چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

آیا معاویه غیر مسلمان از دنیا رفت؟ آیا معاویه در تابوتی از آتش جهنم است؟

آیا معاویه غیر مسلمان از دنیا رفت؟ آیا معاویه در تابوتی از آتش جهنم است؟

توضیح سوال:

آیا روایت «بلاذری» در مورد معاویه... که فرموده کافر می میرد یا در در تابوتی در قعر جهنم می باشد، سندش صحیح است؟

پاسخ:

هر دو روایت دارای سند صحیح می باشد که لازم است قبل از بررسی شرح حال تک تک راویان، به نظر علمای اهل سنت پیرامون کتاب «انساب الأشراف» می پردازیم:

تمجید علمای اهل سنت از کتاب انساب الاشراف

أبی جرادة عقیلی:

وی در تعریف و تمجید از شخصیت بلاذری و همچنین کتاب انساب الأشراف چنین می نویسد:

وقیل أبو جعفر، وقیل أبو الحسن، البلاذری البغدادی الکاتب، کاتب، أدیب، شاعر، مصنف، له کتب حسنة (116- ظ) منها کتاب «أنساب الأشراف» وهو کتاب ممتع کثیر الفائدة والنفع ومات ولم یتمه؛ وکتاب «البلدان وفتوحها وأحکامها» وهو أیضا کتاب کثیر الفوائد.

دو کنیه برای بلاذری ذکر کرده اند یکی ابوجعفر و دیگری ابو الحسن. بلاذری بغدادی، نویسنده و ادیب و شاعر و اهل تالیف است. کتاب های خوبی دارد، از جمله ی آن ها کتاب "انساب الاشراف" است که کتاب بسیار پرفایده ای است. وی از دنیا رفت در حالی که کتابش را تمام نکرده بود و کتاب "البلدان و فتوحها و احکامها" هم کتاب بسیار پرفایده ای است.

کمال الدین عمر بن أحمد بن أبی جرادة (متوفای660هـ)، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج3، ص1219 ، تحقیق: د. سهیل زکار، دار النشر: دار الفکر.

حاجی خلیفه:

حاجی خلیفه از علمای اهل سنت در تائید کتاب انساب الاشراف چنین می نویسد:

أنساب الأشراف : لأبی الحسن: أحمد بن یحیى البلاذری ... وهو: کتاب کبیر، کثیر الفائدة.

انساب الاشراف، نوشته احمد بن یحیی بلاذری... کتابی بزرگ و پر فایده است.

القسطنطینی الرومی الحنفی، مصطفی بن عبدالله (معروف به حاجی خلیفه) (متوفاى1067هـ)، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، ج 1 ص 179 ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1413  1992.

صدیق حسن خان قنوجی:

صدیق حسن خان قنوجی از علمای معاصر اهل سنت نیز در تعریف و تمجید از کتاب انساب الاشراف بلاذری چنین می نویسد:

منها: أنساب الأشراف لأبی الحسن أحمد بن یحیى البلاذری وهو کتاب کبیر کثیر الفائدة.

از جمله ی کتاب های علم انساب، کتاب انساب الاشراف بلاذری است که کتابی بزرگ و پرفایده است.

القنوجی البخاری، أبو الطیب السید محمد صدیق خان بن السید حسن خان (متوفاى1307هـ)، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم ، ج 2 ص 114 ، تحقیق : عبد الجبار زکار ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت  1978م.

کتبی:

وی نیز از دیگر علمای اهل سنت، پیرامون شهرت کتاب انساب الاشراف چنین می نویسد:

وله من الکتب کتاب البلدان الصغیر کتاب البلدان الکبیر ولم یتم کتاب جمل أنساب الأشراف وهو کتابه المعروف المشهور کتاب الفتوح.

از جمله کتب او، کتاب البلدان الصغیر و کتاب البلدان الکبیر می باشد ولی او کتاب جمل انساب الاشراف را که کتاب معروف و مشهور اوست، کامل نکرد؛ این کتاب پیرامون فتح ها است.

الکتبی،‌ محمد بن شاکر بن أحمد (متوفای764هـ) فوات الوفیات، ج 1 ص 191 ، تحقیق: علی محمد بن یعوض الله/عادل أحمد عبد الموجود، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت،‌ الطبعة: الأولی2000م .

صفدی:

صفدی نیز پیرامون شهرت کتاب وی می نویسد:

وله من الکتب کتاب البلدان الصغیر کتاب البلدان الکبیر ولم یتم کتاب جمل نسب الأشراف وهو کتابه المعروف المشهور به کتاب الفتوح.

و کتاب های او : البلدان الصغیر و کتاب البلدان الکبیر است و کتاب جمل انساب الاشراف را که کتاب معروف و مشهورش می باشد، تمام نکرد کتابی که به فتوح می پردازد.

الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفاى764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 8 ص 157 ، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م.

أکرم بن ضیاء العمری:

أکرم بن ضیاء العمری نیز در تعریف و تمجید کتاب انساب الاشراف می نویسد:

ویعد البلاذری أبرز المؤرخین المسلمین بعد الطبری من حیث سعة المعلومات التی دونها والفترات التاریخیة التی غطاها، لکن کتابه (أنساب الأشراف) أحسن انتقاء للروایات وأنقى أسانید وأکثر اتفاقاً مع روایات أهل الثقة والصدق من تأریخ الطبری.

و بلاذری بعد از طبری از جهت وسعت معلوماتی که تدوین کرده و دوره های تاریخی که به آن پرداخته از بزرگ ترین مورخین مسلمانان است و اما کتاب انساب الاشراف وی نسبت به تاریخ طبری، روایات را بهتر گزینش نموده از جهت اسانید معتبرتر و با روایات اهل صداقت و راستی برگزیده موافق تر است.

العمری، أکرم بن ضیاء، عصر الخلافة الراشدة محاولة لنقد الروایة التاریخیة وفق منهج المحدثین، ج 1 ص 15 ، دار النشر: مکتبة العبیکان  الریاض، الطبعة: الأولى، 1430 هـ - 2009 م .

بررسی روایت:

در این مجال پس از ذکر روایت، به بررسی راویان آن می پردازیم.

روایت اول:

وحدثنی إسحاق وبکر بن الهیثم قالا حدثنا عبد الرزاق بن همام انبأنا معمر عن ابن طاوس عن أبیه عن عبد الله بن عمرو بن العاص قال: کنت عند النبی صلى الله علیه وسلم فقال: یطلع علیکم من هذا الفج رجل یموت على غیر ملتی، قال: وکنت ترکت أبی قد وضع له وضوء، فکنت کحابس البول مخافة أن یجیء، قال: فطلع معاویة فقال النبی صلى الله علیه وسلم : هو هذا.

عبد الله بن عمرو بن العاص می گوید نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم که ایشان فرمودند : فردی بر شما ظاهر می شود که بر غیر ملت من [اسلام] می میرد. [عبد الله بن عمرو بن العاص] می گوید: من برای پدرم آب وضو آماده کرده بودم و مانند کسی که ادرار خود را بسیار نگه داشته،‌ به شدت مضطرب بودم؛ از ترس اینکه مبادا پدر من از آن شکاف بیرون بیاید. عبد الله بن عمرو بن العاص می گوید: معاویه آمد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این شخص همان است [که بر خلاف ملت من، کافر  می میرد].

أنساب الأشراف ، ج 2 ص 120 ، اسم المؤلف: أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279 ، دار النشر : طبق نرم افزار الجامع الکبیر.

بررسی سند:

أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری

ابن سعد:

محمد بن سعد در مورد شخصیت بلاذری نویسنده این کتاب چنین می نگارد:

أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (ت 279هـ) المؤرخ المعروف، صاحب (فتوح البلدان) و (أنساب الأشراف).

أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری متوفای سال 279 هجری قمری، مورخی معروف و صاحب کتاب فتو ح البلدان و انساب الاشراف است.

أبو عبد الله محمد بن سعد بن منیع الهاشمی بالولاء، البصری، البغدادی المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)، الطبقات الکبرى، القسم المتمم لتابعی أهل المدینة ومن بعدهم، ص 53، دار النشر: مکتبة العلوم والحکم - المدینة المنورة، الطبعة: الثانیة، 1408.

شمس الدین ذهبی:

شمس الدین ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت پیرامون شخصیت بلاذری چنین می نویسد:

البَلاَذُرِیُّ أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بنُ یَحْیَى بنِ جَابِرٍ: العَلاَّمَةُ، الأَدِیْبُ، المُصَنِّفُ، أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بنُ یَحْیَى بنِ جَابِرٍ البَغْدَادِیُّ، البَلاَذُرِیُّ، الکَاتِبُ، صَاحِبُ (التَّارِیْخِ الکَبِیْرِ).

بلاذری؛ ابوبکر، احمد بن یحیی بن جابر علامه و ادیب و مصنف است. ابوبکر احمد بن یحیی بن جابر بغدادی بلاذری، نویسنده کتاب تاریخ الکبیر می باشد.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص162، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. .

وی همچنین در جای دیگری از سیر اعلام النبلاء می نویسد:

فَأَمَّا البَلاَذُرِیُّ الکَبِیْرُ، فَهُوَ أَحْمَدُ بنُ یَحْیَى صَاحبُ (التَّارِیْخِ الکَبِیْرِ) حَافظٌ أَخبارِیٌّ عَلاَّمَةٌ، أَدْرَکَ عَفَّانَ بنَ مُسْلِمٍ وَمَنْ بَعْدَهُ، یُعَدُّ مِنْ طَبَقَةِ أَبِی دَاوُدَ (صَاحبِ السُّنَنِ).

پس بلاذری بزرگ، او احمد بن یحیی صاحب کتاب تاریخ الکبیر می باشد. او حافظ، اخباری و علامه می باشد. او عفان بن مسلم و بعد از او را درک کرده و هم طبقه با ابی داود نویسنده سنن [ابی داود] شمرده می شود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج16، ص36، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. .

صفدی:

صفدی شافعی نیز بلاذری را چنین می ستاید:

وَکَانَ أَحْمد بن یحیى بن جَابر عَالما فَاضلا شَاعِرًا راویة نسّابة متقناً.

و احمد بن یحیی بن جابر [بلاذری] عالم و فاضل و شاعر و راوی و نسب شناس و فردی متقن [در حدیث مستحکم] بود.

الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفاى764هـ)، الوافی بالوفیات، ج8 ، ص156 ، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م.

یاقوت حموی:

یاقوت حموی، پیرامون شخصیت بلاذری چنین می نگارد:

وکان أحمد بن یحیى بن جابر عالما فاضلا شاعرا راویة نسابة متقنا.

و احمد بن یحیی بن جابر [بلاذری] عالم و فاضل و شاعر و راوی و نسب شناس و فردی متقن [در حدیث مستحکم] بود.

الرومی الحموی، أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله، معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب ، ج 2 ص 50 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة  بیروت، الطبعة : الأولى 1411 هـ - 1991م .

سیوطی:

جلال الدین سیوطی نیز جلالت بلاذری را چنین می ستاید:

وَالْکَبِیر: أَحْمد بن یحیى صَاحب التَّارِیخ فِی طبقَة أبی دَاوُد السجسْتانِی حَافظ أخباری عَلامَة.

[سیوطی از بعد از نقل شرح حال بلاذری صغیر چنین می نیوسد] بلاذری کبیر، احمد بن یحیی صاحب تاریخ و در طبقه ابو داود سجستانی قرار دارد. او فردی حافظ احادیت [حافظ صد هزار حدیث]، حدیث شناس و علامه بود.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، طبقات الحفاظ، ص 366 ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ. .

راوی اول:

إسحاق بن منصور بن بهرام

وی از روایان صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن نسائی و سنن ابن ماجه می باشد و بر اساس مبنای اهل سنت، نیازی به بررسی ندارد زیرا طبق مبنای اهل سنت، هر راوی که بخاری و مسلم از او روایت نقل کرده باشند، نیازی به بررسی ندارد.

این حجر چنین می نویسد:

قال ابن حجر: وقد نقل ابن دقیق العید عن ابن المفضل وکان شیخ والده انه کان یقول فیمن خرج له فی الصحیحین هذا جاز القنطرة.

ابن حجر می گوید: ابن دقیق العید از ابن مفضل که استاد پدرش بوده نقل می کند که او در مورد کسانی که در صحیحین آمده اند می گفت: «او از پل عبور کرده است»

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 13، ص 382 ، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

ابن قیم جوزیه نیز می نویسد:

ورجال الصحیحین قد جاوزوا القنطرة فلا التفات الی کلام من تکلم فیهم بما یقتضی رد حدیثهم.

راویان صحیح بخاری و مسلم از پل گذشته اند (یعنی توثیقشان قطعی است) و به سخن کسانی که در مورد آن ها چیزی گفته اند و در وثاقتشان تردید کرده اند، توجه نمی شود.

ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله، رفع الیدین فی الصلاة، ص240 دار النشر: دار عالم الفوائد.

اما با این حال به ذکر نظرات برخی از علمای اهل سنت نسبت به شخصیت او می پردازیم.

ابن حجر عسقلانی در مورد او می نویسد:

إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج أبو یعقوب التمیمی المروزی ثقة ثبت.

إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج أبو یعقوب التمیمی المروزی فردی مورد وثوق و ثابت می باشد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 103 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

مزی نیز در شرح حال وی می نویسد:

خ م ت س ق : إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج ، أبو یعقوب التمیمی المروزی ، نزیل نیسابور... قال مسلم : ثقة مأمون ، أحد الائمة من أصحاب الحدیث. وَقَال النَّسَائی : ثقة ثبت. وَقَال أبو حاتم : صدوق.

بخاری و مسلم و ترمذی و نسائی و ابو داود: إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج ، أبو یعقوب التمیمی المروزی در نیشابوری ساکن شد... مسلم می گوید: وی فردی مورد اعتماد، امین، و در میان اصحاب حدیث وی یکی از امامان حدیث به شمار می رفت. نسائی گفته است که او فردی مورد اعتماد و ثابت بود و ابو حاتم نیز او را فردی راستگو می شمرد.

المزی،  ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج 2 ص 474 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ  1980م.

ابن حبان نیز او را جزو ثقات بر شمرده است:

 إسحاق بن منصور بن بهرام التمیمی الکوسج کنیته أبو یعقوب من أهل مرو .

إسحاق بن منصور بن بهرام التمیمی الکوسج کنیه او ابو یعقوب بوده و از اهالی مرو بود.

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج 8 ص 118 ، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ  1975م.

سیوطی نیز چنین می نویسد:

إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج أبو یعقوب التمیمی المروزی ... قال مسلم ثقة مأمون أحد الأئمة من أصحاب الحدیث وقال الحاکم أحد الأئمة من الزهاد والمتمسکین بالسنة.

إسحاق بن منصور بن بهرام الکوسج أبو یعقوب التمیمی المروزی ... مسلم می گوید: فردی مورد اعتماد، امین، یکی از ائمه از اصحاب حدیث بود. حاکم گفته است: او یکی از ائمه زاهد و از کسانی بود که به سنت تمسک کرده بود.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1 ص ص 233 ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ. .

راوی دوم:

عبد الرزاق بن همام بن نافع

وی نیز از روات صحاح سته اهل سنت می باشد.

ابن حجر در مورد شخصیت او می نویسد:

عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری مولاهم أبو بکر الصنعانی ثقة حافظ مصنف شهیر.

عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری آزاد شده قبیله حمیر، ابوبکر صنعانی فردی مورد اعتماد، حافظ و نویسنده مشهوری بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص354  ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

ابی حاتم نیز او را در الثقات نقل می کند:

عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری الصنعانی.

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج8 ص412 ، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ  1975م.

حاکم نیشابوری به نقل از محمد بن إسماعیل الصراری، چنین نقل می کند:

فخرجت من صنعاء إلى مکة فوافقت بها یحیى بن معین وقلت له یا أبا زکریا ما الذی بلغنا عنکم فی عبد الرزاق فقال ما هو فقلنا بلغنا انکم ترکتم حدیثه ورغبتم عنه فقال یا أبا صالح لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما ترکنا حدیثه.

از صنعاء به سمت مکه از شهر خارج شدم که با یحیی بن معین برخورد کردم و به او گفتم: ای ابا زکریا در مورد عبدالرزاق از طرف شما به ما خبر هایی رسیده است. او گفت چه چیزی؟ گفتم: به ما خبر رسیده که شما حدیث عبدالرزاق را ترک کرده اید و از اعراض کرده اید. یحیی بن معین به من گفت: ای ابا صالح اگر عبدالرزاق مرتد هم شود، ما حدیثش را ترک نخواهیم کرد.

الحاکم النیسابوری،  ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، معرفة علوم الحدیث ، ج 1 ص 139 ، تحقیق : السید معظم حسین ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الثانیة ، 1397هـ - 1977م.

راوی سوم:

معمر بن راشد

وی نیز از راویان کتابهای شش گانه اصلی اهل سنت [صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسائی و سنن ابن ماجه] می باشد.

ابن حجر عسقلانی پیرامون او می نویسد:

معمر بن راشد الأزدی مولاهم أبو عروة البصری نزیل الیمن ثقة ثبت فاضل.

معمر بن راشد الأزدی آزاد شده قبیله ازد، أبو عروة البصری ساکن یمن بود، او فردی مورد اعتماد، استوار و فاضل بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ، ج1 ص541 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

عجلی کوفی نیز در مورد او می نویسد:

معمر بن راشد یکنى أبا عروة بصرى سکن الیمن ثقة رجل صالح.

معمر بن راشد کنیه اش ابا عروة بصری؛ ساکن یمن فردی مورد اعتماد و مردی صالح و نیکو بود.

العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج2 ص290 ، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405  1985م.

ابن حبان نیز او را جزو ثقات درج کرده است:

معمر بن راشد مولى.

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج7 ص484 ، تحقیق: السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ  1975م.

ذهبی نیز از وی به عنوان امام و احد الاعلام یاد می کند:

معمر بن راشد الامام الحجة أبو عروة الأزدی مولاهم البصری أحد الاعلام وعالم الیمن.

معمر بن راشد أبو عروة الأزدی اهل بصره و آزاد شده ی قبیله ازد بود. او امام و حجت و یکی از بزرگان و عالم یمن بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج1 ص190 ، ناشر: دار الکتب العلمیة  بیروت، الطبعة: الأولى.

ذهبی همچنین تصریح می کند اگر کسی امام باشد، به کلام دیگران در مورد او توجهی نمی شود:

لکن إذا ثبتت إمامة الرجل وفضله ، لم یضره ما قیل فیه.

لکن اگر امامت و فضل فرد ثابت شود آنچه در مورد او گفته شده شنیده نمی شود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 8 ص 448 ، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

در کتاب رجال صحیح مسلم نیز در مورد شخصیت معمر آمده است:

معمر بن راشد ... وکان فقیها متقنا حافظا ورعا.

معمر بن راشد او فردی فقیه، متقن و استوار، حافظ حدیث و با تقوا بود.

الأصبهانی، أبو بکر أحمد بن علی بن منجویه، (متوفاى: 428هـ) رجال صحیح مسلم، ج2 ص227 ، تحقیق: عبد الله اللیثی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت ، الطبعة : الأولى، 1407 هـ .

ذهبی نیز در شرح حال او می نویسد:

معمر بن راشد أبو عروة إمام ثقة .

معمر بن راشد أبو عروة او امام و فردی مورد اعتماد بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الرواة الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردهم، ج1 ص166 ، تحقیق: محمد إبراهیم الموصلی، دار النشر: دار البشائر الإسلامیة - بیروت  لبنان، الطبعة : الأولى1412هـ - 1992م .

راوی چهارم:

عبد الله بن طاوس بن کیسان

وی علاوه بر آنکه از تابعین می باشد، از راویان صحاح سته [کتابهای شش گانه اهل سنت] نیز می باشد.

ابن حجر پیرامون او می نویسد:

عبد الله بن طاوس بن کیسان الیمانی أبو محمد ثقة فاضل عابد .

عبد الله بن طاوس بن کیسان الیمانی أبو محمد فردی مورد اعتماد، صاحب فضل و اهل عبادت بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 308 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

ابن حجر نیز بعد از ذکر نام عبد الله بن طاوس می نویسد:

وقال النسائی فی الکنى ثقة مأمون وکذا قال الدارقطنی فی الجرح والتعدیل وقال العجلی ثقة وذکره بن حبان فی الثقات.

نسائی در کتاب کُنی [کنیه ها] چنین گفته است: [عبدالله بن طاوس] فردی مورد اعتماد و امین بود. دار قطنی نیز در کتاب الجرح و التعدیل نیز به همین مطلب تصریح می کند؛ عِجلی او را به عنوان فردی مورد اعتماد بر می شمرد و ابن حبان او را در زمره افراد مورد اعتماد ذکر کرده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ج 5 ص 234 ، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

عجلی نیز می نویسد:

عبد الله بن طاوس بن کیسان الیمانی ثقة.

عبد الله بن طاوس بن کیسان الیمانی مورد اعتماد بود.

العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج2 ص 38 ، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405  1985م.

ابن حبان نیز او را در زمره ثقات ذکر می کند:

عبد الله بن طاوس بن کیسان الخولانی.

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج 7 ص 4 ، تحقیق: السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ  1975م.

ذهبی نیز در تاریخ الاسلام تصریح می کند که ائمه اهل سنت او را توثیق کرده اند:

عبد الله بن طاوس بن کیسان أبو محمد الیمانی.

قال معمر : کان من أعلم الناس بالعربیة وأحسنهم خلقاً ما رأینا ابن فقیه مثله .

قلت : وثقوه .

عبد الله بن طاوس بن کیسان أبو محمد الیمانی، معمر در مورد او گفته است: او دانا ترین مردم به عربی و از نظر خلق بسیار خوب و فقیهی مانند او ندیدیم.

من [ذهبی] می گویم: [علماء] او را توثیق کرده اند.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج8 ص463 ، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

ذهبی همچنین در مورد او چنین می نویسد:

طاوس بن کیسان الإمام أبو عبد الرحمن الیمانی من أبناء الفرس وقیل اسمه ذکوان فلقب فقال بن معین لأنه کان طاوس القراء عن أبی هریرة وابن عباس وعائشة وعنه الزهری وسلیمان التیمی وعبد الله ابنه قال عمرو بن دینار ما رأیت أحدا مثله قط مات بمکة.

طاوس بن کیسان او امام أبو عبد الرحمن الیمانی ایرانی بود. گفته شده که اسمش ذکوان و بعدا ملقب به طاوس شد. یحیی بن معین گفت: او احادیث را از ابوهریره و ابن عباس و عایشه می خواند و زهری و سلیمان تیمی و فزرندش عبدالله از او روایت نقل نموده اند. عمر بن دینار گفت: هیچ کسی را مانندش ندیدیم. وی در مکه از دنیا رفت.  

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص512 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر عسقلانی نیز می نویسد:

طاوس بن کیسان الیمانی أبو عبد الرحمن الحمیری مولاهم الفارسی یقال اسمه ذکوان وطاوس لقب ثقة فقیه فاضل من الثالثة.

طاوس بن کیسان الیمانی ابو عبد الرحمن حمیری، اهل فارس بود و غلام قبیله حمیر. گفته شده اسم او ذکوان و لقبش طاوس بوده است. وی فردی مورد اعتماد، فقیه و از افراد فاضل بود و از طبقه سوم راویان است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص281 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

مزی نیز می نویسد:

وَقَال إسحاق بن منصور عن یحیى بن مَعِین ، وأبو زُرْعَة : ثقة.

اسحاق بن منصور از یحیی بن معین وابو زرعه گفته اند: او فردی مورد اطمینان است.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج13 ص360 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ  1980م.

ابن حبان نیز وی را جزو ثقات ذکر کرده است:

طاوس بن کیسان الیمانی الهمدانی .

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج4 ص391 ، تحقیق: السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ  1975م.

راوی پنجم:

عبد الله بن عمرو بن العاص

او یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله بوده و بنابر مبنای اهل سنت،‌ همه صحابه عادل هستند. علاوه بر این مطلب، وی از راویان صحاح سته نیز می باشد.

ذهبی [از بزرگ ترین علمای اهل سنت] در شرح حال وی چنین می نویسد:

عبد الله بن عمرو بن العاص ...الإمام الحبر العابد صاحب رسول الله صلى الله علیه وسلم .

وله مناقب وفضائل ومقام راسخ فی العلم والعمل حمل عن النبی صلى الله علیه وسلم علما جما .

عبد الله بن عمرو بن العاص... امام، دانشمند، اهل عبادت و از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله [و سلم] بود

او دارای منقبت و فضایل و مقامی راسخ در علم و عمل بود و از پیامبر صلی الله علیه و آله [و سلم]  علم زیادی را کسب کرده بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج3 ص80 ، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

در نتیجه تمام راویان این روایت بنابر مبانی اهل سنت مورد وثوق بوده و سند آن صحیح است.

روایت دوم:

روایت دومی نیز چنین است و همانند روایت اول سندش معتبر است:

حدثنی خلف بن هشام البزاز حدثنا أبو عوانة عن الأعمش عن سالم بن أبی الجعد قال، قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " معاویة فی تابوت مقفل علیه فی جهنم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: معاویه در تابوتی قفل شده در جهنم است.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2 ص 121 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.

بررسی سند:

راوی اول:

خلف بن هشام بن ثعلب

وی از راویان صحیح مسلم و سنن أبی داود می باشد.

ابن حجر عسقلانی در مورد او چنین می نویسد:

خلف بن هشام بن ثعلب ... ثقة.

خلف بن هشام بن ثعلب ... فردی مورد اعتماد است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص194 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

و در تهذیب التهذیب نیز تصریح می کند که وی از راویان صحیح مسلم و سنن أبی داود است:

م د مسلم وأبی داود، خلف بن هشام بن ثعلب ویقال طالب بن غراب البزار البغدادی المقری.

مسلم و ابی داود: خلف بن هشام بن ثعلب و به او [خلف بن هشام بن] طالب بن غراب بزار بغدادی مقری، نیز می گویند.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ج3 ص134 ، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

مزی نیز ازقول نسائی و دارقطنی چنین می نویسد:

وَقَال النَّسَائی : بغدادی ثقة.

وَقَال الدار قطنی : کان عابدا فاضلا .

نسائی گفته است: او اهل بغداد و مورد اعتماد بود.

دار قطنی گفته است: او فردی اهل عبادت و دارای فضلیت بود.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج8 ص302 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ  1980م.

ابن الجوزی نیز چنین می نویسد:

خلف بن هشام بن ثعلب ویقال خلف بن هشام بن طالب بن غراب أبو محمد البزار المقرىء ... وکان ثقة فاضلا عابدا.

خلف بن هشام بن ثعلب؛ به او خلف بن هشام بن طالب بن غراب ابو محمد بزار مقرى ... نیز گفته می شود. او فردی مورد اعتماد و دارای فضلیت و اهل عبادت بود.

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597 هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج11 ص145 ، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1358.

ابن مفلح نیز می نویسد:

وقال یحیى بن معین أنه الصدوق الثقة وقال الدارقطنى کان عابدا فاضلا.

یحیی بن معین گفته است: او فردی راستگو و مورد اعتماد بود. دار قطنی گفته است: او فردی اهل عبادت و دارای فضل بود.

الإمام برهان الدین إبراهیم بن محمد بن عبد الله بن محمد بن مفلح (متوفای884هـ)، المقصد الأرشد فی ذکر أصحاب الإمام أحمد، ج1 ص378 ، تحقیق: د عبد الرحمن بن سلیمان العثیمین، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض  السعودیة، الطبعة: الأولى1410هـ - 1990م .

راوی دوم:

وضاح بن عبد الله

وی از ناقلان حدیث صحاح سته [کتابهای شش گانه اصلی اهل سنت] می باشد.

ذهبی پیرامون وی می نویسد:

وضاح بن عبد الله الحافظ ...ثقة متقن.

وضاح بن عبد الله او حافظ حدیث [صد هزار حدیث حفظ] بود و مورد اعتماد و فردی و فردی متقن [در نقل حدیث دقیق] بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

ذهبی در جای دیگر می نویسد:

وضاح بن عبد الله أبو عوانة ثقة حجة.

وضاح بن عبد الله أبو عوانة او فردی مورد اعتماد و حجت است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، المغنی فی الضعفاء، ج2 ص720 ، تحقیق: الدکتور نور الدین عتر.

ابن حجر عسقلانی نیز می نویسد:

ع الستة الوضاح بن عبد الله الیشکری.

وقال أبو زرعة ثقة.

وقال بن سعد کان ثقة صدوقا.

وضاح بن عبد الله یشکری، از راویان صحاح شش گانه اهل سنت است. ابوزرعه وی را فردی مورد اعتماد می شمارد. ابن سعد نیز گفته است: او فردی مورد اعتماد و راستگو بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ، ج11 ص103 ، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

مزی نیز در تهذیب الکمال چنین می نویسد:

قال أبو حاتم الرازی: سمعت هشام بن عُبَید الله الرازی یقول : سألت ابن المبارک : من أروى الناس وأحسن الناس حدیثًا.

ابو حاتم رازی گفته است: از هشام بن عبید رازی شنیدم که می گفت: از ابن المبارک سوال کردم [پاسخ داد] : وی از کسانی بود که بسیار روایت نقل می کرد و از نیکو ترین محدثان بود.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج 30 ص 445 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ  1980م.

راوی سوم:

سلیمان بن مهران (اعمش)

وی نیز از راویان صحاح سته می باشد.

عجلی در مورد او چنین می نویسد:

سلیمان بن مهران الأعمش یکنى أبا محمد ثقة کوفی وکان محدث أهل الکوفة فی زمانه.

سلیمان بن مهران اعمش کنیه اش ابا محمد است، او اهل کوفه و فردی مورد اعتماد بود و در زمان خودش محدث اهالی کوفه بود.

العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج1 ص432 ، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405  1985م.

ابن ابی حاتِم از قول یحیی بن معین چنین می نویسد:

عن یحیى بن معین انه قال سلیمان بن مهران الأعمش ثقة .

از یحیی بن معین نقل است که گفت: سلیمان بن مهران اعمش فردی مورد اعتماد است.

ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ج4 ص146 ، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفاى 327هـ)، الجرح والتعدیل، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1271هـ ـ 1952م.

ابن حجر عسقلانی نیز می نویسد:

سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی أبو محمد الکوفی الأعمش ثقة حافظ.

سلیمان بن مهران اسدی کاهلی ابو محمد کوفی اعمش فردی مورد اعتماد و حافظ حدیث است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص254 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

ابن حجر در لسان المیزان چنین می نویسد:

سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی مولاهم أبو محمد الکوفی الأعمش أحد الاعلام الحفاظ والقراء.

سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی غلام قبیله کاهلی ابو محمد کوفی اعمش، یکی از بزرگان حافظان و قرائت کنندگان حدیث بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان المیزان، ج7 ص238 ، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ  1986م.

ذهبی در مورد او چنین می نویسد:

سلیمان بن مهران الحافظ أبو محمد الکاهلی الأعمش أحد الأعلام.

سلیمان بن مهران ابو محمد کاهلی اعمش، حافظ حدیث و یکی از بزرگان بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص464 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

وی همچنین در تذکرة الحفاظ چنین می نویسد:

ع الأعمش الحافظ الثقة شیخ الإسلام أبو محمد سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی.

راوی صحاح سته، اعمش ابو محمد سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی، فردی حافظ حدیث، مورد اعتماد و شیخ الاسلام می باشد.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج1 ص154 ، ناشر: دار الکتب العلمیة  بیروت، الطبعة: الأولى.

همچنین ذهبی می نویسد:

 ع سلیمان بن مهران الأعمش ثقة جبل.

راوی صحاح سته، اعمش فردی مورد اعتماد و کوه [علم] بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، المغنی فی الضعفاء، ج1 ص283 ، تحقیق: الدکتور نور الدین عتر.

ابن خلکان در مورد وی می نویسد:

أبو محمد سلیمان بن مهران مولى بنی کاهل من ولد أسد المعروف بالأعمش الکوفی الإمام المشهور کان ثقة عالما فاضلا.

أبو محمد سلیمان بن مهران مولى غلام بنی کاهل از فرزندان ساد که به اعمش معروف بود، اهل کوفه، پیشوایی مشهور، فردی مورد اعتماد و عالم و صاحب فضلیت بود.

إبن خلکان، ابوالعباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفاى681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج2 ص400 ، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.

ابی الفرج در مورد او چنین می نویسد:

سلیمان بن مهران الأعمش الأسدى

یکنى أبا محمد مولى لبنى کاهل عن عیسى بن یونس قال ما رأینا فی زماننا مثل الأعمش .

إبراهیم بن عرعرة قال سمعت یحیى القطان إذا ذکر الأعمش قال کان من النساک وکان محافظا على الصلاة فی الجماعة وعلى الصف الأول قال یحیى وهو علامة الإسلام .

کنیه او ابا محمد آزاد شده بنی کاهل بود و از عیسی بن یونس نقل است که گفت: در زمان ما کسی را مانند اعمش ندیدیم.

ابراهیم بن عرعره می گوید از یحیی بن قطان شنیدم  هنگامی که نزد او از اعمش یاد شد و نامش به میان آمد، گفت: او فردی پرهیزگار و از کسانی بود که بر نماز جماعت و صف اول نماز محافظت داشت و یحیی گفت: او علامه اسلام بود.

صفة الصفوة ، ج3 ص117 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علی بن محمد أبو الفرج ، دار النشر : دار المعرفة - بیروت - 1399 - 1979 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمود فاخوری - د.محمد رواس قلعه جی.

راوی چهارم:

سالم بن رافع

او از تابعین است و از راویان حدیث در کتابهای شش گانه اهل سنت می باشد.

ذهبی در مورد او می نویسد:

 سالم بن أبی الجعد الأشجعی مولاهم الکوفی عن عمر وعائشة وهو مرسل وعن بن عمر وابن عباس وعنه منصور والأعمش توفی سنة مائة ثقة ع.

سالم بن أبی الجعد الأشجعی غلام اشجعی، از اهالی کوفه و روایات او از عمر و عایشه مرسل بوده و از و ابن عمر و ابن عباس روایت دارد و منصور و اعمش نیز از او روایت نقل کرده اند. وی در سال 100 از دنیا رفت. او فردی مورد اعتماد و از راویان صحاح سته [کتب شش گانه حدیث اهل سنت] بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص422 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

وی همچنین در سیر أعلام النبلاء چنین می نویسد:

سالم بن أبی الجعد الأشجعی الغطفانی مولاهم الکوفی الفقیه أحد الثقات.

سالم بن أبی الجعد الأشجعی غلام غطفانی، از اهالی کوفه فردی فقیه و یکی از افراد مورد اعتماد بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج5 ص108 ، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

ابن کثیر در مورد او چنین می نویسد:

( سالم بن أبی الجعد الأشجعی ) مولاهم الکوفی أخو زیاد وعبد الله وعبید الله وعمران ومسلم وهو تابعی جلیل روى عن ثوبان وجابر وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو والنعمان ابن بشیر وغیرهم وعنه قتادة والأعمش وآخرون وکان ثقة نبیلا جلیلا.

سالم بن أبی الجعد الأشجعی غلام اشجعی، از اهالی کوفه برادر زیاد و عبدالله و عبیدالله و عمران و مسلم، او تابعی و با جلالت بود. از ثوبان و جابر و عبدالله بن عمر و عبدالله بن عمرو و نعمان بن بشیر و غیر او روایت نقل کرده است و از شاگردان او قتاده و اعمش و دیگران می باشند و او فردی مورد اعتماد و با فضیلت و با جلالت بود.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، البدایة والنهایة، ج9 ص190 ، ناشر: مکتبة المعارف  بیروت.

ابن حجر در مورد او چنین می نویسد:

سالم بن أبی الجعد رافع الغطفانی الأشجعی مولاهم الکوفی ثقة.

سالم بن أبی الجعد رافع غطفانی اشجعی، آزاد شده قبیله اشجع بود، از اهالی کوفه و فردی مورد اعتماد است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص226 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

وی همچنین می نویسد:

ع الستة سالم بن أبی الجعد رافع الأشجعی ...قال بن معین وأبو زرعة والنسائی ثقة... وکذا قال بن حبان فی الثقات وقال بن سعد کان ثقة کثیر الحدیث... .

از راویان صحاح سته [کتب شش گانه اهل سنت] سالم بن أبی الجعد رافع اشجعی ... ابن مَعین و ابو زرعه و نسائی گفته اند که او مورد اعتماد بود. و همچنین ابن حبان او در کتاب الثقات نام او را ذکر کرده و ابن سعد گفته است: او فردی مورد اطمینان بود و بسیار حدیث نقل می کرد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ج3 ص373 ، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

عجلی در مورد او چنین می نویسد:

سالم بن أبی الجعد الغطفانی کوفى تابعی ثقة.

سالم بن أبی الجعد الغطفانی، از اهالی کوفه، و از تابعین به شمار می رود و مورد اعتماد است.

العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج1 ص382 ، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405  1985م.

ابن حجر نیز می نویسد:

سالم بن أبی الجعد أحد ثقات التابعین.

سالم بن أبی الجعد یکی از افراد مورد اعتماد و از تابعین بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج3 ص274 ، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

آیا نقل تابعی از رسول خدا صلی الله علیه وآله مورد قبول است؟!

وی هر چند از تابعین می باشد و تابعی نمی تواند مستقیم از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل روایت کند، ولی باید مد نظر داشت علمای اهل سنت ، روایات مرسل تابعین را قبول دارند.

حجیت مرسلات تابعین:

در این مجال به ذکر برخی از نظرات علمای اهل سنت پیرامون حجیت روایات مرسل تابعین می پردازیم:

1.   ابن بهادر

ابن بهادر از قول قاضی ابوبکر چنین نقل می کند:

لکن قال القاضی أبو بکر فی التقریب الجمهور على قبول المرسل ووجوب العمل به إذا کان المرسل ثقة عدلا وهو قول مالک وأهل المدینة وأبی حنیفة وأهل العراق.

قاضی ابوبکر در تقریب گفته است: جمهور علما [اکثر علما] قول مرسل را قبول دارند و وقتی فردی که روایت مرسل نقل می کند، شخصی مورد وثوق و عادل باشد، اکثریت علما عمل به آن روایت را واجب می دانند. این قول مالک و علمای مدینه و ابوحنیفه و علمای عراق است.

بدر الدین أبی عبد الله محمد بن جمال الدین عبد الله بن بهادر (متوفای794هـ)، النکت على مقدمة ابن الصلاح، ج 1 ص 491 ، تحقیق: د. زین العابدین بن محمد بلا فریج، دار النشر: أضواء السلف  الریاض، الطبعة: الأولى1419هـ - 1998م 

2.   ملا علی قاری

ملا علی قاری پیرامون قبول مرسلات تابعین از قول جمهور چنین می نویسد:

وأیضاً مراسیل الصحابة معتبرة إجماعاً بخلاف مرسل التابعی فإنه حجة عند الجمهور خلافاً للشافعی . ولا بد فی کونه حجة أقله أن یکون إسناده حسناً.

بنابر اجماع علما، روایات مرسل صحابه حجت است بر خلاف مرسل تابعی، چرا که مرسلات تابعین نزد جمهور [علماء] بجز شافعی، مورد قبول است. و حداقل چیزی که می تواند پیرامون حجت بودن [مرسلات تابعین] بیان کرد، این است سند چنین روایتی، حسن [یکی از اقسام حدیث معتبر] می شود.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 6 ص 134 ، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .

 در جایی دیگر چنین می نویسد:

مرسل التابعی حجة عند الجمهور .

مرسل تابعی نزد جمهور [علماء اهل سنت] حجت است.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 9 ص 434 ، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .

وی همچنین بعد از اشاره به قبول اجماعی مرسلات صحابه، در مورد مرسلات تابعین نیز چنین می نیوسد:

إذ مراسیل الصحابة حجة مقبولة اتفاقاً بخلاف مراسیل التابعین فإنها معتبرة عند الجمهور.

مرسلات صحابه اجماعا حجت و قابل قبول بوده بر خلاف مرسلات تابعین که نزد جمهور معتبر است.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ، ج 8 ص 368 ، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .

3.   ابوبکر سرخسی

سرخسی از علمای حنفی مذهب اهل سنت در مورد حجت مرسلات قرن دوم و سوم یعنی قرن تابعین و تبع تابعین چنین می نویسد:

فأما مراسیل القرن الثانی والثالث حجة فی قول علمائنا رحمهم الله .

و اما مرسلات قرن دوم و سوم [یعنی مرسلات تابعین و تابعینِ تابعین] در کلام علمای ما حجت [و قابل استدلال] است.

السرخسی الحنفی، شمس الدین ابوبکر محمد بن احمد بن أبی سهل (متوفاى483هـ )، أصول السرخسی ، ج 1 ص 360 ، ناشر : دار المعرفة  بیروت.

4.   ابو سعید علائی

وی نیز ضمن نقل نظرات مختلف علمای اهل سنت در بحث قبول مرسلات تابعین چنین می نویسد:

أما القائلون بقبول مراسیل التابعین وأتباعهم دون أهل القرن الرابع وهو ما حکاه جماعة من الأصولیین عن عیسى بن أبان ولم یحکه أبو بکر الرازی إلا عن بعض شیوخهم والذی حکاه عن ابن أبان أنه قال من أرسل من أهل زماننا حدیثا عن النبی صلى الله علیه وسلم فإن کان من أئمة الدین وقد نقله عن أهل العلم فإن مرسله مقبول کما یقبل مسنده.

و اما کسانی که قائل به قبول قول مرسلات تابعین و تابعینِ تابعین قبل از قرن چهارم هستند، آنچیزی است که عده ای از علمای علم اصول به نقل از عیسی بن ابان و ابوبکر رازی نیز [همین کلام را] از بعضی از اساتید آنان نقل کرده اند که اگر کسی در زمان ما حدیثی از پیامبر صلی الله علیه [و آله] و سلم نقل کند و از ائمه دین باشد و نقلش از اهل علم باشد، حدیث مرسلش مانند حدیث مسندش قبول است.

کیکلدی أبو سعید العلائی، أبو سعید بن خلیل، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، ج 1 ص 83 ، الوفاة: 761 ، تحقیق : حمدی عبدالمجید السلفی، دار النشر : عالم الکتب - بیروت - 1407 - 1986 ، الطبعة : الثانیة ،

5.   مولوی محمد عمر سربازی

وی از علمای بزرگ معاصر منطقه بلوچستان نیز در باب حجیت قول مرسل چنین می نویسد:

بیان حجیة المرسل

در موضوع انکار حجیة المرسل از ائمه اربعه فقط امام شافعی رحمه الله منفرد است واز امام احمد رحمه الله نیز اگر چه قول انکار موجود است اما قول راجحش حجیت مرسل است. ابوداود از ابن جریر نقل کرده اند: قبل از امام شافعی، سلف، بر حجیت مرسل اجماع داشته اند.

سربازی، محمد عمر، فتاوای منبع العلوم کوه ون، ج 5 ص 33 ، مدرسه دینی منبع العلوم کوه ون، سرباز، چاپ اول، زمستان 1384 شمسی.

بنابراین با اینکه این روایت مرسل است اما از نظر علمای اهل سنت، معتبر است.

نتیجه:

سند هر دو روایت فوق معتبر می باشد و هیچ اشکالی وارد نیست و این کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله ثابت می باشد.

 

واقعه غدیر خم و اهمیت آن


 

باسمه تعالی

 

واقعه غدیر خم و اهمیت آن(1)

 

سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و لحظه به لحظه آن در نزد مسلمانان دارای اهمیتی بس شگرف و والاست؛ چرا که نه تنها کلام رسول‌ اکرم به نص صریح آیات قرآن، عاری از هرگونه هوا و هوس و متصل به سرچشمه وحی است(2)، بلکه عمل و فعل آن بزرگوار نیز بر تک تک مسلمانان حجت است و صراط مستقیم را به عالمیان می‌نمایاند.(3) اما در این میان، مقاطعی خاص از زندگی آن بزرگوار، به جهات گوناگون از اهمیتی ویژه برخوردار می‌باشد که یکی از بارزترین آنها، واقعه غدیر خم است. واقعه غدیر از ابعاد مختلف و از جهات متفاوت، دارای درخشندگی و تلألؤ خاصی در تاریخ اسلام است. کمتر مقطع تاریخی را می‌توان در جهان اسلام یافت که از لحاظ سند، اطمینان از اصل وقوع، کثرت راویان و اعتماد بزرگان و علمای مسلمین، قوت و استحکامی نظیر این رویداد مهم داشته باشد.

هنگامی که به راویان حدیث غدیر می‌نگریم، در مرتبه نخست نام اهل‌ بیت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امام ‌علی (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیده می‌شود و در مرتبه بعدی نام حدود 110 تن از صحابه پیامبر اسلام(4) به چشم می‌خورد که در این میان، نام افرادی شاخص از میان صحابه همچون:

1-     ابوبکر بن ابی­‌قحافه

2-     عمر بن ‌الخطاب

3-     عثمان بن عفان

4-     عایشه بنت ابی‌بکر

5-     سلمان فارسی

6-     ابوذر غفاری

7-     عمار یاسر

8-     زبیر بن‌ عوام

9-     عباس بن عبدالمطلب

10- ام سلمه

11- زید بن ‌ارقم

12- جابر بن عبدالله‌ انصاری

13- ابوهریره

14- عبدالله ‌بن ‌عمر بن ‌الخطاب

 

 

و... توجه آدمی را به خود جلب می‌کند که تمامی آنان در محل غدیر حاضر بوده‌اند و حدیث غدیر را بدون واسطه نقل نموده‌اند. سپس در میان تابعین(5)، حدیث غدیر از 83 تن از تابعین نقل شده است که از جمله آنان می‌توان به:

1-      اصبغ بن‌ نباته

2-      سالم‌ بن ‌عبدالله ‌بن عمر بن الخطاب

3-      سعید بن‌ جبیر

4-      سلیم‌ بن قیس

5-      عمر بن عبدالعزیز(خلیفه اموی)

و... اشاره نمود.

پس از تابعین، در میان علمای اهل تسنن از قرن دوم تا قرن سیزدهم، 360 تن، حدیث غدیر را در آثار خویش نقل نموده‌اند که 3 تن از صاحبان صحاح سته (صحاح ششگانه)(6) و دو تن از پیشوایان فقهی اهل تسنن(7) نیز در شمار این بزرگان جای دارند.(8)

در بین محدثین و علمای شیعه نیز افراد فراوانی حدیث غدیر را در کتب مختلف، روایت نموده‌اند، که تعداد دقیق آنان مشخص نیست. از این اندیشمندان می‌توان به:

1-      شیخ کلینی

2-      شیخ صدوق

3-      شیخ مفید

4-      سید مرتضی

و... اشاره نمود.(9)

بنا بر آنچه که ذکر گردید، در میان بزرگان و محدثین اهل سنت و به دنبال دقت آنان بر روی راویان و طرق متفاوت نقل حدیث غدیر، اندیشمندان بسیاری، حدیث غدیر را حدیثی حسن(10)(11) و عده کثیری روایت غدیر را روایتی صحیح(12) دانسته‌اند(13) و حتی نزد عده‌ای از بزرگترین صاحبنظران اهل تسنن، با توجه به شمار فراوان راویان و طرق متعدد نقل حدیث، که روایت غدیر دارد، آنرا حدیثی متواتر(14) ذکر نموده‌اند.(15) علما، بزرگان و محدثین شیعه نیز بالاتفاق، غدیر را حدیثی متواتر می‌دانند.(16)(17)

بر این اساس و بر طبق آنچه که گذشت، به خوبی آشکار می‌گردد یکی از مهمترین وقایع تاریخ پرفراز و نشیب اسلام که در بین عامه مسلمانان، واقعه‌ای مسلم، پذیرفته شده و قطعی تلقی می‌گردد، واقعه غدیر خم است.

از منظری دیگر، آنچه که بر گونه غدیر، رنگ جاودانگی می‌زند؛ و اهمیت این واقعه را مضاعف می‌گرداند، نزول 2 آیه از قرآن‌کریم، یکی آیه 67 سوره مائده(18) و دیگری آیه 3 سوره مائده،(19) در ارتباط با این رویداد بزرگ است که بر طبق نظر مفسران نام‌آور شیعه و سنی، شأن نزول این آیات، مربوط به واقعه غدیر خم می‌باشد.(20)(21) هنگامی که کمی بیشتر در مقایسه مفاد این آیات و لحن آنها با سایر آیات قرآن کریم می‌اندیشیم، درمی‌یابیم اگر نگوییم چنین آهنگ کلامی در میان سایر آیات بی‌نظیر است، لااقل کمتر آیه‌ای را می‌توان یافت که مضامین و لحنی شبیه به این دو آیه داشته باشد. طبیعی است هر مسلمان هنگامی که در تلاوت قرآن بدین دو آیه می‌رسد، شگفت زده از خویش بپرسد این چه امر خطیری است که عدم ابلاغ آن توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ‌زحمات 23 ساله آن حضرت را تباه می­‌گرداند و در این صورت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز رسالت خویش را به مردم نرسانده و وظیفه پیامبری را بجای نیاورده است؟ واقعاً این چه پیامی است که خداوند متعال به پیامبر خویش وعده داده است تا او را در زمینه ابلاغ آن، حافظ و نگهدار باشد؟ به علاوه، مگر این موضوع چه اهمیتی دارد که ابلاغ این پیام به امت و پیروی مردم از آن، سبب کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و رضایت پروردگار می­‌گردد؟

پس دیگر جای هیچ تردیدی باقی نمی­ماند که روز نزول و ابلاغ این امر مهم و خطیر که بدین واسطه، روز اکمال دین و رضایت پروردگار محسوب می‌گردد، دارای اهمیت بسزایی در میان مسلمین خواهد بود.(22)

از آنچه که گذشت، مشخص می­گردد علاوه بر مورخان که به تناسب فن خویش (و البته به دلیل اثرات و نتایجی که بر پایه این مطالعه بنا می‌گردد)، به واقعه غدیر نگاهی موشکافانه دارند،(23) غدیر از آن جهت که حدیثی قطعی و متواتر است و کار یک محدث، شناسایی احادیث معتبر و دقت بر روی مفاهیم آنهاست، مورد توجه محدثین است(24) و دارای جایگاهی ویژه در کتب مختلف حدیث می‌باشد. به خاطر نزول 2 آیه ویژه از قرآن کریم درباره این واقعه که القاکننده مفهومی منحصر بفرد و دارای لحنی کم‌نظیر در میان سایر آیات است، غدیر منشأ بحثهای گوناگونی در کتب تفسیری می‌باشد.(25) با تکیه بر مفاهیم این آیات و اثرات شگرف اعتقادی مترتب بر آن، این واقعه منظور نظر مخصوص متکلمان واقع گشته است.(26) حتی لغویین نیز توجه خاص خویش را به این رویداد مهم معطوف داشته‌اند و به هنگام شرح و توضیح کلمه غدیر خم (که نام محلی است)، به اصل این رویداد اشاره نموده‌اند.(27) ادیبان و شعرای بسیاری در میان امت اسلامی در طول 14 قرن، از همان لحظه وقوع و در همان صحنه گرفته تا روزگار معاصر، همواره این واقعه بزرگ را در آثار و اشعار خویش، توصیف و تشریح نموده‌اند.(28)

آنچه که تاکنون ذکر شد، گوشه‌ای از اهمیت رویداد غدیر خم بود که در حد گنجایش این مقاله، به آن اشاره گردید. ما در این مجال به دنبال جستجو و تحقیق درباره این رویداد بزرگ اسلامی و این بُرهه از حیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشیم تا هرچه بیشتر و البته با رعایت اختصار، بتوانیم زوایای گوناگون آن را بررسی نماییم. لذا در ادامه،‌ ابتدا اصل واقعه را به گونه‌ای که در بین مسلمین مشهور و مورد اتفاق است، نقل نموده، سپس به بررسی مفاد حدیث غدیر می‌پردازیم و بر روی مفاهیم آن،‌ هرچه بیشتر تأمل می‌نماییم و در انتها نیز نتایجی را که به دنبال واقعه غدیر جلوه‌گر می‌گردد و مستلزم توجه ویژه مسلمانان می‌باشد، بر می­شماریم.

 

واقعه غدیر خم

پیامبر اکرم بنا بر امر الهی، در سال دهم هجرت تصمیم به زیارت خانه خدا و بجاآوردن حج نمودند؛ لذا مردم را از این امر مطلع کردند(29) و حتی برای آگاه‌ نمودن اهالی مناطق مختلف، قاصدانی را به آن شهرها گسیل داشتند. فرستادگان حضرت نیز همانگونه که وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود اعلام نموده بودند، این پیام را به مردم رساندند که این آخرین حج رسول خداست و این سفر دارای اهمیت فراوانی است. هر کس که توانایی و استطاعت آن را دارد، بر او لازم است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در این سفر همراهی نماید. گرچه رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با همراهی عده‌ای از اصحاب خویش پیش از این، اعمال عمره مفرده را انجام داده بودند،(30) اما این نخستین بار و تنها مرتبه‌ای در طول حیات طیبه پیامبر اسلام بود که بنا بر امر الهی، حضرت تصمیم به بجای­آوردن و تعلیم مناسک حج گرفتند. پس از این اعلام، جمعیت کثیری در مدینه جهت همراهی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بجای آوردن اعمال حج، مجتمع گشتند. مورخان و صاحب‌نظران از این سفر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با عنوان حجة‌الوداع(31)، حجةالاسلام، حجة‌البلاغ(32)، حجة الکمال و حجة التمام(33) یاد می­نمایند.

رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با پای پیاده و در حالیکه غسل نموده بودند، در روز شنبه 24 یا 25 ذیقعده به همراه همراهان خود و اهل‌بیت گرامیشان و عامه مهاجرین و انصار و جمعیت کثیری که گرداگرد حضرت اجتماع کرده بودند، به قصد بجای آوردن مناسک حج از مدینه خارج گشتند. تعداد جمعیتی که به همراه حضرت از مدینه خارج شده بودند را بین 70000 تا 120000 (و حتی برخی بیشتر از 120000) نقل نموده‌اند؛(34) اما افراد بسیاری به غیر از این عده، نظیر اشخاصی که در مکه مقیم بودند و یا اشخاصی که از شهرهای دیگر خود به مکه آمده و در آنجا به حضرت ملحق شدند، به همراه پیامبر و با اقتدای به ایشان مناسک حج را در این سفر بجای آورده و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی نمودند. امام علی، پیش از تصمیم پیامبر برای بجای آوردن مناسک حج، از طرف ایشان برای تبلیغ اسلام و نشر معارف الهی به یمن فرستاده شده بودند؛ اما هنگامی که از تصمیم پیامبر برای سفر حج و لزوم همراهی سایر مسلمین با آن حضرت در این سفر، آگاه گشتند، به همراه عده‌ای از یمن به سمت مکه حرکت نمودند و در آنجا پیش از آغاز مناسک، به رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ملحق شدند.(35)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همراهیان آن حضرت، در میقات مسجد شجره مُحرم گشتند و بدین ترتیب اعمال حج را آغاز نمودند. گرچه اصول و کلیات مناسک حج قبلاً و به هنگام نزول آیات مربوطه، توسط رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توضیح داده شده بود، اما در این سفر، پیامبر این اعمال را به طور عَملی برای مردم آموزش داده و جزئیات را برای آنان تبین نمودند و در مواقف گوناگون، با ایراد خطابه، مردم را نسبت به سایر تکالیف الهی و وظایف شرعیشان آگاهی بخشیدند.

سرانجام اعمال حج، پایان یافت و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه جمعیت کثیری که ایشان را همراهی می‌نمودند، شهر مکه را ترک نمودند و رهسپار مدینه شدند که در بین راه به محل غدیر خم رسیدند.

غدیر در لغت به معنای آبریز و مسیل،(36) و غدیر خم در جغرافیا، نام محلی است که به خاطر وجود برکه‌ای در این محل، که در آن آب باران جمع می­‌شده است، به این نام (غدیر خم) شهرت یافته است. غدیر در 3 - 4 کیلومتری جُحفه واقع شده و جحفه در 64 کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقاتهای پنجگانه می‌باشد. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود.(37) غدیر خم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان واقع می‌شد اما دارای گرمایی طاقت ‌فرسا و شدید بود.(38)

هنگامی که رسول‌ اکرم در روز 5‌شنبه 18 ذی‌الحجه به وادی غدیر خم رسیدند و پیش از جدایی اهالی شام، مصر و عراق از میان جمعیت، جبرئیل امین از جانب خداوند بر ایشان نازل گردید و آیه: « یا أیها الرّسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس »(39) را نازل نمود و از جانب حق تعالی، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را امر نمود تا حکم آنچه را که در قبل بر پیامبر درباره امام علی نازل گشته بود، به مردم ابلاغ نمایند. در این هنگام، پیشتازان کاروان و افرادی که جلوتر حرکت می‌نمودند، حوالی جحفه رسیده بودند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آیه، دستور توقف کاروانیان را صادر نمودند و امر فرمودند تا آنانی که پیشاپیش حرکت می‌نمودند، به محل غدیر بازگردند و افرادی که در پس قافله، عقب مانده بودند، سریعتر به کاروان در این وادی، ملحق شوند.(40) همچنین به چند تن از صحابه دستور دادند تا فضای زیر چند درخت کهنسال را که در آن محل قرار داشتند، آماده نمایند؛ خارها را از زمین برکنند و سنگهای ناهموار موجود در زیر آن درختان را جمع‌آوری نمایند. در این هنگام، زمان به جای آوردن نماز ظهر فرارسید و رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فریضه ظهر را در گرمای شدید،(41)(42) به همراه جمعیت کثیر حاضر، ادا نمودند. شدت گرما در وادی غدیر به حدی بود که اشخاص، گوشه‌ای از ردا و لباس خویش را برای در امان بودن از شدت تابش آفتاب، بر سر می‌افکندند و مقداری از آنرا برای کاستن از شدت گرمای شنها و سنگها، در زیر پای خویش می‌گستردند.(43) برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پارچه‌ای بر روی شاخسار آن درختان کهن افکندند تا مانعی در برابر حرارت موجود و تابش خورشید، ایجاد نمایند. هنگامی که حضرت از نماز فارغ گشت، از جهاز شتران، در همان محلی که به فرمان رسول خدا توسط صحابه آماده شده بود، منبری ساختند و وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر فراز آن در آمدند و شروع به ایراد خطبه، با صدایی بلند و رسا نمودند؛ در حالیکه جمعیت فراوان همراه پیامبر، بر گرداگرد حضرت جمع گشته بودند و به سخنان نبی‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش فرا می‌دادند و برخی از افراد نیز برای آنکه همگان از کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلع گردند، سخنان آن حضرت را با صدایی بلند برای افرادی که دورتر قرار داشتند، تکرار می‌نمودند.

خطابه حضرت در میان جمعیت بدین گونه ایراد گردید:

« حمد و ستایش مخصوص خداوند است و از او یاری می‌خواهیم و به او ایمان داریم و از شرور نفسهایمان و زشتیهای کردارمان، به او پناه می­بریم؛ خداوندی که هدایتگری وجود ندارد برای کسانی که گمراهشان نماید و گمراه کننده‌ای وجود ندارد برای اشخاصی که او هدایتشان نماید و شهادت می‌دهم که جز خدا، معبودی نیست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست و اما بعد؛ ای مردم، خداوند لطیف و خبیر (دارای لطف فراوان و بسیار آگاه) مرا خبر داد که من به زودی (به سوی او) فرا خوانده می‌شوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود.(44) من مسئول هستم و شما نیز مسئولید. پس (درباره دعوت و مسئولیت من) چه می‌گویید؟ »

حاضران در پاسخ گفتند: « شهادت می‌دهیم که دعوت خویش را ابلاغ نمودی و نصیحت کردی و کوشش نمودی، پس خداوند شما را جزای خیر دهد.»(45)

سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « آیا شهادت نمی‌دهید که معبودی جز خدا نیست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست؟ و (آیا شهادت نمی‌دهید که) بهشت و دوزخ خداوند، حق است و مرگ، حق است و قیامت می‌آید و در آن شکی نیست و خداوند کسانی را که در قبرها هستند مبعوث می‌گرداند؟»

حاضران گفتند: « بله ای رسول خدا، شهادت می‌دهیم.»

سپس در ادامه، رسول اکرم خداوند را بر این امر شاهد گرفتند و از مردم پرسیدند: « آیا (کلام مرا) می‌شنوید؟»

حاضرین گفتند: « بله یا رسول‌الله.»(46)

پس حضرت فرمودند: « من پیش از شما در کنار حوض (کوثر) حاضر می‌گردم و شما در کنار آن بر من وارد می‌گردید و عرض آن به اندازه فاصله مابین بُصری (شهری در حوالی شام) و صَنعا (شهری در یمن) می­باشد. در آن قدحهایی به تعداد ستارگان، از جنس نقره است؛ پس بنگرید که پس از من چگونه درباره ثقلین (دو شئ گرانبها) رفتار می‌نمایید.»

در این هنگام فردی ندا داد که « ثقلین چه هستند ای رسول‌ خدا؟»

رسول اکرم فرمودند: « ثقل اکبر کتاب خداست. جانبی از آن به‌دست خداوند و جانب دیگر آن در دستان شماست. پس به آن متمسک شوید. (آنرا گرفته و از هدایت آن بهره‌ برید.) که اگر به آن تمسک جویید، گمراه نمی‌شوید و ثقل دیگر و کوچکتر، عترت من هستند. خداوند لطیف خبیر مرا خبر داد که این دو ثقل تا هنگامی که در کنار حوض بر من وارد شوند، از یکدیگر جدا نمی‌گردند(47) و من این را از پروردگارم مسئلت نموده‌ام. پس، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌گردید و از این دو، باز نمانید که هلاک می‌شوید.(48)»

سپس رسول خدا، دست امام علی را بلند نمود تا همه مردم، ایشان را در کنار رسول خدا مشاهده نمودند.(49) در این هنگام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از حاضرین پرسیدند: « ای مردم، آیا من از خود شما، بر شما اولی و مقدم­تر نیستم؟»(50)(51)

مردم پاسخ دادند: « بله، ای رسول خدا.»(52)

حضرت در ادامه فرمودند: «خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولی و مقدم‌ می‌باشم.»(53)

آنگاه فرمودند: « پس هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست.»(54)، رسول خدا 3(صلی الله علیه و آله و سلم) بار این جمله را تکرار نمودند(55) و فرمودند: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن، هر کسی که علی را دوست و سرپرست خود بداند و دشمن بدار هر کسی که او را دشمن می‌دارد(56) و یاری نما هر کسی که او را یاری می­‌نماید و به حال خود رها کن، هر کس که او را وا می­گذارد.(57)»

سپس خطاب به مردم فرمودند: «ای مردم، حاضرین به غایبین (این پیام را) برسانند.»(58)

هنوز جمعیت متفرق نگشته بودند که بار دیگر جبرائیل نازل شد و از جانب خداوند، آیه: « ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً»(59) را بر پیامبر فرو فرستاد. هنگامی که این آیه نازل گردید، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الله‌اکبر بر کامل ‌شدن دین و تمام گشتن نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی پس از من.»(60)

در این موقع، مردم به امیر مؤمنان، امام علی(علیه السلام) تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند. عمر پیوسته خطاب به امیر مؤمنان می‌گفت: « بر تو گوارا باد ای پسر ابیطالب، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.»(61)

در این هنگام، حسّان بن ثابت که از شعرای زبردست بود از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه خواست تا آنچه را که در این موقف درباره امام علی (علیه السلام) از رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است، در ضمن ابیاتی بسراید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «به برکت الهی، بگو.» حسّان، خطاب به بزرگان قریش گفت: « ای بزرگان قریش، سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید.» و این چنین سرود:

«در روز غدیر پیامبرشان با بانگ بلند ندایشان در داد، غدیری که در سرزمین خم قرار داشت و ای کاش مردم جهان بودند و رسول خدا را در حال ندا می‌دیدند که می‌فرمود: آیا من سرپرست و ولی شما نیستم؟

مردم در پاسخ او بدون هیچ پرده‌ پوشی گفتند: معبود تو، مولای ما و تو ولی ما هستی؛ و تو ای خواننده شعر، اگر در آنجا بودی، حتی یک نفر هم مخالف نمی­‌یافتی.

در این هنگام رو به علی‌بن‌ابیطالب کرد و فرمود: یا علی، برخیز که من تو را برای امامت و هدایت خلق بعد از خود (و از جانب خداوند) شایسته دیدم.»(62)(63)

آنچه ذکر شد، خلاصه جریان غدیر بود و همانگونه که در پاورقی­ها، با تفصیل ذکر گردید، علمای بزرگ اهل تسنن و تشیع، آنرا نقل نموده‌اند. به یاری و توفیق الهی در ادامه و در مقاله­ای مجزا، به بررسی مفاد حدیث غدیر و دقت هرچه بیشتر در آن خواهیم پرداخت.

 

 
 

حرکت پیامبر



✅26 ذی القعده

علت عدم بارش باران

علت عدم بارش باران ؛

ماجرای هنده زن یزید لعنت الله علیه

#داستان #واقعی
خیلی سوزناک و متأثرکننده ست

ماجرای هنده همسر یزید لعنت الله علیه 

سـلمـان فـارسـی     رحمة الله ، روزی از کنـار یکـی از بـاغ هـای مـدینـه 
می گذشت، مردی غم زده را دید که کنار درب باغ نشسته است.

آن مرد که عبدالله بن عامر بود، به سلمان گفت:

از چهره نورانیّت معلوم است که مسلمانی.

سلمان گفت: آری.
عبدالله گفت: من از یهودیان بنی قریظه هستم و اصالتاً اهل شامم.

ما یهودی ها هر وقت گرفتاری بزرگی داشته باشیم، خداوند را به موسی علیه السلام    قسم می دهیم.

ای مرد نورانی مسلمان! من ثروّت زیادی دارم، اگر دعا کنی و دخترم هنده خـوب شود (یعنی چشم های کورش شفا پیدا کند) هر چه بخواهی به تو می دهم.

سلمان گفت: 
من پولکی نیستم، امّا دخترت را نزد طبیبی می برم که شفایش دهد، فقط بگو اگر دخترت خوب شد، مسلمان می شوی یا نه؟

گفت: آری، ولی نـزد طبیب های زیـادی بردم، همه گفتند: معالجه هیچ فایده ای ندارد.

سلمان گفت: این طبیب با آن ها فرق دارد، دخترت را بیاور درب خانه ی امام علی علیه السلام  ، من هم به آن جا می آیم.

آمدند، به حضرت علی   علیه السلام  گفتند. 
حضرتعلیه السلام  فرمود:

اگر بنا به مسلمان شدن اوست، پس بروید حسینم را خبر کنید.

بچّه ی خردسال را آوردند. امیر المؤمنین علیه السلام   فرمود: ظرف آبی بیاورید و بعد به حسین  علیه السلام

گفت: دستت را در آب بگذار.

من نمی دانم با این دست چه کرد؟

بعد مقداری از همان آب را به چشمان این دختر بچّه پاشید.

به اذن خداوند یک دفعه چشم دختر شفا یافت.

دختر، رو به امام حسین   علیه السلام    کرد و گفت: تو حسینی؟

فرمود: آری.

دختـر گفـت: مـن معطّل بابا نمـی شوم و همین الآن ایمان می آورم.
اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد اَنّ محمّداً رسول الله.

حضرت علی  علیه السلام  فرمود: 
بقیّه ی آب را هم ببر، در خانه روی بدن او بریز تا علّت مرض هم از بین برود.

فردای آن روز پدر و دختر درب خانه حضرت  علیه السلام    آمده و پدر عـرض کرد:
 

یا امیر المؤمنین!
می شود یک منّتی بر من بگذاری؟ این دخترم را چند ماهی برای کنیزی قبول کنی که با بچّه های شما تربیّت اسلامی شود.

حضرت   علیه السلام قبول کرد.

پدر به شام رفت، بعضی از شامیان (از اقوام و دوستان) همان جا به اسلام ایمان آورده و بعضی هم پس از آمدن به مدینه و دیدن چشم سالم دختر ایمان آوردند.

دفعه ی دوّم که پدر خواست از مدینه برود، امیر المؤمنین  علیه السلام  به او فرمود: او را هم با خودتان ببرید.

عرض کرد: مگر بی ادبی کرده؟

حضرت  علیه السلام  فرمود: خیر، خیلی هم با ادب و با ظرفیّت است.

امّا دختر تا شوهر نکرده نمی تواند دوری پدر را تحمّل کند، چون انس او وقتی با شوهرش ایجاد شد،

تحمّل فراق پدر دارد.
عرض کرد: اجازه بده از خودش بپرسم و پرسید:

آیا دوست داری به شام بیایی یا این جا بمانی؟

عرض کرد: بابا، من دلم می خواهد در مدینه بمانم و کلفتی زینب   سلام الله علیه  را بکنم.
حضرت  علیه السلام  فرمود: به دلایلی که فعلاً نمی توانم ذکر کنم، او را ببر.

عرض کرد: چشم
ـ عزیزان تا حرف خداحافظی شد یک انقلابی به پا شد، هنده آمد خودش را انـداخـت روی پـاهـای فاطمـه ی زهـرا  سلام الله علیه   و عـرض ادب کرد، روزگار می خواهد بین من و شما جدایی بیندازد.
با همه خداحافظی کرد. به امام حسین علیه السلام    عرض کرد:

آقا! چشم نداشتم، شفایم دادی و...

امیدوارم یک روز شما را زیارت کنم.

به زینب  سلام الله علیه  هم عرض کرد: چه دوران قشنگی بود، امیدوارم یک بار دیگر تو را ببینم و...
ـ خلاصه، دختر به شام رفت، وضع زندگیشان چنان اوج گرفت، که معاویه آمد و برای یزید از هنده خواستگاری کرد و بالاخره هنده، همسر یزید شد .   (1) 
ـ مرحوم آیت الله آقا سیّد محمّد جواد ذهنی تهرانی، در کتاب از مدینه تا مدینه می گوید .  (2):
هنده در قصر یزید بود، شبی در عالم خواب دید که درهای آسمان باز شد، ملائکه صف به صف به زیر می آیند و به اتاقـی وارد می شوند، که سر بریده ی امام حسین  علیه السلام  در آن مکان است و به آن سر سلام می کنند.
........................................
1- بحار الانوار، ج45 ص 196، کتاب مجموعه سخنرانی های واعظ شهر، مرحوم آقای کافی، ص65، نفس المهموم، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی.
2- نفس المهموم ص 455، بحار الانوار، ج 45، ص196 و سحاب رحمت، ص740، از مدینه تا مدینه، ص 974.
........................................

السَّلام علیک یا ابا عبدالله!
ابر سفیدی از آسمان به زیر آمد. در میان آن ابر، بزرگوارانی گریان بودند، بزرگ آن جمع جلو آمد و لب به لب آن سر بریده گذاشت و اشک ریخت و فرمود:

من جدّت پیامبرم، او پدرت علی است، او برادرت حسن است، او جعفر و آن عقیل و دیگری حمزه و دیگری عبّاس عمویم می باشد و بعد فرمود:

یا ولدی! قَتَلُوکَ اَتراهُم مَا عَرَفُوکَ وَ مِن
 شرب الماءِ مَنَعُوکَ.
 
تورا کشتند ولی نشناختند و از آب هم مضایقه کردند.

هنده از خواب بیدار شد، یزید را ندید، به دنبالش رفت دید، در اتاقی نشسته و گریه می کند

چه اتّفاقی افتـاده کـه یزید لعنة الله علیه ایـن گـونـه گریـه و احساس پشیمانی می کند و هی می گوید:

وَ مالِی و لِلْحُسَینِ؟ 
مرا با حسین چه کار؟

طبق نقلی:
هنده درخواست کرد، لااقل بگذار اسرایی که متعلّق به حسین   علیه السلام   هستند به داخـل حـرم بیـاورم، یـزیـد از طـرفی عاشـق هنـده بـود و حـرفـش را می پذیرفت و از طرفی می خواست (به قول مرحوم صدر قزوینی، در کتاب حدائق) باز اسرای اهل بیت علیهم السّلام را تحقیر کند و با آمدن آن ها به قصر، عظمت خودش و کاخش را به آن ها نشان دهد، لذا اجازه داد هنده آن ها را به داخل کاخ بیاورد.
یزید گفت: اجازه داری بروی، امّا به صورت رسمی.

لذا تعداد زیادی کنیز و غلام جلوتر رفتند و با مشعل خرابه را روشن کردند.

چه خبر است؟ 
هنده به دیدن شما می آید .  (1)

طبق نقل دیگر ( 2) :

هنده از جریان شهادت امام حسین  علیه السلام   خبر نداشت. (با سانسور خبری که در شهر شام خصوصاً در قصر یزید بود).

بعضی کنیزهایش به او گفتند: به دیدن اسرا و خارجیان برویم و او قبول کرد.

لباس فاخر پوشید، با جمع زیادی از خدمه به تماشای اسرا رفت.

حضرت زینب سلام الله علیه    تا او را دید شناخت، به خواهرش، امّ کلثوم گفت: این زن را می شناسی؟ 
گفت: نه.

گفت: او هنده، دختر عبدالله بن عامر است، هر دوتایی سر را به زیر انداختند که هنده آن ها را نبیند و یا نشناسد.

هنده جلو آمد و گفت:

خانم چرا سرت را به زیر انداختی؟

حضرت زینب   سلام الله علیه   جوابی نداد.

.....................................
1- طبق نقل از مدینه تا مدینه، ص978
2- سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله  486 و معالی السّبطین، ج 2، ص 173

پرسید: 
مِن اَیِّ البِلادِ انتم؟
از کدام شهرید؟

فرمود:
مِنَ المدینة.
از شهر مدینه.

تا نام مدینه را شنید از صندلی پایین آمد و گفت:
بهترین سلام ها بر ساکنان مدینه.
زینب  سلام الله علیه   پرسید: چرا از صندلی پایین آمدی؟

به احترام ساکنان مدینه.

هنده پرسید: سؤالی دارم.

خانم فرمود: بپرس.

عرض کرد: شما خاندان علی  علیه السلام   را در مدینه می شناسید؟ آخه من زمانی کنیز آن ها بودم.
زینب  سلام الله علیه   فرمود: آری، از حال کدام یک از آن ها می خواهی، بدانی؟
عرض کرد: از حال حسین  علیه السلام  و بقیه فرزندان علی  علیه السلام  ؛ آخه من شفا یافته ی حسینم، کنیز زینبم.

 

زینب  سلام الله علیه   گریه زیادی کرد و فرمود:
وَ اِن سَئَلتِ عَنِ الحٌسَینِ فَهذا رأسهُ بَینَ یَدَی یزیدٍ... (1)

.................................
1- از مدینه تا مدینه، ص 978

اگر از حسین   علیه السلام    می پرسی، این سر بریده ی اوست که در برابر یزید است.
اگر از عبّاس  علیه السلام   و سایر فرزندان می پرسی، آن سرهای بالای نیزه متعلّق به آن هاست و بدن هایشان در کربلاست.

اگـر از زین العابدین علیه السلام     می پرسی، از شدّت درد قادر به حرکت نیست.

و اِن سَئَلت عَنِ زَینَبٍ، فَاَنَا زَیَنَبُ بنت عَلّیٍ وَ هذِی اُمُّ کُلثُومٍ وَ هؤُلاءِ بَقیةُ مُخَدّرات فاطِمَة الزّهراءِ   سلام الله علیه.

اگر از زینب می پرسی من زینبم، این خواهرم، امّ کلثوم است و بقیّه ی این زن ها منسوب به مادرم فاطمه زهرا  سلام الله علیه   هستند
 
وقتی هنده شنید، فریاد زد و می گفت:

وا اِماماهُ، وا سیّداه، وا حُسیناه! لَیتَنی کُنتُ قَبلَ هذا الیوم عَمیاء وَلا اَنظُرُ بناتَ فاطمة الزّهراء  سلام الله علیه   علی هذِهِ الحالَةِ.

ای کاش کور شده بودم و این حالت را نمی دیدم.

سنگی به سر خودش زد و خون جاری شد، بی هوش شد و وقتی به هوش آمد، حضرت زینب  سلام الله علیه فرمود:

به خانه ات برو، می ترسم شوهرت به تو آسیبی برساند.

گفت: به خدا قسم نمی روم، مگر این که شما را به خانه ببرم.

لباسش را پاره کرد، با سر برهنه وارد مجلس یزید شد، فریاد زد:

تو فرمان دادی که سر حسین   علیه السلام    را ببرند و بالای نیزه کنند؟

یزید بلند شد و سر او را پوشانید و گفت:

وَ مالِی و لِلْحُسَینِ؟ 

مرا با حسین چه کار؟

خدا ابن زیاد را لعنت کند، در کشتن او عجله نمود.
هنده گفت: وای بر تو، درباره ی من غیرت نشان می دهی، امّا فرزندان زهرای اطهر را بدون پوشیه در خرابه جای دادی؟   (1)

بگذار از آن ها را به داخل حرم بیاورم.

یزید از طرفی عاشق هنده بود و حرفش را پذیرفت. ولی مرحوم صدر  قزوینی در کتاب حدائق می نویسد:
می خواست کاخ زیبا و یا قدرت و عظمت خود را نشان دهد، لذا اجازه داد