاعف و اشتداد است و آنچه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم به آن خبر داد که اسلام در اول ظهورش غریب بود و بعد از این هم بر مى گردد و غریب مى شود در جزء این زمان ظاهر و هویدا شد و قریب به آن است که تمام عالم پر شود از ظلم و جور بلکه فى الحقیقة عین ظلم و جور است . پس باید این قلیل از عِبادُاللّه الْمُؤْمِنین عَلَى الدَّوام لَیْلا وَ نَهارا مسئلت نمایند از روى تضرع و ابتهال که حق تعالى تعجیل فرماید فرج آل محمّد علیهم السلام را.(31)
علائم آخرالزمان از زبان امیرمؤ منان علیه السلام
و از بعض خطب حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده که فرمودند:
( اِذا صاحَ النّاقُوسُ وَ کَبَسَ الْکابُوسُ وَ تَکَلَّمَ الْجامُوسُ فَعِنْدَ ذلِکَ عَجائِبُ وَ اَىُّ عَجائب اَنارَ النّارُ بِنَصیبَیْنِ وَ ظَهَرَت رایَةٌ عُثْمانِیَّةٌ بِوادٍ سُودٍ وَاضْطَرَبَتِ الْبَصْرَةُ وَ غَلَبَ بَعْضُهُمْ بَعْضَا وَ صَبا کُلُّ قَوْمٍ اِلى قَوْمٍ اِلى اَنْ قالَ علیه السلام وَ اَذْعَنَ هِرْقِلُ بِقُسْطَنْطَنِیَّةِ لِبَطارِقَةِ سُفْیانى فَعِنْدَ ذلِکَ تَوَقَّعُوا ظُهُورَ مُتَکَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَةِ عَلى طُور. )(32)
[ترجمه : وقتى که ناقوس به صدا درآید و کابوس و ریاست طلب قیام نماید و گاو تکلم نماید (شاید مراد آن باشد که شخص عظیم الجثه و صاحب شوکت و در فهم مانند گاو باشد و حکومت نماید). و در این هنگام شگفتى هاست و چه شگفتى و عجائبى ! برافروخته مى شود آتش در شهر نصیبین و علم و پرچم عثمانى از سرزمین سیاهان (یا سرزمین سودان ) ظاهر مى گردد و شهر بصره به آشوب کشیده مى شود. هر گروه و طایفه اى با گروه و طایفه دیگر در مقام غلبه درآیند تا اینکه حضرت مى فرماید هرقل که قیصر روم است براى ( بطارقه ) که یکى از سرداران لشکر سفیانى در قسطنطنیه اعتقاد پیدا نموده و از او اطاعت مى نماید؛ پس در این هنگام منتظر ظهور کسى باشید که در طور سینا از درخت با موسى علیه السلام سخن گفت !]
و هم در بعضى از کلمات درر بار خود فرموده است در علامات ظهور حضرت قائم علیه السلام :
( اِذا اَماتَ النّاسُ الصَّلاةَ وَ اَضاعُوا الاَمانَةَ وَاسْتَحَلُّوا الْکِذْبَ وَ اَکَلُوا الرِّبا وَ اَخَذُوا الرِّشا وَ شَیِّدوُا الْبُنْیان وَ باعُوا الدّینَ بِالدُّنْیا وَ اسْتَعْمَلوا السُّفَهاءَ وَ شاوَرُوا النِّساء وَ قَطَعُوا الاَرْحامَ وَ اتَّبَعُوا الاَهْواءَ وَ اسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ وَ کانَ الْحِلْمُ ضَعْفا وَ الظُّلْمُ فَخْرَا وَ کانَتِ الاُمَراءُ فَجَرَةً وَ الْوُزَراءُ ظَلَمَةً وَ الْعُرَفاءُ خَوَنَةً وَ الْقُرّاءُ فَسَقَةً وَ ظَهَرَتْ شَهاداُت الزُّورِ وَاسْتَعْلَنَ الْفُجُورُ وَ قَوْلُ الْبُهْتاِن وَ الاِثْمُ وَ الطُّغْیا نُ وَ حُلِّیتِ الْمَصا حِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ وَ طَوِّلَتِ الْمَنائِرُ وَ اُکْرِمَ الاَشْرارُ وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَ اخْتَلَفَتِ الاَهْواءُ وَ نُقِضَتِ الْعُقُودُ وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شارَکَ اَزْواجِهُنَّ فِى التِّجارَةِ حِرْصا عَلَى الدُّنْیا وَ عَلَتْ اَصْواتُ الفُسّاقِ وَ اسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ کانَ زَعیمُ الْقَوْمِ اَرْذَلُهُمْ وَ اتُّقِىَ الْفاجِرُ مخافَةَ شَرِّهِ وَ صُدِّقَ الْکاذِبُ وَ ائْتُمِنَ الْخائِنُ وَ التُّخِذَتِ الْقِیّانُ وَ الْمَغازِفُ وَ لَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ اَوَّلَها وَ رَکِبَ ذَواتِ الْفُرُوجِ السُّرُوجِ وَ تَشَبَّهُ النِّساءَ بِالرِّجالِ وَ الرِّجالَ بِالنِّساءِ وَ شَهِدَ الشّاهِدَ مِنَْغْیِر اَنْ یَسْتَشْهَدَ وَ شَهِدَ الاِخرُ قَضاءُ لِذِمامٍ بِغَیْرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تَفَقَّهَ لِغَیْرِ الدّینِ وَ اثَروُا عَمَلَ الدُّنیا عَلى الا خِرَةِ وَ لَبِسُوا جُلُودَ الْضَّاءنِ عَلى قُلُوبِ الذِّئابِ وَ قُلُوبُهُمْ اءَنْتَنُ مِنَ الْجَیْفِ وَ اَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ فَعِنْدَ ذلِکَ اَلْوَحا اَلْوَحا الْعَجَلَ الْعَجَلَ خَیْرُ الْمَساکِنِ یَوْمَئِذٍ بَیْتُالْمُقَدَّسِ لَیَاءْتِیَنَّ عَلَى النّاسِ زَمانٌ یَتَمَنّى اَحَدُهُمْ اَنَّهُ مِنْ سُکّانِهِ ) .(33)
[ترجمه : زمانى که مردم نماز را بمیرانند و امانت را ضایع کنند و دروغ گفتن را حلال شمارند و ربا بخورند و رشوه بگیرند و ساختمانها را محکم بسازند و دین را به دنیا بفروشند و موقعى که سفیهان را به کار گماشتند و با زنان مشورت کردند و پیوند خودشان را پاره نمودند و هواپرستى پیشه ساختند و خون یکدیگر را بى ارزش دانستند، حلم و بردبارى در میان آنها نشانه ضعف و ناتوانى باشد و ظلم و ستم باعث فخر گردد، امراء فاجر، وزراء ظالم و سرکردگان دانا و خائن و قاریان (قرآن ) فاسق باشند. شهادت باطل آشکار باشد و اعمال زشت و گفتار بهتان آمیز و گناه و طغیان و تجاوز علنى گردد قرآنها زینت شود و مسجدها نقاشى و رنگ آمیزى و مناره ها بلند گردد و اشرار مورد عنایت قرار گیرند و صف ها در هم بسته شود. خواهشها مختلف باشد و پیمانها نقض گردد و وعده اى که داده شد نزدیک شود. زنها به واسطه میل شایانى که به امور دنیا دارند در امر تجارت با شوهران خود شرکت جویند. صداهاى فاسقان بلند گردد و از آنها شنیده شود.
بزرگ قوم ، رذل ترین آنهاست ، از شخص فاجر به ملاحظه شرش تقیه شود، دروغگو تصدیق و خائن امین گردد، زنان نوازنده ، آلات طرب و موسیقى به دست گرفته نوازندگى کنند و مردم پیشنیان خود را لعنت نمایند. زنها بر زین ها سوار شوند و زنان به مردان و مردان به زنان شباهت پیدا کنند. شاهد (در محکمه ) بدون اینکه از وى درخواست شود شهادت مى دهد و دیگرى به خاطر دوست خود بر خلاف حق گواهى مى دهد. احکام دین را براى غیر دین بیاموزند و کار دنیا را بر آخرت مقدم دارند. پوست میش را بر دلهاى گرگ ها بپوشند، در حالى که دلهاى آنها از مردار متعفن تر و از صبر تلخ تر است . در آن موقع شتاب و تعجیل کنید. بهترین جاها در آن روز بیت المقدس است . روزى خواهد آمد که هرکسى آرزو کند که از ساکنان آنجا باشد. ( مهدى موعود علیه السلام ) ترجمه استاد دوانى ص 963.]
علت ضعف ایمان در مسلمانان
مؤ لف گوید: که شایسته دیدم در اینجا نقل کنم ملخص کلام شیخ خود ثقة الاسلام نورى رضى اللّه عنه را در ( کلمه طیبه ) بعد از آنکه اثبات کرده که فرقه اثنى عشریه اهل نجات اند از هفتاد و سه فرقه ، فرموده : و نجات این جماعت در این اعصار در غایت ضعف و پستى و قلت و سستى است به سبب امورى چند که عمده آن کثرت تردد و آمد و شد کفار است به بلاد مقدسه ایران و شدت مراوده و تحبب مسلمین با ایشان و فرو گرفتن امتعه و اقمشه و آلات و اثاث البیت اهل کفر و شرک هر شهر و دهکده را تا آنکه نمانده چیزى از ضروریات زندگى و اسباب راحت بدن و آسودگى جز آنکه از آنها در آن نشانه و اسمى و یادگار و رسمى هست و نتایج این کار و آثار این رفتار مفاسد و مضارى است بى شمار که در دین اسلام پیدا شده .
اول آن است که بغض قلبى کفار و ملحدین که از ارکان دین و اجزاء ایمان است از دل برده و محبت و دوستى آنها را که در مناقضت با دوستى خداوند و اولیائش چون آب و آتش است آورده بلکه مراوده و آمیزش با آنها مایه افتخار و سبب مباهات شده و حال آنکه حق تعالى مى فرماید در آیه ( لاتَجِدُ قَوْما... )(34)[یعنى :] نمى یابى قومى را که ایمان آوردند به خداوند و روز باز پسین دوست دارند کسى را که دشمنى و مخالفت کند خدا و رسول او را هر چند پدران یا پسران یا برادران یا عشیره او باشند چه رسد به بیگانه پس دوست ایشان را حظى از ایمان نباشد. و نیز فرموده :
( یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدوِّى وَ عَدوَّکُمْ اَوْلِیاَّءَ... )(35)ترجمه : اى کسانى که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگیرید.]
و در ( من لایحضره الفقیه ) از جناب صادق علیه السلام روایت کرده که خداوند وحى فرستاد به سوى پیغمبرى از پیغمبران خود که بگو به مؤ منین نپوشند لباس اعداى مرا و نخورند غذاى اعداى مرا و نروند به راه هاى اعداى من پس مى شوید ا دشمنان من چنانچه ایشان دشمنان من اند.(36)و در ( کتاب جعفریات ) به همین مضمون از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل کرده و در آخر آن فرموده : و متشکل نشوند به شکلهاى اعداى من .(37)
و در ( امالى صدوق ع( مروى است که جناب صادق علیه السلام فرمود: کسى که دوست دارد کافرى را، دشمن داشته خداوند را و کسى که دشمن شود کافرى را، دوست داشته خدا را. آنگاه فرمود: دوست دشمن خدا، دشمن خدا است .(38)و در ( صفات الشیعه ) از جناب امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: به درستى که از کسانى که به خود بستند محبت ما اهل بیت را کسانى اند که فتنه ایشان سخت تر است بر شیعیان ما از دجال ، راوى گفت : به چه سبب ؟ فرمود: به دوست داشتن دشمنان ما و دشمن داشتن دوستان ما، زیرا که چون چنین شود مختلط مى شود حق به باطل و مشتبه مى شود پس شناخته نمى شود مؤ من از منافق .(39)
و نیز آن جناب درباره اهل جبر و تشبیه و غلات فرمود چنانچه در ( خصال ع( مروى است که هرکس دوست دارد ایشان را، دشمن داشته ما را و کسى که دشمن دارد ایشان را، دوست داشته ما را و کسى که مواصلت کند ایشان را، بریده است با ما و کسى که بریده از ایشان ، مواصلت کرده با ما و کسى که بیازارد ایشان را، نیکى کرده است با ما و کسى که نیکى کند ایشان را، آزرده است ما را و کسى که اکرام کند ایشان را، اهانت کرده ما را و کسى که اهانت کرده ایشان را، اکرام نموده ما را و کسى که رد کند ایشان را، پذیرفته از ما و کسى که بپذیرد از ایشان ، رد نموده ما را و کسى که احسان کند ایشان را، بدى نموده با ما و کسى که بدى کند با ایشان ، احسان نموده با ما و کسى که تصدیق کند ایشان را، ما را تکذیب نموده و کسى که تکذیب کند ایشان را، نصدى نموده ما را و کسى که عطیه دهد ایشان را، محروم کرده ما را و کسى که محروم کرده ایشان را، عطیه داده ما را. اى پسر خالد! هر که از شیعیان ما است نگیرد از ایشان دوستى و ناصرى ، و چون حال این قسم کفره چنین باشد حال سایر کفار اگر بدتر نباشد کمتر نخواهد بود.(40)
دوم آنکه در دل بغض دین و طریقه مسلمین و عداوت متدینین و علما و صالحى که متاءدب اند به آداب شریعت و منکرند به قلب و زبان معاشرات و مشابهت به آن جماعت را کم کم ثابت و برقرار شود چه هر کس به حسب فطرت متنفر است از مخالفت طریقه و منکر رسوم خویش که آنها را از روى محبت و خیال التذاذ و منفعت اختیار کرده خصوص اگر آن مخالف ، ناهى و رادع باشد به قدر امکان او را از پیروى آن طریقه و شیوع و بروز این مفسده به مقامى رسیده که نزدیک شد معامله کنند با اهل علم و ارباب دین معامله با یهود مسکین که از دینش قلب منزجر و صورت عبوس شده و آن را که تمکن رساندن اذیتى است به او در صدد ان برآمده بلکه از دیدن صاحب عمامه که وجودش منغص عیش و مانع لهو لعب است تنفر بیش از و انزجار و استهزاء و سخریه و اشاره به چشم و دست به نحو استخفاف زیاده از دیگران بلکه حکایت حرکات و سکنات اهل علم را در اوقات تحصیل و عبادت از اسباب مضحکه مجالس لهو و زینت محافل طرب خود کرده اند و گاهى در لباس شعر و مضامین نظم درآوردند و همان کارها که کفار هنگام دیدن مؤ منین مى کردند از استهزاء به زبان و اشاره به ابرو و چشم و استحقار و استخفاف به مقدار میسور، و خداوند در مواضع متعدده حکایت فرموده و وعده عذاب دنیا و آخرت به آن داده به همان روش فساق و فجار با آن جماعت در این اعصار چنین کنند و این بغض و منافرت با لزوم تعظیم و احترام ایشان نهایت مناقضت و کمال مباینت دارد و هرگز با یکدیگر جمع نشود. و در اخبار بسیار دائره ایمان را منحصر فرموده اند به حب فى اللّه و بغض فى اللّه و فرمودند: ایمان نیست مگر حب و بغض خداوند و آنچه پسندیده و دوست دارد، و بغض اعداى خداوند و آنچه دوست دارند.(41)
و در (نهج البلاغه ) مذکور است که حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمودند: اگر نبود در ما مگر دوست داشتن ما آنچه را که خداوند دشمن دارد و تعظیم کردن ما آنچه را که خداوند حقیرکرده هرآینه کفایت مى کرد ما را در مخالفت ما خدا ر ا و روگرداندن از امر او.(42)
و بالجمله : رشته کار امت پیغمبر آخرالزمان صلى اللّه علیه و آله و سلم به جایى رسیده که غالب عوام از ضروریات مسایل بى خبرند بلکه از تردد و مجالست و انس با نصارى وزنادقه و دهریین چندان کلمات کفر و سخنان منکرانه که مورث ارتداد است در میان مردم شایع شده که فوج فوج از دین بیرون روند و ندانند و اگر دانند از هم خود نشمارند.
اکابر و اعیان به معاصى بزرگ چون خوردن روزه شهر رمضان در محضر خلایق مفتخرند و بر پیروان دین خند زنند و سخریه و استهزاء کنند و ایشان را بى شعور و بى ادراک دانند و در سلک بى خبران و بى ذوقان شمارند و گاهى ایشان را خشک مقدس نامند و بر افعال خدا عز و جل پیوسته اعتراض کنند و ایراد گیرند و مدایح و توصیف حکما و اهل صنایع فرنگ و کثرت عقل و هوشى ایشان را ورد زبان و زینت مجالس نمایند و صنایع و اعمالشان را که نتیجه فى الجمله تکمیلى است در علم طبیعى و ریاضى از قوت بشر بیرون دانند و با معاجز و خوارق عادات انبیا و اوصیا علیهم السلام برابر سازند و از مجالس علما گریزان و از صحبت علم دین و ذکر معاد ملول و منزجر شوند و اگر در محفلى گرفتار شوند به خواب روند یا دل را به جاى دیگر فرستند، و رعایت فقراء و اهل دین را لغو و بى فایده انگارند و از اموال نجسه که از چندین راه حرام و از خون ارامل و ایتام به دست آورده و در مصارف حرام و معاصى عظام خرج کنند خود را غنى و معظم و لازم الاحترام شمرند و علما و اتقیا را خورنده مال مردم و حلوایى و گدا و ذلیل پندارند. استعمال ظروف نقره و طلا و لباس مردى زرى و دیبا و ریش هاى تراشیده به هیئت بنى مروان و بنى امیه سخن محبوب و زبان مرعوب لسان فرانسه و انگلیس و بدل کتاب خداوند و آثار ائمه اطهار علیهم السلام کتب ضلال و مؤ لفات کفره را انیس و جلیس ، یهودیان که سالها در بلاد فرنگ با عیسوى محشورند رسوم مذهب و کیش خود را از دست ندادند، و مسلمانان از سفر چند ماهه به آن صوب دل از مسلمانى کشیدند کمتر معصیتى مانده که شایع نشده و قبحش از انظار برداشته نیست و کمتر طاعتى و عبادتى باقى است که از آن جز صورت و اسمى و در آن از چندین راه خلل و فسادى راه نیافته ، اهل حق از اقامه معروف و نهى منکر عاجز و با قدرت از تاءثیر آن ماءیوس و در خلوات بر ضعف ایمان و غربت اسلام و شیوع منکر گریان و مغموم .(43)
والحمدللّه که ظاهر شد صدق اخبار ختمى مرتبت صلى اللّه علیه و آله و سلم به وقوع این مفاسد و غیر آن در امت او، چنانچه شیخ جلیل على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود از ابن عباس روایت کرده که گفت : حج کردیم با رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم پس گرفت حلقه در کعبه را پس روى مبارک را متوجه نمود به ما و فرمود: آیا خبر ندهم شما را به علامات قیامت ، و بود نزدیکترین مردم در آن روز به آن جناب ، سلمان رضى اللّه عنه پس گفت : بلى یا رسول اللّه ! پس فرمود: از علامات قیامت ضایع کردن نماز است و پیروى شهوات و میل به آراء باطله و تعظیم ارباب مال و فروختن دین به دنیا در آن وقت آب مى شود قلب مؤ من در جوفش چنانچه آب مى شود نمک در آب آز آنچه مى بینید از منکرات پس قدرت ندارد بر تغییر آن ، سلمان گفت : به درستى اینها هر آینه خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است اى سلمان ! پس در آنگاه (منکر) معروف مى شود و (معروف ) منکر و امین مى شود خائن و خیانت مى کند امین ، و تصدیق کرده مى شود درغگو و تکذیب کرده مى شود صادق . سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! اى سلمان ! مى شود در آن زمان ریاست زنان و مشارکت کنیزان و نشستن اطفال بر منبرها و مى شود دروغ ظرافت و زکات غرامت یعنى دادن آن را ضرر در مال خود دانند و مال کفار را که به غلبه گیرند غنیمت خود کنند یعنى در مصارف مسلمین صرف نکنند، و جفا مى کند مرد، پدر و مادر(44)خود را و بیزارى مى جوید از صدیق خود و طلوع مى کند ستاره دنباله دار. سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى : قسم به آنکه جانم در دست او است ! به درستى که در آن وقت شریک مى شود زن با شوهرش در تجارت و باران در تابستان آید و جوانمردان تمام شوند و حقیر مى شود فقیر؛ پس در آن وقت بازارها نزدیک یکدیگر شود که ناگاه این گوید نفروختیم چیزى و آن گوید نفعى نکردیم به چیزى . پس نمى بینى مگر مذمت کننده براى خدا. سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! اى سلمان ، پس در آن زمان والى شوند بر آنها کسانى که اگر سخنى بگویند بکشند ایشان را و اگر سکوت کنند مستاءصل کنند ایشان را، هرآینه برگزینند غنیمت ایشان را و پایمال کنند حرمت ایشان را و بریزند خونهاى ایشان را و هر آینه پر شود دلهاى ایشان از فساد و ترس پس نمى بینى ایشان را مگر ترسان و هراسان . سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! به درستى که در آن زمان آورده شود چیزى از مشرق و چیزى از مغرب و به رنگها و زینتهاى مختلفه در آیند پس واى بر ضعفاى امت من از آنها و واى بر آنها از خداوند، رحم نمى کنند صغیر را و توقیر نمى نمایند بزرگ را و نمى گذرند از بدکاران ، جثه ایشان جثه آدمیان است و دل ایشان ، دل شیاطین . سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! اى سلمان ، در آن وقت اکتفا کنند مردان بر مردان و زنان بر زنان و رشک برند بر مردان چنانچه رشک برده مى شود بر دختران ، و مردان شبیه به زنان و زنان شبیه به مردان شوند و سوار شوند زنان بر زین ، پس بر این زنان از امت من باد لعنت خداوند. سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! به درستى که در آن وقت نقش و طلاکارى کنند مسجدها را چنانچه نقش و تذهیب کنند معبد یهود و نصارى را و زینت داده مى شود قرآنها و دراز مى شود مناره ها و بسیار مى شود صفها که دلشان بر یکدیگر کینه و عداوت دارد و زبانهایشان مختلف است . سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! و در آن وقت آرایش کنند مردهاى امت من به طلا و بپوشند حریر و دیباج و بگیرند پوست پلنگ به جهت جامه زیر دِرع [زره جنگى ]. سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول الله ! فرمود : آری به آنکه جانم در دست اوست ! ای سلمان ! در آن وقت ظاهر می شود ربا و معامله عیٌنَه کنند ، یعنی متاعی را بفروشند به وعده به قیمت معین بعد آن متاع را بایع از مشتری بخرد به کمتر از آن قیمت و این نوعی است از حیله تحلیل ربا ، و داد و ستد شود دین و بلند شود دنیا . سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول الله! فرمود آری قسم به آنکه جانم در دست اوست ! ای سلمان ، و در آن وقت طلاق زیاد می شود و جاری نشود حدی برای خداوند و هرگز ضرری نرسانند به خدای تعالی. سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول الله ! فرمود آری ، قسم به آنکه جانم در دست اوست ! و در آن وقت ظاهر شوند کنیزان خواننده و آلات لهو که حکایت مقامات آواز را کند چون عود و طنبور و والی شود بر ایشان شرار امت . سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول الله! فرمود : آری ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! ای سلمان ، در آن وقت حج می کنند اغنیا برای نزهت ، و متوسطین ایشان برای تجارت ، و فقرا ایشان برای ریا و سُمعَه [=آوازه و شهرت] ، پس در آن وقت پیدا شوند قومی که عِلم دین آموزند برای غیر خدا و بسیار شود اولاد زنا و خوانندگی کنند به قرآن و بر روی یکدیگر بریزند برای دنیا ! سلمان گفت : اینها واقع خواهد شد یا رسول الله ! فرمود : آری به آنکه جانم در دست او است ! ای سلمان این در وقتی است که دریده می شود حرمتها و کسب کرده شود معاصی و مسلط شوند بدان بر خوبان و منتشر شود دروغ و ظاهر شود لجاجت و شایع شود فقر و احتیاج و افتخار کنند به لباس و ببارد بر ایشان باران در غیر وقت باران ، و نیکو دانند و شمرند و گیرند نَرد و شطرنج و طبل و آلات ساز را قبیح دانند امر به معروف و نهی از منکر را تا آنکه می شود مومن در آن وقت خوارتر از کنیز ، و ملامت میان قُرا و عُباد فاش می شود پس آنها خوانده شوند در ملکوت آسمانها اَرجاس و اَنجاس . سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول الله ! فرمود : آری ، قسم به آنکه جانم در دست او است ! ای سلمان ، پس در آن وقت نترسد غنی بر فقیر تا آنکه سائل سوال کند از جمعه تا جمعه پس نمی یابد احدی را که بگذارد در کف او چیزی .
سلمان گفت : اینها خواهد شد یا رسول اللّه ! فرمود: آرى ، قسم به آنکه جانم در دست او است . انتهى الخبر.(45)
و بالجمله : غیرت در دین و عصبیت در مذهب چنان از خلق برداشته شده که اگر از کافرى یا مخالفى ضررهاى کلى به دین او برسد اندوهگین نشود به مقدار همین که از ضرر جزیى مالى که از برادر مسلم به او رسیده و اگر دسته دسته مردم از دین برگردند هرگز غمگین نشوند.(46)
(1) ( کفایة الموحدین ) طبرسى نورى 3/400 ـ 401.
(2) ( کفایة الموحدین ) 3/401 ـ 402.
(3) ( کفایة الموحدین ) 3/402.
(4) ( کفایة الموحدین ) 3/403.
(5) ( کفایة الموحدین ) 3/403.
(6) ( کفایة الموحدین ) 3/403.
(7) ( کفایة الموحدین ) 3/403.
(8) ( کفایة الموحدین ) 3/403.
(9) ( کفایة الموحدین ) 3/404.
(10) ( کفایة الموحدین ) 3/405.
(11) ( کفایة الموحدین ) 3/409
(12) ( کفایة الموحدین ) 3/410.
(13) ( کفایة الموحدین ) 3/410.
(14) ( کفایة الموحدین ) 3/410.
(15) ( کفایة الموحدین ) 3/410.
(16) ( کفایة الموحدین ) 3/411.
(17) ( کفایة الموحدین ) 3/412.
(18) ( کفایة الموحدین ) 3/412.
(19) ( کفایة الموحدین ) 3/413.
(20) ( کفایة الموحدین ) 3/414.
(21) ( کفایة الموحدین ) 3/415.
(22) ( کفایة الموحدین ) 3/419.
(23) ( کفایة الموحدین ) 3/419.
(24) ( کفایة الموحدین ) 3/419.
(25) ( کفایة الموحدین ) 3/421.
(26) ( کفایة الموحدین ) 3/422.
(27) ( کفایة الموحدین ) 3/422.
(28) ( کفایة الموحدین ) 3/422.
(29) ( کفایة الموحدین ) 3/422.
(30) ( کفایة الموحدین ) 3/422.
(31) ( کفایة الموحدین ) 3/413 ـ 414.
(32) ( کفایة الموحدین ) 3/424.
(33) ( کـفـایـة المـوحدین ) 3/426، ( بحارالانوار ) 52/193.
(34) سوره مجادله (58)، آیه 22.
(35) سوره ممتحنه (60)، آیه 1.
(36) ( کلمه طیبه ) محدث نورى ص 12، ( من لایحضره الفقیه ) 1/163.
(37) ( کلمه طیبه ) ص 12، ( جعفریات ) ص 234.
(38) ( کـلمـه طیبه ) ص 12، ( امالى ) صدوق ص 702، مجلس 88، حدیث 960.
(39) ( کلمه طیبه ) ص 12، ( صفات الشیعه ) ص 50.
(40) ( کلمه طیبه ) ص 12، ( عیون اخبار الرضا علیه السلام ) 1/143.
(41) ( کلمه طیبه ) محدث نورى ص 13.
(42) (نهج البلاغه ) ترجمه شهیدى ، ص 162، خطبه 160.
(43) (کلمه طیبه ) محدث نورى ص 17 ـ 18.
(44) مـحـتمل است معنى این باشد که شخص جفا مى کند به والدین خود و نیکى مـى کـنـد بـه رفـیق خود (شیخ عباس قمى رحمه اللّه ) قطعا همین است زیرا عبارت حدیث در نسخ صحیحه و (یبر صدیقه ) است نه (یتسرّه عن صدیقه ). (ابراهیم احمدى میانجى ).
(45) (کلمه طیبه ) ص 19 ـ 20، (تفسیر قمى ) 2/303.
(46) (کلمه طیبه ) ص 21.