چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

چراغ هدایت مصباح الهدی

اطلاعات مذهبی

شخصیت ‏شناسی فاطمه(سلام الله علیها)

شخصیت ‏شناسی فاطمه(سلام الله علیها)

آشنایی با شایستگان و اسوه‏های تابناک، روشنی‏بخش راه خداجویان و دین‏باوران خواهد بود. به ویژه آنگاه که از سوی معصومان ـ علیهم‏السلام ـ دیدگاههای تأییدآمیز و معرفت‏آفرین در باره آنان وجود داشته باشد. که در این هنگام نگاه آدمی به آفرینش و آفریده‏ها وسعت یافته، حقایق هستی در عرصه‏های افزون‏تری جلوه‏گر شده و راههای رشد و پویایی با روشنی بیشتری نمایان می‏شود.
بلال حبشی
«بلال» برده‏ای بی‏نام و نشان با چهره‏ای سیاه و بدنی دردآلود از تازیانه اشرافیت زورمند و زرآلود بود. فرزند «رباح» و «حمامه» که به جرم یکتاپرستی و آزادی‏خواهی شکنجه مرگبار امیه بن‏خلف را تا عمق جان احساس می‏کرد(۱) و تنها با یاد و نام خدای مهربان «احد»، شکیبایی و بردباری می‏نمود.
روزی که رایحه روح‏پرور خداباوری و یکتاپرستی با آزادی از سوی رسول خدا(ص) به ژرفای وجود او وزید، شوقی شگفت‏آور سیمای سیاه و سیرت سپید بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پیامبر(ص) نمود و با ارادتی بسیار با زبان حبشی این شعر را سرود:
«اَرَه بَرَهْ کَنْکَرَهْ
کِرا کِری مِنْدَرَهْ»؛(۲)
آن هنگام که در دیار ما بهترین صفات پسندیده را جویا شوند ما تو را شاهد گفتار خود می‏آوریم!!
عظمت مقام و ابهت کلام او موجب گردید که منصب ارجمند اذان‏گویی ـ که شعار اسلامی و نماد ارزش دینی است و در آن زمان مؤذن نمایندگی رسمی رسول خدا ـ صلی‏اللّه‏ علیه و آله و سلّم ـ را در فراخوانی مردم به سوی نیایشگاه عهده‏دار بود ـ به او واگذار شود.(۳) به گونه‏ای که ناتوانی او در ادای «شین» موجب بخشودگی وی و ادامه این مسؤولیت تنها از سوی او گردد!(۴) شخصیت برجسته بلال به گونه‏ای بود که با فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بر بام کعبه، ندای توحید و نبوّت سرداد و چون پاره‏ای از وارثان کبر و استکبارِ جاهلیت، زبان به نکوهش او و ستایش خود گشودند، فرشته وحی با پیام پرنوید الهی ـ در آیه‏ای نورانی ـ بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معیار برتری از سرسپردن «قبیله» به دل‏سپردن به «قبله» و میزان تقوا و پرهیزگاری استوار شود.(۵)
و در پی آن جبرئیل امین با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را ـ که شرافت خود را در حقارت دیگران دیده و از پیامبر(ص) خواستار دوری بردگان و پابرهنگان دیروزی بودند تا جایگاهی والا نزد رسول خدا(ص) یابند ـ مردود شمرد که با این خبر سرور و شادی وجود بلال را فرا گرفت،(۶) روح او اطمینان و آرامش یافت و آنقدر به پیامبر(ص) نزدیک شد که زانوانش در کنار پاهای آن حضرت دیده می‏شد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباری و همراهیِ افزون‏تر با موحّدان پابرهنه و شیفتگان الهی نمود که:
«و اصبر نفسک مع الذّین یَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداهِ و الْعَشی یُریدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الحیاه الدنیا ...»؛(۷)
[ای رسول ما!] با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می‏خوانند [و[ خشنودی او را می‏خواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیده‏ات را از آنان برمگیر. مبادا زیور زندگی دنیا را بخواهی [و از آنان غافل شوی] ...
بلال در نگاه رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع)
شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهی و شایستگی‏های والای او به گونه‏ای بود که رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست(۸) و گفتار وی را به هنگام اذان، یگانه حجّت در خودداری از خوردن و آشامیدن به هنگام ماه رمضان معرفی کرد.(۹) آن زمانی که قریشیان در برابر اسلام مقاومت می‏کردند، آن حضرت از بلال درخواست کرد پس از اذان از خداوند بخواهد تا او را بر ضد قریش یاری دهد.(۱۰) و روزی که سخن از سرای فردوس و بهشت برین به میان آمد، فرمود:
«بلال در بهشت بر شتری سوار می‏شود و اذان می‏گوید. چون جملات «اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه‏» و «اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه‏» را ادا می‏کند، لباس آراسته‏ای از لباسهای بهشتی بر تن او می‏کنند.»(۱۱)
دفاع درس‏آموز پیامبر(ص) از بلال در عرصه‏های مختلف زینت‏بخش تاریخ است، به گونه‏ای که آن حضرت در ماجرایی از ابوبکر خواست تا از بلال و دوستان او عذرخواهی کند!(۱۲) و هنگامی دیگر که ابوذر سخن از سیاهی صورت بلال مطرح کرد، رسول خدا(ص) با عبارتی کوتاه، بزرگی تقصیر او را گوشزد کرده، فرمود: هنوز اندکی از کبر جاهلیت در تو وجود دارد؟!
در این هنگام ابوذر صورت خود را بر خاک گذارد و به بلال گفت سر را از خاک برنمی‏دارد تا او پای خود را بر صورت او گذارد و بلال نیز چنین کرد.(۱۳)
بلال ـ همچون سلمان ـ صحابی صالح و برجسته‏ای بود که به خانه فاطمه زهرا(س) رفت و آمد داشته، در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری مأموریت می‏یافت. روزی آن حضرت پولی به بلال داده، فرمود:
«یا بلالُ! ابتع بها طیبا لابنتی فاطمه»؛(۱۴) ای بلال! با این پول عطر و ماده خوشبویی برای [جهیزیه] فاطمه دخترم تهیه کن.
هنگامی که در واپسین روزهای حیات، پیامبر(ص) خبر از رحلت خود داد و از صاحبان حق درخواست قصاص در همین جهان را کرد، پس از سخن یکی از حاضران، رسول خدا(ص) شلاق روز جنگ را درخواست کرد و از آن میان تنها از بلال درخواست نمود و فرمود:
«یا بلال! قم الی منزل فاطمه ...»؛(۱۵) ای بلال! برخاسته به سوی منزل فاطمه برو و ... .
گاهی که مشتاق دیدار فرزندان فاطمه(ع) می‏شد، رو به بلال کرده، می‏فرمود:
«یا بلال! ایتنی بولدی الحسن و الحسین»؛(۱۶) بلال! فرزندانم حسن و حسین را برایم بیاور.
به یقین، اطمینان فراوان و اعتماد چشمگیر رسول خدا(ص) نسبت به بلال، زمینه‏ساز گفت و گوهایی اینچنین بود.
روزی امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود:
پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط.(۱۷)
همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود:
خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست می‏داشت، او بنده شایسته‏ای بود و می‏گفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله «حی علی خیر العمل» در اذان ترک شد.(۱۸)
بلال در نگاه فاطمه(ع)؛ فاطمه(س) در نگاه بلال
فاطمه زهرا(س)، بلال را شیعه‏ای هوشیار، آگاه به زمان، هوشمند در پدیده‏های پیدا و پنهان جامعه و دارای بینشی روشنگر می‏دانست. از این‏رو هیچ
گاه سخنی یا گلایه‏ای از کوتاهی بلال در عرصه‏های حمایت از ولایت بر زبان جاری نکرد و هماره شیوه‏های حرکت و ستیز آرام او را با غاصبان می‏ستود.
بلال به خوبی رد پای دشمن را در یکایک مواضع او شناسایی می‏کرد و با روشنی می‏دانست که تحریف سخنان رسول خدا(ص) و یا ساخت و پرداخت گفته‏هایی دروغین از سوی آن حضرت، گامهایی است که در پی آن، مسیر هدایت‏آفرین ولایت دچار انحراف خواهد شد و برای همیشه، ضلالت و گمراهی نصیب انسانهای ناآگاه و ساده‏انگار خواهد بود. از این‏رو، آگاهی و روشن‏بینی خود را هماره حفظ می‏کرد و با دیده‏ای ژرف به عمق حوادث سیاسی می‏نگریست تا افزون بر دوری از روحیه بی‏تفاوتی، غفلت و فراموشیِ ارزشهای والا، هیچ گاه از پیشوایان معصوم(ع) که یگانه رهبران راستین هستند، جدا نشود.
او دورسازی انسانها از اسلام ناب و آموزه‏های زرّین آن، همراه با تیره ساختن چهره الگوهای معرفت‏آموز در هر زمان را شیوه شیطانی دشمن می‏دانست که در پی آن زنده ساختن آداب و رسوم جاهلیت، قبیله‏گرایی، دنیاخواهی و مقام‏طلبی پدیدار خواهد شد و سرگرمیهای پوچ و بی‏ارزش برای فراموشی شعارهای پویا و ارزشهای راستین جلوه‏گر می‏شود.
آن هوشیاری و این بیداری سبب گردید که لحظه‏ای با غاصبان خلافت نرمش و یا سازش نشان ندهد و نسبت به آنچه در توان داشت، مبارزه‏ای از سر تحلیل درست و شناخت عمیق شروع کند.
روزی که خبر از پایان کار سقیفه و آغاز ریاست خلیفه به او رسید، در حالی که سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بود و در باره این فاجعه بزرگ که ضایعه‏ای بی‏جبران بود، می‏اندیشید و آن را قضا و قدر الهی می‏شمرد. ناگاه خلیفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسید. اطرافیان منتظر صدای بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا(ص) ندای توحید و نبوت با صدای خود سر دهد. اما او را ساکت در گوشه‏ای دیدند. به گمان بی‏خبری نزد بلال آمده گفتند:
ـ بلال! اذان. اذان!
و او با شهامت و رشادت بسیار پاسخ داد: پس از این اذان نمی‏گویم. شخص دیگری را معین کنید. خلیفه اول خود نزد بلال آمد و گفت: برخیز اذان بگو ای بلال!
و او سری از بصیرت و بینایی تکان داد و گفت:
نه!
و چون سخن ابوبکر را شنید که برای چه بلال؟ پاسخ داد: اگر مرا [با آزادی از دست امیه] به بندگی خود گرفته‏ای، در اختیار تو هستم و اگر در راه خدا آزاد ساخته‏ای، پس مرا رها کن و به حال خود واگذار.
و چون شنید که من تو را در راه خدا آزاد کرده‏ام، پاسخ داد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت.(۱۹)
نگرش روشن و روشنگر بلال، امیدآفرین اصحاب و خرسندکننده فاطمه زهرا(ع) بود. به گونه‏ای که حضور هوشیارانه و دفاع مردانه او در عرصه‏های سیاسی موجب گردید که بلال در بین اندک یاران امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) محسوب شود که از مسیر سعادت‏بخش ولایت کوچکترین بازگشت و انحرافی نداشتند.
شگفت‏آور آنکه بلال که از قبیله‏ای سرشناس و خانواده‏ای قدرتمند در مدینه محروم بود و هیچ پشتیبان ظاهری در شهر و دیار غریب نداشت، آن گونه در برابر سران زر و زور و تزویر ایستادگی کرد و با صراحت بسیار این سخن را بر زبان جاری کرد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت!
اما آنگاه که دخت رسول خدا(ص) به یاد دوران پرعظمت و باشکوه اسلام و نبوت پدر عزیز خود فرمود: «اِنّی اشتهی اَنْ اَسْمَعَ صوتَ مؤذنِ اَبی ـ (ع) ـ بالاذان»؛(۲۰) بسیار دوست دارم صدای اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم، اطاعت تمام عیار نمود و بار دیگر صدای خود را در فضای مدینه طنین‏انداز کرد. با عبارت «اشهد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه‏»؛ قلب دخت رسول خدا(ص) به لرزه در آمد، اشک او چون سیل از دیدگان جاری شد به گونه‏ای که نقل شده است فاطمه(ع) ناله‏ای زد، بر زمین افتاد و بی‏هوش گردید.
ناگاه خبر به بلال رسید که اذان را رها کن، فاطمه(ع) غش کرده است و او چون هراسان و سراسیمه از بام فرود آمد، خدمت پاک‏بانوی آفرینش رسید تا از حال او جویا شود. زهرا(ع) به هوش آمده فرمود: بلال! اذان را تمام کن!
و او که از عشق بی‏کران دختر پیامبر(ص) به پدر آگاه بود پاسخ داد:
دختر رسول خدا! مرا از این کار معذور بدار زیرا بر جان شما هراسانم، می‏ترسم خویشتن را به هلاکت رسانی.(۲۱)
بلال و حمایت از ولایت
بلال از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بی‏دریغ می‏کرد. آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر می‏شد، احترام چشمگیری به او می‏نمود، به گونه‏ای که برخی زبانِ اعتراض به او می‏گشودند و می‏گفتند:
ابوبکر تو را از امیه خرید و آزاد کرد، با این خصوصیت، علی(ع) را بیشتر از او احترام می‏کنی؟
بلال پاسخ داد:
حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که [در دنیا [می‏کردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری [و شهادت] به سوی بهشت جاودان رهسپار می‏شدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود!
هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت می‏کردند، سراغ بلال آمده [با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش[ پیشنهاد بیعت دادند.
او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را گرفت و با لحن تندی گفت:
این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت!
بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او هستم، هرچه می‏خواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین نکرده است بیعت نمی‏کنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز قیامت بر گردن ما است.
عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده، گفت:
«لا ابا لک ...»؛ ای بی‏پدر دیگر در مدینه نباید بمانی.
و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام ـ به خاطر دفاع از امامت و ولایت ـ بود.
در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه می‏کرد:
«باللّه‏ لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو
لا اللّه‏ نأمت عَلی اَوْصالی الضَبُعْ»؛(۲۲)
به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای مرا می‏درید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر نزد او یافت می‏شود. مرا پیرو بدعت‏گذاری نخواهید یافت و من مانند آنان بدعت‏گذار نیستم.
بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای ۱۸ ـ ۲۱ هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(۲۳)
 ابوذر غفاری
ابوذر صحابی صالح، صادق، شورآفرین و پرتوان در تمامی صحنه‏هاست که از آغاز پذیرش اسلام تا آخرین لحظه حیات، اندکی در حق‏گویی، ستم‏ستیزی و یاری نبوت و ولایت کوتاهی نکرد و لحظه‏ای تردید به خود راه نداد. او سه سال پیش از بعثت رسول اکرم(ص) خدا را می‏پرستید و پس از رسالت آن حضرت، چهارمین یا پنجمین نفر از ایمان‏آورندگان بود، از این‏رو در زمره «سابقین در اسلام» محسوب می‏شد.(۲۴) اباذر نخستین کسی بود که ایمان خویش را در مکه آشکار کرد و با ویژگی خاص خود، باور توحیدی خویش را در کنار کعبه به گوش همگان رساند.(۲۵)
رسول‏خدا(ص) او را می‏ستود و می‏فرمود:
«رحمت خداوند بر تو باد ای اباذر! براستی که تو تنها زندگی می‏کنی، تنها می‏میری، تنها برانگیخته می‏شوی و تنها وارد بهشت خواهی شد. سعادتمند و رستگارند مردمی که غسل و کفن و دفن تو را به عهده می‏گیرند ... آسمان سایه نیفکند و زمین در برنگرفت، راستگوتر از ابوذر! ای اباذر! براستی که تو از ما اهل بیت هستی ... پس دوستدار اهل بیت من باش، آن کسانی که خداوند «رجس» و پلیدی را از آنان دور ساخت و پاکشان گردانید، پاک گردانیدنی مخصوص».(۲۶)
نگرش روشن پیامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت برای همگان تجسم یافت. زیرا ابوذر در تندباد حوادث و اوضاع سیاه سیاسی ـ در میان انبوه بیش از یکصد هزار نفر در غدیر خم ـ چونان سروی راست قامت و پیشگامی هوشمند، پویا و انقلابی حضوری زنده و تأثیرگذار داشت و لحظه‏ای تحت تأثیر شرایط و جوّ آلوده تطمیع و تهدید با زر و زور قرار نگرفت.(۲۷)
او از آغازین لحظه حرکت به سوی رسول خدا(ص)، علی(ع) را ـ که نوجوانی بیش نبود ـ در کنار آن حضرت دیده بود و از سختکوشی فاطمه(ع) در مسیر رسالت پیامبر(ص)، آگاهی کامل داشت. از این‏رو ایمانی از سر شناخت و معرفت به رسول خدا(ص) و خاندان پاک او داشت. آنگاه که سکه‏های زرد و سفید سران حکومت در مدینه و شام به صورت پنهانی برای او فرستاده می‏شد تنها به یک جمله بسنده می‏کرد:
«یک گرده نان جو دارم که با آن چند روز را می‏گذرانم. من با ولایت علی بن‏ابی‏طالب و عترت پاک او، احساس بی‏نیازی از دیگران می‏کنم.»(۲۸)
روزی دیگر قاطعانه از حرکت پرخروش فاطمه زهرا(س) حمایت کرده و فریاد می‏زند: «براستی که من به خاطر ولایت علی و خاندان هدایتگر او ـ که به حق و حقیقت دعوت می‏کنند و خود اهل هدایت و عدالت‏اند ـ احساس ثروتمندی بیش از دیگران دارم. من خود این ویژگیها را در علی و دودمان او از رسول خدا شنیدم ... همانا علی راستگوی بزرگ، صدیق اکبر و امتیازدهنده حق از باطل بعد از پیامبر خدا و رهبر دین‏داران است و ثروت پیشوای ستم‏پیشگان.»(۲۹)
ابوذر و فاطمه(س)
ایمان استوار، فریاد رعدآسا و حمایت پرتوان ابوذر در هنگامه درد و رنج فاطمه(ع)
و غربت آن بانو، تسلی‏بخش زخمهای سوزان او بود. بویژه آنگاه که بینش عمیق و شناخت روشن، او را به موضعگیری قاطعانه علیه دنیاطلبان و دنیاپرستان وامی‏داشت، گویی صدای حق‏خواهی زهرا(س) است که از دهان اباذر در فضا طنین‏انداز می‏شود.
این سخن اباذر است که فرمود:
«بار خدایا! من علی، فاطمه، حسن و حسین را دوست می‏دارم، هرچند به خاطر محبتشان قطعه قطعه‏ام کنند و پیوسته این راه من است تا تو را ملاقات کنم و از این طریق جویای رضایت تو می‏شوم ... .»(۳۰)
فاطمه(ع) نیز نگاهی برتر به ابوذر داشت و در صحنه‏های مختلف زبان به ستایش او می‏گشود و یا او را از مَحْرمان خاندان نبوت و امامت معرفی می‏کرد.
روزی خبر از دیدار سه دختر زیبارو و پرنشاط با رایحه روح‏پرور داد که از حوریان بهشتی بوده و از شیفتگان نگاه دل‏آرای زهرای عزیز هستند که چون حضرت نام یکایک آنها را جویا می‏شود دومی خود را «ذرّه» معرفی کرده که خداوند او را برای ابوذر غفاری آفریده است!(۳۱)
امام صادق(ع) فرمود:
مادرم فاطمه(ع) به علی(ع) فرمود:
«اذا توفیّتُ لا تُعْلِمْ اَحَدا اِلاّ امَ‏سَلَمه و اُمَ‏ایمن و فَضّه و من الرجال اِبْنیَّ و العبّاس و سلمان و عمّار و المقداد و اباذر و حذیفه و لا تُدْفِنی الاّ لَیلاً و لا تُعْلم قَبری اَحَدا»؛(۳۲)
هنگامی که وفات کردم هیچ کس را آگاه مکن، مگر ام‏سلمه و ام‏ایمن و فضّه را از زنان و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را خبر کن
آری:
وادی عشق که بی هوش و سرگردانی است
مدعی در طلبش بوالهوس و مغرور است
لب فرو بست هر آنکس رخ جون ماهش دید
آنکه مدحت کند از گفته خود مسرور است
وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
پی نوشت :
۱ ـ بلال، سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، عبدالحمید جوده السحار، ترجمه علی منتظمی، ص۴ و ۳.
۲ ـ کشکول شیخ بهایی، عزیزاللّه‏ کاسب، ص۲۵۲.
۳ ـ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص۴۶۲؛ علل الشرایع، ص۴۶۱.
۴ ـ عده‏الداعی، ص۲۱؛ المحجه‏البیضاء، ج۲، ص۳۱۰.
۵ ـ حجرات، ۱۳؛ یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنَّ اکرمکم عند اللّه‏ اتقیکم. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۵؛ اطیب البیان، ج۱۲، ص۲۳۱؛ البرهان، ج۴، ص۲۱۰؛ نمونه، ج۲۲، ص۱۹۶؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۹).
۶ ـ انعام، ۵۲؛ و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شی‏ءٍ و ما من حسابک علیهم من شی‏ءٍ فتطردهم فتکون من الظالمین. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج۷، ص۹۹؛ بیان السعاده، ج۲، ص۱۳۲؛ روح المعانی، ج۷، ص۱۵۸).
۷ ـ کهف، ۲۸.
۸ ـ شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج۱۰، ص۱۰۴؛ عوالم العلوم، ج۱۴، ص۳۰۸.
۹ ـ بحارالانوار، ج۸۳، ص۱۳۱؛ نهایه الاحکام، ج۱، ص۴۲۲ و ۵۲۴.
۱۰ ـ تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۰۷، نقل از التراتیب الاداریه، ج۱، ص۷۹.
۱۱ ـ بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۱۶؛ ر.ک: مجمع‏الرجال، ج۱، ص۲۸۱.
۱۲ ـ مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۲۶۱.
۱۳ ـ شرح نهج‏البلاغه، ج۱۱، ص۱۹۸.
۱۴ ـ بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۸۸؛ دلائل الامامه، ص۸۷.
۱۵ ـ همان، ج۲۲، ص۵۰۸؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۱۷۵؛ نک: علل الشرایع، ص۱۶۸؛ امالی شیخ طوسی، ص۵۷۳؛ امالی شیخ صدوق، ص۵۰۶.
۱۶ ـ همان، ج۲۲، ص۴۹۹.
۱۷ ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص۳.
۱۸ ـ بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۴۲؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص۳۶۷.
۱۹ ـ انسابِ الاشراف بلاذری، ج۲، ص۱۸۳.
۲۰ ـ احقاق الحق، ج۱۹، ص۱۵۳؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.
۲۱ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۸.
۲۲ ـ همان، ص۱۱۹ (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونه‏ای افشاگرانه، تهاجمی و یا نوعی دادخواهی در آن به چشم می‏خورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد را در خود نمی‏دیدند! به طور مثال روزی عمر به بلال گفت: هنگام اذان نشده است، چرا اذان می‏گویی؟ و او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ خودت گمراهتر بودی من وقت را می‏شناختم. نک: مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۲۶۷).
۲۳ ـ رجال شیخ طوسی، ص۲۷ (شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در «باب الاربعین» شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است).
۲۴ ـ الصفوه من الصحابه و الشاکرین، حسین الشاکری، ج۱، ص۶۷ ـ ۱۱۵.
۲۵ ـ همان، ص۶۸ و ۶۹.
۲۶ ـ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار(ع)، ص۵۰۲؛ خصال، ص۱۸۲؛ کامل بهایی، ج۱، ص۱۵۷؛ کافی، ج۸، ص۲۹۷؛ مجالس المؤمنین، ج۱، ص۲۱۷.
۲۷ ـ نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۴ و ۱۷۳؛ مروج الذّهب، ج۲، ص۳۴۱ و ۳۴۲؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۸۳؛ طبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۹؛ الغدیر، ج۶، ص۳۰۴ و ج۹، ص۳۷۳.
۲۸ ـ نقد الرجال، ج۱، ص۷۷؛ شجره الطّوبی، شیخ محمدمهدی مازندرانی (شرح زندگانی ابوذر).
۲۹ ـ ر.ک: المجالس السنیّه، ج۱، ص۲۴۳ ـ ۲۴۵؛ الصفوه من الصحابه و التابعین.شش
۳۰ ـ اعیان الشیعه، ج۱۶، ص۳۱۹ ـ ۳۲۱.
۳۱ ـ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۱۳۵؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۵۲؛ دلائل الامامه، ص۲۸.
۳۲ ـ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۰۰؛ کفایه الطالب، ص۲۲۵.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد