چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

نزول مائد بهشتی

 مقام فاطمه (علیها السلام) در نزد خداوند کریم
نزول مائده بهشتى :
یکى از فضائل فراوان فاطمه (علیها السلام) که نشان دهنده عمق قرب او به پروردگار عالم است، نازل شدن غذاى آسمانى براى فاطمه (علیها السلام)همانند نزول آن بر مریم (علیها السلام)است. خداوند در قرآن درباره مریم (علیها السلام) چنین مى فرماید: «زکریا هرگاه که مریم در محراب بود به نزد او مى آمد رزقى نزد او مى یافت و از او مى پرسید: مریم! این از کجاست؟ مریم جواب مى داد: لطف پروردگار است و او به هر کس که بخواهد بى اندازه روزى مى دهد». (173)
 نزول غذاى آسمانى براى فاطمه (علیها السلام) چندین بار روى داد، که به ذکر سه نمونه بسنده مى کنیم:
1
    نقل شده، چند روزى بود که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) چیزى نخورده بود. سرى به اتاق همسرانش زد اما نزد آنان چیزى نیافت، پس نزد فاطمه (علیها السلام) آمد و فرمود: «دخترم گرسنه ام، آیا چیزى براى خوردن دارى؟» فاطمه که چیزى در منزل نداشت، فرمود: «نه، به خدا سوگند!» رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از آن جا رفت. ناگاه کنیزى از کنیزان فاطمه (علیها السلام)دو گرده نان با تکه اى گوشت براى آن حضرت فرستاد. فاطمه آن را در پارچه اى پیچید و با خود گفت: «رسول خدا را بر خود و دیگران مقدم مى دانم»، و با اینکه آنان خود محتاج بودند، یکى از حسنین را در پى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)فرستاد تا از ایشان بخواهد که باز گردند. هنگامى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله)بازگشت، فاطمه (علیها السلام) فرمود: «جان من و مادرم به فداى شما; خداوند چیزى فرستاده است که براى تان کنار گذاشته ام.» رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: «سفره را بیاور!» هنگامى که فاطمه (علیها السلام) سفره را باز کرد آن را پر از نان و گوشت یافت، تعجب کرد و دریافت که آنها برکتى است که خداوند متعال نازل کرده است. پس سفره را نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله)پهن کرد. آن حضرت پس از حمد الهى پرسید: دخترم این غذا از کجاست؟ فاطمه (علیها السلام)جواب داد: «لطف پروردگار است و او به هر کس که بخواهد بى اندازه روزى مى دهد.» رسول خدا (صلى الله علیه وآله)نیز فرمود: «خدا را شکر که تو را همانند سرور زنان بنى اسرائیل قرار داد که هرگاه خداوند به او روزى مى داد، مى گفت: این، لطف خداوند است.» پس رسول خدا، على و حسن و حسین و دیگر خاندانش را فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند; ولى چیزى از غذا کم نشد و فاطمه (علیها السلام) آن را بین همسایگان تقسیم کرد. (174)
2
    نقل شده، در صبح یکى از روزها (175) امیرمؤمنان (علیه السلام) از فاطمه (علیها السلام) پرسید: آیا در خانه غذایى براى خوردن هست؟ فاطمه (علیها السلام) که چیزى در منزل نداشت، گفت: «قسم به خداوندى که پدرم را به نبوت و تو را به وصایت، بزرگ داشت، از دو روز قبل چیزى در منزل نیست جز آنچه به حضور شما آورده و شما را بر خود مقدم داشتم و آنچه براى پسرانم حسن و حسین قرار مى دادم.» وقتى امیرمؤمنان (علیه السلام) این سخنان را شنید، گفت: «فاطمه! چرا مرا باخبر نساختى تا چیزى براى شما تهیه کنم؟» فاطمه (علیها السلام)جواب داد: «یا أباالحسن! از پروردگارم حیا کردم که شما را به بیش از توانت، به زحمت اندازم.»
امیرمؤمنان (علیه السلام) با توکل و حسن ظن به خداوند ـ عز و جل ـ از منزل خارج شد و دینارى قرض کرد تا براى خانواده غذایى تهیه کند. هوا بسیار گرم بود و على (علیه السلام) در راه به مقداد بن أسود رسید. مقداد گویا چیزى را از آن حضرت مخفى مى کرد. امیرمؤمنان (علیه السلام) از او پرسید: چه چیزى این موقع تو را از منزل بیرون کشانده است؟ مقداد پاسخ داد: «یا أبا الحسن نپرس.» امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «نباید حال خود را از من پنهان کنى» مقداد گفت: «یا اباالحسن! قسم به خداوندى که پدرم را به نبوت و تو را به وصایت بزرگ داشت، فشارى که در منزل داشتم مرا به بیرون کشاند و در حالى که خانواده ام گرسنه بودند خانه را ترک گفتم و آنگاه که صداى گریه آنان را شنیدم دیگر طاقت نیاورده و ناراحت از منزل خارج شدم.»
وقتى سخنان مقداد به این جا رسید، اشک هاى امیرمؤمنان (علیه السلام) جارى شد و محاسن مبارک آن حضرت را خیس کرد و به او فرمود: «قسم به آن خدایى که بدو سوگند یاد کردى، مرا نیز همان چیزى که تو را از منزل خارج کرد، بیرون کشاند; دینارى قرض کرده ام، تو را بر خود مقدم مى دارم. سپس امیرمؤمنان (علیه السلام) دینار را به او داد و به سمت مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با رسول خدا (صلى الله علیه وآله) خواند. مدتى گذشت و وقت نماز مغرب شد; امیرمؤمنان (علیه السلام) در صف اول جماعت ایستاد و نماز مغرب را به امامت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) خواند. بعد از نماز، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در کنار در مسجد، به امیرمؤمنان (علیه السلام) اشاره کرد که به طرف او برود. آن حضرت (علیه السلام) به نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) رفت و سلام کرد. رسول خدا (صلى الله علیه وآله) جواب سلام او را داد و از او پرسید: یا أبا الحسن آیا در خانه چیزى دارى تا براى شام نزد تو آیم؟ امیرمؤمنان اندکى درنگ کرد و سر به زیر انداخت و حیا کرد که چیزى بگوید و به فکر فرو رفت. قبل از این زمان، بر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وحى نازل شده بود و خداوند به او امر کرده بود که پیامبر آن شب، شام را نزد على (علیه السلام) باشد. وقتى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)سکوت امیرمؤمنان (علیه السلام) را دید، فرمود: «یا ابالحسن! چرا نمى گویى نه، تا برگردم و نمى گویى بله، تا با تو بیایم؟» امیرمؤمنان (علیه السلام) با حیا و احترام فرمود: «بفرمایید!» سپس رسول خدا (صلى الله علیه وآله) دست آن حضرت را گرفت و باهم به طرف خانه على (علیه السلام) به راه افتادند و منزل فاطمه وارد شدند. او در محل نماز خود بود و نمازش را خوانده بود و پشت سر او دیگ بزرگى که بخار از آن برمى خاست به چشم مى خورد. وقتى فاطمه (علیها السلام)صداى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را شنید از محل نماز خود خارج شد و به پیشواز رسول خدا (صلى الله علیه وآله) رفت و به ایشان سلام کرد. رسول خدا (صلى الله علیه وآله) جواب او را داده و بر سر فاطمه دست کشید و از حال او پرسید و فرمود: «شام آماده است؟» فاطمه (علیها السلام)دیگ را در برابر آن دو گذارد. وقتى امیرمؤمنان (علیه السلام) به آن نگریست با تعجب به فاطمه (علیها السلام) نگاه کرد و پرسید: آیا نگفتى از دو روز پیش تاکنون چیزى نخورده اى؟ فاطمه به آسمان نگریست و گفت: «به پروردگارى که به آسمان و زمینش آگاه است جز حق نگفتم.» امیرمؤمنان (علیه السلام) از او پرسید: یا فاطمه! این غذایى که تاکنون همانندش را ندیده ام و مثل بوى آن را نبوئیده ام و از آن میل نکرده ام از کجاست؟ در این حال، رسول خدا (صلى الله علیه وآله)دستان مبارک خود را بین دو کتف امیرمؤمنان (علیه السلام) گذارد و فرمود: «یا على! این پاداشِ آن دینار تو است که بخشیدى; خداوند به کسى که بخواهد بى حساب روزى مى دهد.» و سپس با چشمان اشکبار افزود: «ستایش، خداوندى را سزاست که شما را از دنیا خارج نکرد تا آنکه تو را یا على، همچون زکریا (علیه السلام) و فاطمه را همچون مریم بنت عمران (علیها السلام) قرار داد. (176)
3
    سلمان نقل مى کند: روزى فاطمه (علیها السلام) پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به من فرمود: «روزى در خانه را بسته بودم و درباره قطع شدن نزول وحى و رفتن فرشتگان از منزلمان، با رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فکر مى کردم که در خانه باز شد و سه نفر حورى بهشتى از در خانه وارد شدند و گفتند: ما حوریان بهشتى دارالسلام هستیم و پروردگار عالمیان ما را فرستاده است; اى دختر محمد! ما مشتاق توایم، از یکى از آنها که گمان بردم از همه بزرگ تر است، اسمش را پرسیدم; گفت: "من مقدوده ام و براى مقداد بن اسود آفریده شده ام". همین سؤال را از دومى پرسیدم، پاسخ داد: "من ذره ام و براى ابوذر آفریده شده ام"; از دیگرى نیز اسمش را پرسیدم; جواب داد: "من سلمى هستم و براى سلمان فارسى آفریده شده ام". آنها ظرفى پر از رطب به همراه داشتند که ظرف آن از برف سفیدتر، و رطب هاى آن خوش عطرتر از مشک بود. من سهم تو را کنار گذاشته ام; بگیر و با آن افطار کن و فردا که آمدى هسته اش را برایم بیاور!»
سلمان آن رطب را گرفت و از کنار هر کسى که عبور مى کرد، از او مى پرسیدند: مشک به همراه دارى؟! سلمان با آن خرما افطار کرد ولى هسته اى در آن نیافت و صبح زود به نزد فاطمه (علیها السلام) آمد و گفت: «اى دختر رسول خدا (صلى الله علیه وآله)! در آن رطب، هسته اى ندیدم.» فاطمه (علیها السلام) جواب داد: «سلمان! آن میوه درخت نخلى است که خداوند برایم در دارالسلام، به خاطر دعایى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به من آموخت، کاشته است. (177)
__________________
پاورقی ها :
[173] . آل عمران : 37.
[174] . الکشاف، زمخشرى 1 : 387 ; أنوار التنزیل، بیضاوى 2 : 35 ; تفسیر غرائب القرآن، زیلعى 2 : 151 و تخریج الاحادیث و الاثار، زمخشرى 1 : 184 و 3 : 142.
[175] . گویا در زمان رخداد این حادثه، بنابر آنچه از قرائن فهمیده مى شود، قحطى شدیدى بر جامعه اسلامى، حاکم بوده است.
[176] . تفسیر فرات الکوفى، فرات بن ابراهیم کوفى : 83 ; الامالى، شیخ طوسى : 616 ; الخرائج و الجرائح، راوندى 2 : 533 ; کشف الغمه، ابن ابى الفتح اربلى : 97 و بحارالانوار، علامه مجلسى 37 : 103.
[177] . الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندى 2 : 533. (متن دعا چنین است : بسم الله النور، بسم الله نور على نور، بسم الله الذى هو مدبر الأمور، بسم الله الذى خلق النور، الحمدلله الذى أنزل النور على الطور، فى کتاب مسطور، بقدر مقدور، على نبى محبور، الحمدلله الذى هو بالعز مذکور، و بالفخر مشهور، و على السراء و الضراء مشکور.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد